۱۳۹۲ تیر ۱, شنبه

سیری در جهان بینی به آذین (19)


7 سال پس از خاموشی به آذین
به قلم رضا نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک رضا نافعی
تحلیلی از شین میم شین 

به آذین گفت آشکار است که
«این بینش تحقق آرمان های خود را، نه در جنبش سنجیده و سازمان یافته سراسری توده ها، بل در تلاش هر فرد جداگانه برای رهائی خویش می جوید، که آن هم با عنایت آن سوئی است که می تواند کامیاب باشد.
و می توان پرسید که آیا این نوعی بهانه تراشی برای باز داشتن ستمدیدگان  روی زمین از چاره جوئی دردهاشان به دست خود و به نیروی جمعی خود نیست؟»

·       به آذین در این حکم، نسبت به مفهوم «نبرد سازمان یافته؟» رضا موضع می گیرند.
·       ما برای پرهیز از کلی گوئی بهتر است که به تجزیه و سپس تحلیل این حکم به آذین بپردازیم:

1
این بینش تحقق آرمان های خود را، نه در جنبش سنجیده و سازمان یافته سراسری توده ها، بل در تلاش هر فرد جداگانه برای رهائی خویش می جوید.

·       به آذین با این حکم خویش، معلقی 180 درجه ای می زنند و روی  پای خرد اندیشنده می ایستند و عملا فاتحه ای بر یاوه های پیشین خویش در مورد عرفان می خوانند.
·       دیگر کمترین اثری از دریاکنار و گوشماهی گردآوری و دوری خلایق از دریا و چرندهای دیگر به چشم نمی خورد.
·       اکنون خرد اندیشنده است که وارد میدان شده و عرفان را از صراحت رئالیستی می گذراند.

2
این بینش تحقق آرمان های خود را، نه در جنبش سنجیده و سازمان یافته سراسری توده ها، بل در تلاش هر فرد جداگانه برای رهائی خویش می جوید.

·       نظر به آذین در مجموع درست است.
·       ولی خواننده و حتی رضا نمی دانند که آرمان های عرفان از چه قرارند.
·       از عرفان قرون وسطی، اگر بخش های خرافی و ارتجاعی اش حذف شود، پرچم جنبش انقلابی ضد فئودالی ـ ضد روحانی باقی می ماند که در تحلیل نهائی در خدمت طبقه متوسط (بورژوازی آغازین) بوده است.

3
این بینش تحقق آرمان های خود را، نه در جنبش سنجیده و سازمان یافته سراسری توده ها، بل در تلاش هر فرد جداگانه برای رهائی خویش می جوید.

·       ادعای به آذین، مبنی بر اینکه «این بینش تحقق آرمان های خود را در جنبش سنجیده و سازمان یافته سراسری توده ها» نمی جوید، با واقعیات امور تاریخی و عینی انطباق ندارد.
·       اتفاقا بر عکس تصور به آذین، جنبش بورژوائی آغازین تحت پرچم عرفان، جنبشی سازمان یافته، مخفی، زیر زمینی، تبلیغی و ترویجی وسیع و نافذ در شعور توده ای بوده است.

4

·       از لحن سعدی و حافظ و از استیصال و ضعف نظری و استدلالی آندو می توان به میزان نفوذ توده ای اندیشه های اهل تصوف و عرفان پی برد.

·       ابراز نظر به آذین دلبخواهی، گمانورزانه و سوبژکتیف است و ارزش علمی ندارد.

·       تحلیل ابیات فوق الذکر از مولانا نیز از سنجیدگی و سازمانیافتگی جنبش ضد فئودالی ـ ضد روحانی تحت پرچم عرفان پرده برمی دارد.

5

·       اگر کسی آثار سعدی و  اشعار حافظ را مورد تأمل دیالک تیکی قرار دهد، به پراتیک انقلابی و نفوذ ژرف اهل تصوف و عرفان، حتی در میان افرادی از هیئت حاکمه بروشنی پی می برد.
·       ما به نمونه ای از بوستان سعدی اشاره می کنیم:

6

·       پادشاه زاده ای قصد کناره گیری از خدمت (سیاست، سلطنت) و روی آوردن به عبادت  (عزلت، طریقت، عرفان) در سر  دارد و می گوید:

 سعدی
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص 25.)

بخواهم به کنج عبادت نشست
که دریابم این پنج روزی که هست

چو می بگذرد جاه و ملک و سریر
نبرد از جهان، دولت، الا فقیر

·       معنی تحت اللفظی:
·       می خواهم عزلت گزینی کنم و این پنج روز هستی را به عبادت بگذرانم و نجات دهم.
·       جاه و مقام و کاخ و رفاه جاودانی نیستند و آینده از ان فقرا ست.
·        
·       تزلزل و تردید و بحران ایدئولوژیکی طبقه حاکمه را بهتر از این نمی توان تئوریزه و تشریح کرد:
·       آینده از آن توده ها ست و نه از آن سلاطین و خوانین.

7

·       سعدی از زبان دانای روشن ضمیری فتوای زیر را صادر می کند و پادشاه زاده را از این تصمیم پیوستن به اهل طریقت و  عرفان منصرف می سازد و به تداوم سلطنت (خدمت) تشویق می کند:

طریقت، بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست

تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق، پاکیزه درویش باش

به صدق و ارادت میان بسته دار
ز طامات و دعوی زبان بسته دار

قدم باید اندر طریقت، نه دم
که اصلی ندارد، دم بی قدم

بزرگان که نقد صفا داشتند
چنین خرقه زیر قبا داشتند

·       معنی تحت اللفظی:
·       طریقت معنائی جز خدمت (سیاست، سلطنت) ندارد.
·       طریقت هرگز به معنی تسبیح و سجاده و دلق نیست.
·       تو به سلطنت خود ادامه بده و ضمنا اخلاق دراویش را داشته باش.
·       صادق و ارادتمند باش و ضمنا بی خیال وردخوانی و دعوی سالکان باش.
·       در طریقت عمل تعیین کننده است، نه وردخوانی و تسبیح گردانی.
·       وردخوانی، بی پشتوانه عمل، فاقد اصالت است.
·       بزرگان که مظهر پاکی و پارسائی بوده اند، باطن پاکان و پارسایان را و ظاهر سلاطین و خوانین را داشته اند.

8

·       از همین حکایت بوستان می توان به سازمان یافتگی و نفوذ توده ای و ایدئولوژیکی فراگیر اهل طریقت و عرفان پی برد.

·       این حکایت سعدی بلحاظ نظری (تئوریکی) یکی از غنی ترین حکایات او ست.

·       سعدی باید روی این حکایت ماه ها کار فکری و نظری کرده باشد.

·       این نشانه اهمیت مبارزه ایدئولوژیکی طبقه حاکمه بر ضد عرفان انقلابی نافذ حتی در دربار است.

9
·       ما این حکایت را مستقلا تحلیل کرده ایم.
·       سعدی در این حکایت بلحاظ نظری دست کمی از کارل مارکس ندارد.
·       دیالک تیک تئوری و پراتیک را سعدی در این حکایت، به همان سان بسط و تعمیم می دهد که حکیم پرولتاریا بسط و تعمیم خواهد داد.
10
بل در تلاش هر فرد جداگانه برای رهائی خویش می جوید.

·       این نظر به آذین حاوی ذراتی از حقیقت عینی است، ولی ناقص و معیوب است.
·       یعنی تمامت کردوکار اوپوزیسیون ضد فئودالی ـ ضد روحانی قرون وسطی تحت پرچم طریقت و عرفان را منعکس نمی کند.

·       این همان موضعگیری سطحی سعدی و حافظ در قبال عرفان است:

سعدی
گلستان»، باب دوم، ص  87 ـ  89.)

صاحبدلی به مدرسه آمد زخانگاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم:
«میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن، این فریق را؟»
گفت:
«آن، گلیم خویش بدر می برد ز موج
و این سعی می کند که بگیرد غریق را.»

·       سعدی در این حکایت همان نظر به آذین را نمایندگی می کند.

·       سعدی اهل طریقت و عرفان را به اگوئیسم (خودپرستی) متهم می کند.

·       اگر اشعار مولوی هم تحلیل اوبژکتیف (عینی) شوند، می توان به همین نظر سعدی رسید.

·       فرق تحلیل اوبژکتیف با تحلیل دیالک تیکی همین جا ست.

·       وقتی لنین توجه جدی به دیالک تیک مجرد ـ مشخص را، دیالک تیک منطقی ـ تاریخی را،  تحلیل مشخص چیزها و پدیده ها را توصیه می کند، منظورش همین است.

11

·       کناره گیری ظاهری از امور دنیوی و وقف اوقات خویش به عزلت گزینی و رقص و پای کوبی به نیت وحدت با خدا می تواند فرمی باشد با محتوائی انقلابی.
·       هنر نه توصیف فرم ها، بلکه کشف محتواهای نهان در درون فرم ها ست.

12
بل در تلاش هر فرد جداگانه برای رهائی خویش می جوید، که آن هم با عنایت آن سوئی است که می تواند کامیاب باشد.

·       به آذین که قبلا رضا را هم در مورد عرفان سردرگم کرده بود و به پرسش در زمینه قصه آفرینش و کفر و الحاد و غیره واداشته بود، اکنون  همان عرفان را به دلیل ته ئیسم (خداپرستی) مورد انتقاد قرار می دهد و ضمنا از ساده لوحی خویش پرده برمی دارد.
·       به آذین اگر سری به آثار انگلس زده بود، بیشک می دید که بنظر صریح حکیم توده ها، «همه جنبش های انقلابی ضد فئودالی قرون وسطی تحت پرچم مذهب (عنایت آنسوئی) بوده اند.»

13

·       اما به آذین ظاهرا فراموش می کنند که ته ئیسم عرفان فقط بلحاظ فرم، ته ئیسم است.
·       عرفان انقلابی قرون وسطی هرگز ادعا نکرده که بدون «عنایت آنسوئی» نمی توان کامیاب شد.
·       عرفان اصولا منکر رادیکال آنسو و اینسو ست.
·       عرفان دیالک تیک ماده و روح را، مثلا دیالک تیک طبیعت و خدا را بطرزی رادیکال تخریب می کند و میان همه اقطاب متضاد همه دیالک تیک های هستی علامت تساوی می گذارد.
·       برای عرفان خدا در ورای انسان و جامعه و صخره و سنگ وجود ندارد.

14
بل در تلاش هر فرد جداگانه برای رهائی خویش می جوید، که آن هم با عنایت آن سوئی است که می تواند کامیاب باشد.

·       به همین دلیل، حتی احتمال آن می رود که اهل طریقت و عرفان ته ئیسم را به عنوان فرمی مناسب با سطح توسعه نیروهای مولده برگزیده اند و با محتوای ضد فئودالی ـ ضد روحانی پرکرده اند.
·       حتی تئوکراسی حاکم در ایران امروز، از این پتانسیل انقلابی عرفان هراس دارد و به سرکوب دراویش هپیلی هپو می پردازد.

15
و می توان پرسید که آیا این نوعی بهانه تراشی برای باز داشتن ستمدیدگان  روی زمین از چاره جوئی دردهاشان به دست خود و به نیروی جمعی خود نیست؟

·       تحلیل انتزاعی و دلبخواهی چیزها و پدیده ها به همین روز می افتد.

·       این دیگر نور علی نور است.
·       این وارونه سازی آشکار دیالک تیک تاریخی عرفان است.

·       این فراموش کردن بررسی چیزها و پدیده ها در بستر زمان و مکان است:
·       دریای بیکرانه عرفان کذائی زیر قلم به آذین ـ بسان دریاچه رضائیه ـ هم می کشد و به لجن زاری بدل می شود:

الف

·       خواننده اکنون سردرگم تر از خود استاد به آذین است و نمی داند که عرفان بالاخره چی بوده و اکنون چیست.
ب

·       عرفان قرون وسطی و نه بخش تسلیم طلب و خودفروخته آن در اروپا، پرچم مقاومت و مبارزه بورژوازی انقلابی آغازین بوده است و هرگز قصد فرستادن توده ها به دنبال نخود سیاه نداشته است.
ت
·       عرفان در روند توسعه جامعه سرمایه داری گام به گام از پتانسیل انقلابی خود تهی می گردد و به مثابه بینش ایراسیونالیستی (خردستیز) در خدمت بورژوازی واپسین و معاصر در می آید و توده ها را به دنبال نخود سیاه می فرستد.
پ

·       تحلیل مشخص چیزها و پدیده ها همین است که لنین توصیه می کند.
·       دیدن چیزها و پدیده ها در بستر شط زندگی همین است.
·       با تحول جامعه فرم های مختلف شعور اجتماعی نیز دچار تحول می گردند:
·       عرفان انقلابی قرون وسطی در دوران  گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، مسخ می شود، از محتوای انقلابی پیشین خود تهی می شود، به عرفان از سر تا پا ارتجاعی استحاله می یابد و سؤال زیر را بر لبان به آذین می کارد:
·       آیا عرفان «نوعی بهانه تراشی برای بازداشتن ستمدیدگان  روی زمین از چاره جوئی دردهای شان به دست خودشان و به نیروی جمعی خودشان نیست؟»

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر