۱۳۹۲ خرداد ۱۹, یکشنبه

سیری در جهان بینی به آذین (13)


7 سال پس از خاموشی به آذین
به قلم رضا نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک رضا نافعی
تحلیلی از شین میم شین 
  
رضا نافعی
چای که آوردند، رشته خیال بافی ها و پرس و جو های ذهنی من هم قطع شد.
پس از آن که لبی با چای تر کردم پرسیدم :
«خب اگر حل مسئله این قدر آسان است چرا همه مثنوی خوان نمی شوند؟»
گفت:
«بر کناره دریا ، از آدمی و پرنده و چرنده ، همه گونه جانوری هست.
اما زاده و پرورده دریا ، روزی خواره دریا، ماهی است.
«هر که جز ماهی ز آبش سیر شد.»
ماهی را به دریا شوق و کششی است، فارغ از آگاهی و خواست.
اما این نیز هست که ، به آگاهی و خواست، کار این شور و شوق و کشش، همچون روغنی که بر آتش بریزند، به یکباره بالا می گیرد و عنان شکیب از دست می رود.
 با این همه ، ماهی دریا را فرزندان دور افتاده و فراموشکار نیز هست که از زاد و بود خود بی خبر مانده اند.
در خطاب به آنان است که مولانا نهیب می زند:
«رو به دریا، ز آنکه ماهی زاده ای!»

·       به این فراز از نوشته رضا باید اندکی دقت کرد:

پرسیدم :
«خب اگر حل مسئله این قدر آسان است چرا همه مثنوی خوان نمی شوند؟»

·       معلوم نیست که رضا در توهمات به آذین به سؤالات دیرین خویش جواب می یابند و یا برعکس، از توهمات به آذین، سؤال استخراج می کنند.

1

·       می توان پدیده و روندی را بطور اوبژکتیف (عینی) تحلیل کرد و از درون این تحلیل عینی به استخراج تئوری پرداخت.
2

·       به عنوان مثال، می توان رساله و مواعظ و افکار و اشعار و رفتار و کردوکار خمینی و اعوان و انصارش را تحلیل کرد و بعد بر اساس این فاکت های معین، ماهیت خمینیسم را تئوریزه کرد، یعنی توضیح تئوریکی (نظری) از آن بدست داد.

3

·       خیلی ها اما روش بکلی دیگری و عملا وارونه ای را پیش می گیرند.

·       آنها کردوکار خمینی و اعوان و انصارش را بسان عوام الناس بی خبر از تئوری، بطور سطحی می بینند، فریفته عوافریبی ها و توهمات خمینی می شوند و در آثار تئوریکی و تاریخی و غیره که مد روز باشند، به دنبال آیه ای، حدیثی و یا روایتی در تأیید آن می گردند و بعد همان گنجشک لال آیه و حدیث و روایت را به عنوان بلبل خوشخوان تئوری می فروشند.

4

·       این کردوکار در میهن غمزده ما سنتی دیرین دارد.

·       شیوه رفتار رضا با به آذین آدمی را به یاد همین سنت دیرین می اندازد.
·       آنچه از زبان و قلم به آذین می تراود، نه تازگی دارد، نه زیبا ست و نه به ترفندی می توان با آن موافق بود.
5

·       موضع به آذین در مقابل مولانا، موضعی سنتی، فئودالی، قرون وسطائی، خرده بورژوائی و مذموم است.
·       این شیوه پداگوژیکی (آموزشی، پرورشی، تربیتی) در عهد عتیق و در بهترین حالت در قرون وسطی رایج بوده است.
·       ما با همین شیوه تربیتی مبتنی بر وابستگی، مبتنی بر رابطه واره مراد و مرید،  در زمان سعدی آشنا می شویم که یادآور رابطه واره بنده در مقابل بنده دار، غلام در مقابل خواجه، رعیت در مقابل ارباب فئودال است.

6
·       رابطه مرید و مراد اصلا رابطه نیست.

·       رابطه، همیشه باید دو طرفه باشد، دیالک تیکی باشد، مبتنی بر داد و ستد متقابل باشد.

·       «رابطه» یکطرفه، وابستگی است، رابطه هیچ و همه چیز است، رابطه هیچ واره و هیچکاره با همه واره و همه کاره است.
·       چنین «رابطه» ای از دیدگاه مارکسیسم بشدت مذموم است و فقط به درد نفی و تخریب می خورد.

7

·       در این نوشته رضا، ضمنا آموزش اوتوماتیک و برق آسای رضا از به آذین و پذیرش بی تأمل و تردید یاوه های او  به چشم می خورد.
·       آموزشی در سنت قبول دربست نظرات مراد.
·       آموزشی در سنت تقلید بدون تأمل.

·       در این شیوه آموزش رضا، همه معیارهای قرون وسطائی، دست نخورده می مانند، فقط جای مرید و مراد عوض می شود:
·       جای مولانا را به آذین می گیرد و جای به آذین را رضا.

8

·       بدین طریق، هیرارشی (سلسله مراتب) فئودالی سنتی بدون کمترین گسستی تداوم می یابد، هیرارشی ئی از جنس هیرارشی رایج در ارتش:
·       هیرارشی سرلشکر و سرهنگ و سروان و ستوان و سرگروهبان و سرباز.

·       هیرارشی ئی بیگانه با فلسفه روشنگری، فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان، سنن انقلاب کبیر فرانسه و بویژه فلسفه طبقه کارگر.

گفت:
«بر کناره دریا ، از آدمی و پرنده و چرنده ، همه گونه جانوری هست.
اما زاده و پرورده دریا ، روزی خواره دریا، ماهی است.
«هر که جز ماهی ز آبش سیر شد.»

·       راه و رسم و فریب و نیرنگ همه مکاتب ایراسیونالیستی (خردستیز) از همین قرار است.
·       اول مثنوی مولوی را دریا جا زدن و بعد همه «صفات و سجایای» دریا را بدان نسبت دادن و بعد بنی بشر را بسان موجودات دریا و دریاکنار در رابطه با دریا طبقه بندی سوبژکتیف کردن و اسم همه این کردوکارهای دلبخواهی را پژوهش و تحلیل دریای کذائی گذاشتن.

1

 نیچه و شوپنهاور

·       این شیوه تحریف حقایق خاص «علمای» ایران نیست.

·       اگر کسی به آثار ایراسیونالیستی از قبیل آثار طرفداران فاشیسم، فلسفه حیات، اگزیستانسیالیسم و غیره نظر کند، مثلا سری به آثار و  اشعار نیچه و هایدگر و یاسپرس و غیره بزند، با همین شیوه عوامفریب برخورد می کند.
·       با همین نثر شعر گونه.
·       با همین واژه بازی ها به نیت تحمیق و تحریف و عوامفریبی.

2 
گفت:
«بر کناره دریا ، از آدمی و پرنده و چرنده ، همه گونه جانوری هست.
اما زاده و پرورده دریا ، روزی خواره دریا، ماهی است.
«هر که جز ماهی ز آبش سیر شد.»

·       معلوم نیست که چرا از میلیاردها موجود دریائی، فقط ماهی «زاده و پرورده و روزی خواره دریا و سیری ناپذیر از آب دریا» تلقی می شود.

·       هدف مولانا از این هندوانه گذاشتن زیر بغل ماهی کذائی، خودفریبی و عوامفریبی است:
·       هدف مولانا خر کردن خود و دیگر هواداران ایراسیونالیسم عرفان است.

3

·       واقعیت این است که همه موجودات در رابطه دیالک تیکی با محیط زیست خود بسر می برند و متقابلا همدیگر را مشروط می سازند.

به آذین
ماهی را به دریا شوق و کششی است، فارغ از آگاهی و خواست.

·       در این حکم، رابطه دیالک تیکی ماهی و دریا (موجودات زنده و محیط زیست) زیر قلم به آذین تحریف می شود:

1

·       رابطه ماهی و دریا به چرخش قلمی به رابطه عاشق و معشوق استحاله می یابد:
·       ماهی «بی شعور» به مثابه اسیر جاذبه ی سحرآمیز دریا جا زده می شود.
·       سیری ناپذیر از آب دریا!

·       بدین طریق از سوئی، رابطه توده با دریای کذائی مثنوی پیشاپیش تعریف، تعیین و دیکته می شود:
·       رابطه توده «فارغ از آگاهی و خواست» با دریای مثنوی به رابطه ماهی با دریای واقعی تشبیه می شود.

·       این به معنی تبلیغ شیفتگی توخالی و توهم آمیز توده به یاوه ها و رسم و آئین خردستیز عرفان است.

2
اما این نیز هست که ، به آگاهی و خواست، کار این شور و شوق و کشش، همچون روغنی که بر آتش بریزند، به یکباره بالا می گیرد و عنان شکیب از دست می رود.

·       به آذین پس از کج نهادن خشت اول، یعنی پس از اختراع و تحمیل رابطه عاشقانه ماهی به دریا، توده خرفت و خر به عرفان خردستیز، خشت های بعدی را تا ثریا کج می نهد:

3

·       بعد از تعریف و تعیین رابطه توده با عرفان، نوبت به رابطه نخبه با عرفان می رسد:
·       نخبه مجهز به «آگاهی و خواست»، نخبه به مثابه تجسم و تبلور آگاهی و اراده آهنین، چیزی از جنس پیشوا، پیشوائی آگاه به اسرار دریای عرفان.

4

·       به آذین خودش بی تردید نمی دانند که چه می گویند.

·       ولی دانستن و ندانستن ایشان، تغییری در استحاله ایشان به شاملو و هدایت و غیره نمی دهد.

·       فاشیسم پراتیک برهنه ایراسیونالیسم است.

·       در پراتیک فاشیسم همه تئوری های ایراسیونالیستی به هم می رسند، جامه ی مشخص در بر می کنند  و نهایتا مادیت می یابند.

·       کوره های آدمسوزی فاشیسم (ناسیونال ـ سوسیالیسم)، مادیت یابی ایراسیونالیسم نیچه و هایدگر و غیره اند.
·       پراتیک فاشیسم، مادیت یابی تئوری های رنگارنگ ایراسیونالیستی است!


به آذین
با این همه ، ماهی دریا را فرزندان دور افتاده و فراموشکار نیز هست که از زاد و بود خود بی خبر مانده اند.

1

·       در این بند از تبلیغات به آذین، عرفان (مثنوی مولوی) به مثابه زاد و بود توده خر و بی خبر جا زده می شود.
·       اصطلاح «زاد و بوم» را شنیده ایم، شاید منظور به آذین هم همین بوده است.

2

·       ولی اگر منظور ایشان واقعا «زاد و بود» باشد، این دیگر نور علی نور خواهد بود:
·       مثنوی مولوی در این صورت، به مثابه زادگاه و بود (ماهیت) بنی بشر فراموشکار و بی خبر تلقی خواهد شد.
·       این دیگر به نوبه خود سنگ تمام است.
·       این به معنی ایراسیونالیسم به توان دو است.

3

·       جا زدن توهمات مولوی به مثابه زادگاه و ماهیت توده ها، در بهترین حالت به معنی نمایندگی ایدئالیسم بی در و پیکر است.
·       به معنی درک ایدئالیستی تاریخ است.
·       فاجعه است.

به آذین
در خطاب به آنان است که مولانا نهیب می زند:
«رو به دریا، ز آنکه ماهی زاده ای!»

·       در این حکم مولانا و به آذین، انسان نه زاده ی کار، بلکه زاده ماهی تلقی می شود تا بدین طریق مقدمات نظری لازم برای دعوت بنی بشر به روی آوردن به دریا، به دریای کذائی مثنوی مولوی، به عرفان خردستیز فراهم آید.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر