۱۳۹۲ خرداد ۲۰, دوشنبه

سیری در جهان بینی به آذین (14)


7 سال پس از خاموشی به آذین
به قلم رضا نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک رضا نافعی
تحلیلی از شین میم شین 

رضا نافعی
از شگفتی بر جای خشکم زد  و این پرسش در سرم چرخید که اگر مولوی ما را ماهی زاده می داند پس تکلیف آدم و هوا چه می شود؟
مگر مولوی مسلمان نیست؟
باز چشمم به یادداشت هایم و جمله ای از طبری افتاد با این عبارت که «تسلط متعصبانه اسلامیت مبتنی بر خلافت در دوران پس از اسلام، حتی متفکرینی مانند سهروردی و مولوی را که سخت از جهان بینی اسلامی دور بودند، وامی داشت که رنگ اسلامی تندی به تفکر خود بزنند تا خود را در امان نگه دارند.»

·       حریفی می گفت:
·       «کسی که عالم عام را رها کند و در خطه خاص پرسه زند، دیر یا زود سرش به سنگ سرسخت واقعیت می خورد و مجبور می شود که ترک خطه خاص کند و به عام عام رود و دو باره از صفر شروع کند.» 

·       رضا  و خیلی های دیگر به دلیل فلسفه گریزی چاره ای جز پرسه زدن در خطه خاص ندارند.
·       ولی حقیقت نه در جزء، نه در خاص، بلکه در کل، در عام است.

از شگفتی بر جای خشکم زد  و این پرسش در سرم چرخید که اگر مولوی ما را ماهی زاده می داند پس تکلیف آدم و هوا چه می شود؟

1

·       ماهی و خیلی چیزهای دیگر، حتی خود اسطوره آفرینش حوا و آدم،  در قاموس مولانا استعاره اند.
·       سمبل اند.
·       تشبیه اند.
·       اشاره اند. 
2

·       مولانا و مریدش ـ به آذین ـ نخبه های عرفان را ماهی جا می زنند که از آشامیدن دریای کذائی عرفان سیری سرشان نمی شود.

3

·       منظور حضرات از مفهوم «ماهی زاده ها»، توده های مردم اند که یا در دریاکنار عرفان گوشماهی گرد می آورند و یا چه بسا حتی بسیار دور افتاده اند و دریا را فراموش کرده اند.
·       هدف حضرات ضمن خودفریبی، عوامفریبی است که هر دو کردوکار، گاهی ناخودآگاه و گه آگاهانه صورت می گیرد.
·       هدف حضرات تولید توهم دریاوارگی عرفان در اذهان خود و توده ها ست.

مگر مولوی مسلمان نیست؟

·       رضا ظاهرا از دیالک تیک فرم و محتوا بی خبر مانده اند.

·       اسلام و هر دین و مذهب دیگر، فرمی از شعور اجتماعی اند و به مثابه فرم (قالب، ظرف) می توانند با محتواهای مختلف و حتی متضاد پر شوند:

1

·       اسلام برای دهقان بی چیز، دین برابری است و علی سوسیالیست است.

2

·       همین اسلام برای اشراف فئودال و بنده دار، دین نابرابری و ستم و سرکوب و چپاول و زورگوئی است.

3

·       مولوی به عنوان نماینده نطفه ای مناسبات بورژوائی، قابلمه اسلام را، فرم اسلام را با مخلفات خاص خود پر می کند.
·       مسلمان بودن داریم تا مسلمان بودن.

4

·       ضمنا جریانات ایراسیونالیستی (خردستیز)، حساب و کتاب و پرنسیپ نمی شناسند:

الف


·       باند هیتلر هم به ساز کلیسای کاتولیک و هم به ساز کلیسای پروتستان می رقصید و صلیب شکسته اش همان صلیب کلیسا بود.
·       ضمنا خرافه های ژرمنی مربوط به عجوزه و کلاغ و سحر و جادو را قبول داشت و تبلیغ می کرد.

ب

·       عرفان به همین دلیل تنها چیزی که ندارد، اصولیت و پرنسیپ و حساب و کتاب است.

·       مولانا احتمالا حتی در عرصه شعر، قواعد و قوانین رایج را رعایت نمی کند و هر چه دلش می خواهد سر هم بندی می کند.
·       ما در صدد تحلیل مثنوی مولوی برآمده ایم و خواهیم دید.

ت


·       یکی از فرم های ایراسیونالیسم (خردستیزی)، فوندامنتالیسم است که پیروانش هم از توبره می خورند و هم از آخور.
·       هم با حوریان لاس ویگاس حال می کنند و هم جام شراب شهادت سر می کشند تا با کله در آغوش حوریان جنت بیافتند.

5

 باز چشمم به یادداشت هایم و جمله ای از طبری افتاد با عبارت زیر:
«تسلط متعصبانه اسلامیت مبتنی بر خلافت در دوران پس از اسلام، حتی متفکرینی مانند سهروردی و مولوی را که سخت از جهان بینی اسلامی دور بودند، وامی داشت که رنگ اسلامی تندی به تفکر خود بزنند تا خود را در امان نگه دارند.»

·       در این حکم و نه فقط در این حکم، شیوه تفکر و تحلیل شبه اسکولاستیکی رضا و نه فقط ایشان، به چشم می خورد:

الف

·       ایشان به جای خوداندیشی و یا تحلیل عینی و خودمختارانه مثنوی مولوی و توهمات به آذین، به یاد داشت های چه بسا سرسری و شتابزده ی طبری توسل می جویند.

·       خوب فرض کنیم، که کسی به آثار طبری دسترسی نداشته باشد.
·       آنگاه چه باید کرد؟  
ب
تسلط متعصبانه اسلامیت مبتنی بر خلافت در دوران پس از اسلام، حتی متفکرینی مانند سهروردی و مولوی را که سخت از جهان بینی اسلامی دور بودند، وامی داشت که رنگ اسلامی تندی به تفکر خود بزنند تا خود را در امان نگه دارند.

1

·       این ادعای طبری اولا باید بر اساس فاکت های عینی موجود یعنی بر اساس تحلیل آثار مولوی و سهروردی اثبات شود.

·       پذیرش دربست ادعای پیشینیان در شأن روندگان راه پرولتاریا نیست.

2

·       چنین شیوه و رسم و راهی توهین به فلسفه روشنگری است.
·       فلسفه روشنگری منادی خوداندیشی و خودمختاری انسان ها ست.

3

·       فلسفه روشنگری فاتحه خوان خستگی ناپذیر بر گور اوتوریته های مذهبی و غیرمذهبی است.

4

·       احترام و عشق و علاقه به پیشینیان مثلا به احسان طبری و یا به آذین و یا حتی خود رضا نافعی هرگز نباید دستاویزی برای پرهیز از خوداندیشی و تردید پویا در نظرات آنها باشد.

5

·       روی دیگر همین مدال تأیید دربست نظر «بزرگان»، پوزه بند زدن بر پوزه هر دگراندیش خیرخواهی است:

6

·       روزی نیست که به بهانه توهین به «بزرگان» کذائی، حریف دهندریده ای سنگی نپراند و دشنامی ندهد:
·       «نمی دانم که هستی .
·       اما دریافته ام با اینگونه نقد کردن، که فقط از چون تویی برمی آید، قصد بزرگ شدن داری.
·       کودک آواره تو هنوز در دامنه ای .
·       تا اوج راه درازی است و تو هنوز در دامنه ای» 

6

·       طرف حتی نمی بیند که دایرة المعارفی ها نه عکسی دارند و نه اسم و رسمی.

·       حالا چه باید کرد؟

·       باید ازروشنگری علمی و انقلابی در این واویلا  صرفنظر کرد؟

·       کاش همه «بزرگان»، تف طبری و به آذین و رضا نافعی بودند.

·       خیلی ها نیچه و هایدگر و هیتلر و هدایت و شاملو و غیره را جزو «بزرگان» محسوب می دارند و ترهات شان را با اشتهای تمام می بلعند و پس از بالا آوردن تحویل خلایق بی خبر از حقیقت عینی می دهند.
7

·       تجربه اما نشان داده که «بزرگ» مادر زاد نداریم.

·       در قاموس فلسفه روشنگری، که مارکسیسم قله رفیع آن است، هر اوتوریته ای و هر ادعائی باید در محکمه خرد مورد قضاوت عینی و علمی قرار گیرد.
·       تقدیس کورکورانه و تأیید دربست نظرات «بزرگان» می تواند برای امر پیشرفت اجتماعی بسیار گران تمام شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر