۱۳۹۲ تیر ۵, چهارشنبه

جهان و جهان بینی هوشنگ ابتهاج (25)


امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)   
(6 اسفند 1306)
تحلیلی از شین میم شین

زندگی

به گوش بیستون، هنوز
صدای تیشه های تو ست

·       معنی تحت اللفظی:
·       صدای تیشه های تو همچنان و هنوز در گوش بیستون است.

1

·       سایه در این بند شعر، سوبژکت تاریخساز را از جامه انتزاعی اش در می آورد و در هیئت فرهاد کوهکن، بدان مادیت می بخشد، فرهادی که صدای بی امان تیشه اش همچنان و هنوز در گوش بیستون است.

2

·       فرهاد شخصیت منظومه ای از وحشی بافقی تحت عنوان «فرهاد و شیرین» است که به تقلید از منظومه نظامی گنجوی تحت عنوان «خسرو و شیرین» نوشته شده است.
·       منظومه ناتمامی که وصال شیرازی و بعد صابر شیرازی به اتمامش رسانده اند.

·       اما سؤال این است که چرا سایه سوبژکت خود را به فرهاد کوهکن تشبیه می کند و نه به شخصیتی دیگر؟

3

·       ما متأسفانه هنوز هیچکدام از این دو اثر را نخوانده ایم.

·       سایه احتمالا و کمافی السابق، مقوله عشق را در نظر دارد.
·       مقوله عشق در قاموس سایه و سیاوش مثل دیگر مقوله های به میراث مانده از کلاسیک های ادبی قرون وسطی از نو تعریف می شود:
·       واژه دیرآشنای عشق بدین طریق، با محتوای معنوی نوینی پر می شود.

4

·       سوبژکت مورد نظر سایه در تمامی اشعار او، همیشه عاشق بوده است:

سایه، ما کشته ی عشقیم، که این شیرینکار
 
مصلحت را  مدد از تیشه ی فرهاد گرفت

·       معنی تحت اللفظی:
·       سایه، ما کشته ی عشقیم و روزگار طناز (شیرینکار) مصلحت در این دیده که برای وصل با شیرین (ایدئال) از تیشه ی فرهاد مدد گیریم.

·       «فرهاد» در این بیت شعر از سایه، فقط می تواند توده مولد همه چیز مادی و در تحلیل نهائی، همه چیز معنوی باشد:
·       کلید رهایش اجتماعی ـ بنا بر جبر هستی اجتماعی (روزگار شیرینکار) ـ نه در دست این و آن زمینی وآسمانی، خرافی و واهی، بلکه در دست پینه بسته توده است.
·        
·       سوبژکت مورد نظر سایه همیشه عاشق رهایش اجتماعی بوده است.
·       و عملا عاشق توده ـ به مثابه سوبژکت ابدی، بی جانشین، بی آلترناتیو و بی بدیل تاریخ ـ  بوده است.

5

 اثری از مارکوس هانه

·       سایه با تشبیه سوبژکت خویش به فرهاد، به احتمال قوی، مقوله مرکزی «تولید» را، مقوله تعیین کننده «کار» را در نظر داشته است.
·       سوبژکت مورد نظر سایه به قول سیاوش، «هزار دستان» است.
·       نه انگل، نه پارازیت، نه مفتخوار، بلکه مولد مادام العمر است.
·       مولد مادی و فکری خستگی ناپذیر است.

6

·       سایه شاید با تشبیه سوبژکت مورد نظر خویش به فرهاد کوهکن، پیگیری، پشتکار، سرسختی، سماجت و انضباط آهنین سوبژکت تاریخساز مورد نظر خویش را به تبیین می نشیند.
·       فرهاد احتمالا برای وصل با شیرین به کندن و شکستن صخره های عظیم کوه حاضر شده است.

7
 مولکول حیات بخش آب

·       داستان زیست در سرزمین ایران با دستیابی دشوار به قطرات حیات بخش آب، با طرح ریزی، برنامه ریزی، تعبیه و سازماندهی اندیشیده و سنجیده ی مجاری آب پیوندی دیرین داشته است، داستانی سرشته به کار عرقریز بوده است.
·       شاید ماجرای «فرهاد کوهکن» نیز به نحوی از انحاء با تعبیه ی مجاری آب پیوند داشته است.
·       بی دلیل نیست که همسنگر سایه ـ سیاوش کسرائی ـ برای خود اسم مستعاری به نام «فرهاد رهاورد» برگزیده بود.

8

·       روح به قول مارکس، همیشه سایه ماده را بالای سر خود دارد:
·       فرهنگ در این قبیل از قصه ها ـ خواه و ناخواه ـ دیالک تیکیت خود را آشکار می سازد:
·       فرهنگ به معنی پرستاری، مواظبت و تکمیل یک شیئ قابل بهسازی و قابل تهذیب بوسیله انسان ها ست.
·       فرهنگ بویژه به معنی بهسازی و تهذیب کردوکار حیاتی خود انسان ها ست.
·       در زمان های قدیم فرهنگ به معنی آماده کردن زمین برای کشت و کار بکار می رفت.
·       آماده کردن زمین برای برآورده ساختن نیازمندی های انسانی را فرهنگ (اگریکولتور) می نامیدند.
·       بعدها تربیت، آموزش و تکمیل استعدادها، توانائی ها، لیاقت ها و امیال انسانی ببرکت «آموزش روحی و معنوی» را فرهنگ نامیدند.
·       و سرانجام فرهنگ بمعنی تربیت فکری و روحی و معنوی بکمک فلسفه، علم، اخلاق و هنر بکار رفت.

9

·       سایه در هر صورت با مفهوم «صدای تیشه های» سوبژکت از خصلت تاریخی مبارزه ناگزیر بخاطر ایدئال رهایش اجتماعی پرده بر می دارد.
·       مبارزه ای که نسل های متمادی از زحمتکشان پی می گیرند.
·       سایه مخاطب خود را بدین طریق، به هوش می آورد.
·       توهم تنهائی، درماندگی، بی کسی و بیچارگی را در هم می کوبد و ریشه های تاریخی سوبژکت تاریخساز را، تبار طراز نوین او را خاطرنشان می شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر