۱۳۹۲ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

سیری در حماسه داد (48)


اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر) 
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367) 
سرچشمه 
راه توده   
تحلیلی از شین میم شین
مسئله اصلی در شاهنامه فردوسی عبارت است از  داد یا بیداد؟ 
فصل پنجم

5
تاثیر محیط پرورش شاهان در حکومت   
    
·       حال که نژاد و تخمه شاهی شرط سزاواری نیست، این پرسش اصلی بر جای می ماند که چه باید کرد تا داد بر کشور حاکم شود.
1

·       شاید از راه پرورش ویژه شاهزاده ها بتوان جانشینان مناسبی برای تخت و تاج تربیت کرد.

2

·       شاید دربار که از امکانات وسیع مالی برخوردار است، بتواند دایه از لندن و لـله از پاریس و معلم از آمریکا بیاورد و مدرسه مخصوصی با همشاگردان دستچین شده بسازد و در چنین محیطی از فرزند شاه، زمامدار شایسته و دادگری بپرورد!

3

·       هم اکنون در کشور ما برای پرورش ولیعهدی که شاه پس از سال ها برای خود دست و پا کرده، چنین شرایط ویژه ای ساخته اند و درباریان مدعی اند که این ولیعهد از کودکی رهبری داهی و خردمند و شایسته بار آمده و فردا- که گویا به جای پدر خواهد نشست- جهان پر عدل و داد خواهد کرد.

4

·       آیا تجربه تلخ نسل های گذشته که در شاهنامه گرد آمده، اینگونه ادعاها را تایید می کند؟

5

·       آیا فردوسی از بررسی گذشته به چنین نتیجه ای رسیده است که مبلغان دربار پهلوی به او می بندند؟

6

·       برای کشف پاسخ این پرسش ابتدا نظری کلی به شاهنامه می اندازیم و به منطق شاهنامه می نگریم.

7

·       جمع بندی کلی از شاهنامه حکایت از این دارد که اکثریت قاطع شاهان دادگر، پرورده خارج از محیط دربارند و بر عکس اکثریت قاطع شاهان بیدادگر و یا شکمبارگان بی مصرف، در دربار پرورش یافته اند.

8

·       از میان شاهان معروف به دادگری دو سه تن در شرایط ویژه درباری تربیت شده اند که بهرام گور و انوشیروان را می توان نام برد و خواهیم دید که حاصل این پرورش ویژه چه بود و اینان چگونه «دادگرانی» از آب در آمده اند.

9

·       معنای دقیق تر این منطق را می توان در عمق داستان های شاهنامه بهتر درک کرد.

10


·       آنگاه که داستان قیام کاوه آغاز می شود، دژخیمان ضحاک پدر فریدون را می کشند، مادر او فرانک با کودک شیرخواره اش در محیط ترس و وحشت حاکم دربدر می شود.

11

·       او ابتدا کودک را به بیابان می برد و به دست شبانان می سپارد.

12

·       پس از چندی مجبورمی شود از آنان بگیرد و در البرز کوه در کلبه پارسائی پنهان سازد.

13
·       فریدون در این شرایط دشوار پرورده می شود:

خردمـند مام فـــریدون چو دیــد 
که بر جفت او بر چنان بد رسید

فرانک بدش نام و فرخــنده بود
به مـهر فریــدون دل آکـنـده بود


پـر از داغ دل خســـته ی روزگـار
همی رفت پویان بدان مرغـزار

کـجا نـامـور گاو پـرمـایـه بــود
که بایسته بر تـنش پیرایـه بـود

به پیـش نگهبـان آن مـرغــزار
خروشید و بارید خون بر کنـار


بدو گفت، کاین کودک شیرخـوار 
ز مـن روزگاری به زنـهــار دار

14
·       وقتی ضحاک از جای فریدون با خبر می شود،

دوان مـــادر آمـد ســــوی مـرغــزار 
چـنـین گـفــت بـا مـــــرد زنـهار دار

کـه انـدیشـــــــــــه ای در دلــم ایـــزدی
فـــــــراز آمـده اســـت از ره بـخـردی

هـمی کـرد باید کــز این چـاره نیسـت
که فرزند و شیرین روانم یکی است

بـبـرم پـی از خـاک جـــا دوســـتـان
شـــــوم تـا ســر مـرز هنـدوســـــتان

شـــــوم نـاپـدیــد از مـیان گــــــروه 
بـرم خـوب رخ را به الـــبـرز کــوه

15

·       به دنبال داستان پرورش فریدون، افسانه پرورش زال می آید.

16


·       زال از کودکی سپید موی است و پدرش ـ سام ـ داشتن چنین فرزندی را ننگ می داند و کودک را در کوهی می گذارد.

17

·        سیمرغ، کودک را برمی دارد و با فرزندان خویش بزرگ می کند.

18

·        زال، نخستین پهلوان بزرگ شاهنامه این چنین پا به صحنه می نهد:


سام سوار 

چو فـرزنـد را دید مویش سـپیــد
ببـود از جهان سـر به ســر نا امیــد

سـوی آسمان سر برآورد راسـت
ز دادآور آنـگاه فــریاد خواســت

که این برتر از کـژی و کاســتی
بهــی ز آن فزاید که تو خواسـتی

چـو آیـند و پرســند گردنکشــان
چـه گـویم از این بچــه بد نشــان؟

چه گویم که این بچه دیو چیست
پلنگ و دو رنگ است و گر نه پری است
 ....

بفـرمــود پــس تـاش بـرداشــــتنـد
از آن بـوم و بـر، دور بگـذاشــــتــنـد

به جایـی که ســـیمرغ را خانه بود
بـدان خانه، ایـن خــــرد بیـگانه بود

...

چو ســـیمرغ را بچه شـد گرســـنه
بـه پـرواز بـر شــــد دمـان از بـنــه

یکی شــیر خـواره، خروشــــنده دید
زمیـن را چو دریای جوشــــنده دید 

ز خـاراش، گـهـــواره و دایـه، خـاک
تن از جامه دور و لب از شیر پاک

به گـــــرد اندرش، تـیره خـاک نـژنـد
به سـر بـرش، خورشــید گشــــته بلند

پلنگــش بدی کاشـکی مام و باب
مگـر ســایه ای یافـتـی ز آفـتاب 

فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ
بزد، برگــرفتش از آن، گرم سنگ

بـبردش دمـان تا به الــبــز کـوه
که بودش بدانجــا کنـام و گـروه



ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر