محمّدعلی سپانلو
(۱۳۱۹ – ۱۳۹۴)
شاعر، روزنامهنگار، منتقد ادبی، مترجم و آنتولوژیستِ
درنگی
از
شین میم شین
محمدعلیـسپانلو
تصویرِ مردی میان سال، هنوز به چهل نرسیده، با موهائی که میرفت نقرهای شود، در خاطرم مانده است.
مردی
خوش روی و خوش صحبت، سخت کوشا امّا بیچیز،که تنگ دستیِ او بیش از آن که
از نداشتنِ درآمد باشد از مخارجِ بیرویه بود،
تنها و تقریبأ آواره، که در
خوابگاههایِ یکشبه، یعنی خانههایِ دوستاناش ـــ از جمله دانشجویانِ آس
و پاسی که یکی از آنها من بودم ـــ رویِ تُشکی که بر کفِ اتاق پهن میشد،
یک بَری بر آرنجِ چپ تکیه میداد و با دستِ دیگر از نیمههایِ شب تا دَمِ
صبح مینوشت.
بامدادان از زیرِ قلمِ او، با همان خطِ نیم شکستهیِ نرم و
تربیت شده، شعری ـــ و گاهی چندین شعرــ بیرون آمده بود که قرار بود بعدها
در خاطرهیِ ادبیاتِ فارسی جاودانه شود.
یهتر است که این فراز اول از نثر شعرگونه سپانلو را تجزیه و بعد تحلیل کنیم:
۱
تصویرِ مردی میان سال، هنوز به چهل نرسیده، با موهائی که میرفت نقرهای شود، در خاطرم مانده است.
از این جمله اول سپانلو
متد فکری او آشکار می گردد:
متد فکری فرمالیستی توخالی او.
همه آنچه که سپانلو در احمد شاملو می بیند، چیزهای فرمال و صوری و سطحی و ظاهری اند:
سن شاملو
رنگ موها و تغییر رنگ موهای شاملو
این نشانه ذلت فکری سپانلو و ناشی از فقر فلسفی او ست.
حواننده این نثر شعرگونه دلنشین و شیوای سپانلو
با خواندن حرفهای شورانگیز می تواند به شور و شوق آید،
ولی دستخالی می ماند.
چیز به درد بخوری به دست نمی آورد.
خوشحال تر و خرتر می شود، ولی خردمندتر نمی شود.
۲
مردی
خوش روی و خوش صحبت، سخت کوشا
امّا بیچیز،
که تنگ دستیِ او بیش از آن که
از نداشتنِ درآمد باشد از مخارجِ بیرویه بود،
سپانلو
در این جمله هم مشخصات فرمال و صوری و سطحی و ظاعری شاملو را
از اعماق خاطر کشف و افشا می کند:
خوش رویی و خوش گویی و سختکوشی و بی چیزی صوری شاملو را.
برای کشف این چیزهای صوری در چیزی و کسی
هوش موشی حتی لازم نیست.
هر خری حتی می تواند به کشف این چیزها نایل آید.
۳
تنگ دستیِ او بیش از آن که
از نداشتنِ درآمد باشد از مخارجِ بیرویه بود،
دلیل فقر احمد شاملو از دید سپانلو
ولخرجی او بوده است.
سپانلو
کسی را که نه خانه دارد و نه خانواده و نه حتی خوابگاه و هر شب را تصادفا در خوابگاه دانشجویی سحر می کند، به ولخرجی متهم می کند.
سپانلو
حتی زحمت تعیین ممر درآمد احمد شاملو و چند و چون دلخرجی های او را به خود نمی دهد.
۴
تنها و تقریبأ آواره، که در
خوابگاههایِ یکشبه، یعنی خانههایِ دوستاناش ـــ از جمله دانشجویانِ آس
و پاسی که یکی از آنها من بودم ـــ رویِ تُشکی که بر کفِ اتاق پهن میشد،
یک بَری بر آرنجِ چپ تکیه میداد و با دستِ دیگر از نیمههایِ شب تا دَمِ
صبح مینوشت.
سپانلو
در این جمله
طرز و طریق خلق اشعار شاملو را تشریح می کند:
رویِ تُشکی که بر کفِ اتاق پهن میشد،
یک بَری بر آرنجِ چپ تکیه میداد و با دستِ دیگر از نیمههایِ شب تا دَمِ
صبح مینوشت.
معلوم نیست که تحت چنین شرایطی
چگونه می توان اندیشید و شعری سرود که هارت و پورت و پرت و پلا نباشد.
۵
بامدادان از زیرِ قلمِ او، با همان خطِ نیم شکستهیِ نرم و
تربیت شده،
شعری ـــ و گاهی چندین شعرــ بیرون آمده بود که قرار بود بعدها
در خاطرهیِ ادبیاتِ فارسی جاودانه شود.
سپانلو
در این جمله هم بر همان خط فرمالیستی سنتی اش می راند:
تنها مشخصه اشعار شاملو
خطی است که شاملو داشته است:
خطِ نیم شکستهیِ نرم و تربیت شده،
خط شکسته نرم و تربیت شده؟
سپانلو
ادبیات فارسی را پرسونالیزه می کند.
آن سان که ادبیات فارسی صاحب خاطره هم می شود.
خاطره ای که ابدیت اشعار شاملو را تضمین می کند.
تا دلتان بخواهد، هندوانه.
تا دلتان بخواهد عوامفریبی به مدد نثر شعرگونه.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر