۱۴۰۳ دی ۵, چهارشنبه

درنگی در مکررات مکرمات (۱۲۴)

 

درنگی

از 

میم حجری

 

 حکایت کوتاه
ابوعلي سينا در سفر بود. در هنگام عبور از شهري ،جلوي قهوه خانه اي اسبش را بر درختي بست و مقداري کاه و يونجه جلوي اسبش ريخت و خودش هم بر روي تخت جلوي قهوه خانه نشست تا غذايي بخورد. خر سواري هم به آنجا رسيد ،از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوي اسب ابوعلي سينا بست تا در خوردن کاه شريک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلي سينا نشست.
شيخ گفت : خر را پهلوي اسب من نبند،چرا که خر تو از کاه و يونجه او ميخورد و اسب هم به خرت لگد ميزند و پايش را ميشکند.
خر سوار آن سخن نشنيده گرفت به روي خودش نياورد و مشغول غذا خوردن شد. ناگاه اسب لگدي زد و پاي خر را لنگ کرد.
خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و بايد خسارت دهي.
شيخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد.
صاحب خر ، ابوعلي سينا را نزد قاضي برد و شکايت کرد.
قاضي سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلي سينا که خود را به لال بودن زده بود ،هيچ چيز نگفت.
قاضي به صاحب خر گفت : اين مرد لال است .........؟
روستايي گفت : اين لال نيست بلکه خود را به لال بودن زده تا اينکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از اين اتفاق با من حرف ميزد....
قاضي پرسيد : با تو سخن گفت .......؟چه گفت؟
صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوي اسب من نبند که لگد ميزند و پاي خرت را ميشکند....... قاضي خنديد و بر دانش ابو علي سينا آفرين گفت.
قاضي به ابوعلي سينا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنين بود؟!
ابوعلي سينا جوابي داد که از آن به بعد در زبان فارسي به متل تبديل شد:
"جواب ابلهان خاموشي ست"


عجیب است
اگر کسی که بدون دعوت
سر سفره کسی بنشیند و سیر دل بخورد
بعد نمکگیرش نشود و از او شکایت به قاضی ببرد.


ضمنا
برای نشستن بر سر سفره کسی آنهم در قهوه خانه 

به عوض سفارش غذا از قهوه خانه چی
به اجازه گرفتن از او و یا جلب ترحم او نیاز است.


  خوردن خر از کاه و یونجه (؟) اسب  هم سؤال انگیز است.

چون در جلوی قهوه خانه نه آخور دسته جمعی پیدا می شود و کاهدان.


اسب سفر معمولا جو و غیره از توبره می خورد.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر