۱۴۰۳ آذر ۲۳, جمعه

خود آموز خود اندیشی (۱۱۲۳)


شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت پنجم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص  ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم 
 

شکایت کند نوعروسی جوان

به پیری، ز داماد نامهربان

معنی تحت اللفظی:

نوعروس جوانی از همسرش به سالمندی شکایت می کند.

 

سعدی

 در این بیت شعر،

از فن متافیزیکی خارجی سازی پرده برمی دارد و آن را به طور غیرمستقیم، به مثابه شیوه اصیل نیل به حقیقت توصیه می کند:

نوعروس جوان قادر به خوداندیشی نیست و لذا از عهده حل مسائل خانوادگی خود برنمی آید و مشکل خویش بر «پیری» می برد.

 

نامهربانی در دیالک تیک علت و معلول تشکیل می یابد و در دیالک تیک علت و معلول قابل تحلیل و فهم و حل است.

هر خری به دیالک تیک علت و معلول واقف است،

کلاغ هوشمند که جای خود دارد.

خر خاصیت گیاهان سمی را نه تنها بر مبنای دیالک تیک علت و معلول درک کرده، بلکه آن را به مثابه یک حقیقت خطرناک در ضمیر خویش ذخیره کرده و به نسل های بعدی منتقل کرده است.

بچه شترمرغ از تخم که بیرون می آید، نه تنها ددان مرغخوار را می شناسد، بلکه نحوه استتار و حفظ خود از خطر مرگ را هم می داند.

اما عروس جوان از این دیالک تیک ساده و پیش پا افتاده بی خبر است.

او نمی تواند علل نامهربانی شوهرش را تجزیه و تحلیل و درک کند و خود در جهت حل آن طرحی بریزد.

 

چنین موجود عاجزتر از شترمرغ و خر و کلاغ سهلترین راهها را انتخاب می کند و آن خارجی سازی است:

به جای خوداندیشی، به پیش پیری خرتر از خود رفتن و راه حل مشکل خود را از او پرسیدن.

 

مربیان خردستیزی از قبیل سعدی و حافظ، انسان فئودالی را مطلقا خلع سلاح کرده اند.

کسی که فاقد استقلال عمل و اندیشه است، کسی که حتی قادر به تفکر مستقل نیست، کسی که چه بسا خواندن و نوشتن حتی نمی داند، انسانی بی پناه و وابسته به این و آن خواهد بود و چاره ای جز بردن مشکل خویش پیش این و آن نخواهد داشت.

این شیوه رایج در جامعه عقب مانده بوده و است، که در دیوان حافظ به وفور دیده می شود:

 

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش

کاو به تأیید نظر حل معما می کرد.

معنی تحت اللفظی:

برای حل مشکل خود نزد پیر می فروش رفتم که راه حلش مبتنی بر تأیید نظر پرسنده است.

 

مشکل گشایان این جامعه نیز دست کمی از مشکل پرسان ندارند و چه بسا بی سلاح اندیشه و خرد با تأیید نظر به حل مشکلات که به نظر معما می رسند، می پردازند.

 

پیرمغان برای حل مشکل حافظ نظر او را می پرسد.

حافظ اگر خود توان خوداندیشی می داشت، دیگر دلیلی نداشت که به او رجوع  کند.

ولی چه می شود کرد.

حافظ حدس و خیال و گمانی تحویلش می دهد و پیرمغان نظر او را تأیید می کند.

این را می گویند حل مشکلات و معماها.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر