۱۴۰۳ آذر ۲۹, پنجشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۱۲۸)


شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت پنجم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص  ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
  

یک ام روز بر بنده ای دل بسوخت

که می گفت و فرمانده اش می فروخت:

«تو را بنده از من به، افتد هزار

مرا چون تو نبود خداوندگار.»

 

معنی تحت اللفظی:

روز دلم به حال بنده ای سوخت که اربابش او را می فروخت و او می گفت:

تو می توانی هزاران بنده بهتر از من بخری، ولی من نمی توانم اربابی بهتر ازتو پیدا کنم.

 

سعدی

 در این دو بیت،

دیالک تیک طبقه حاکمه و توده

را

 به شکل دیالک تیک فرمانده (بنده دار) و بنده بسط و تعمیم می دهد و از آن دیالک تیک همه چیز و هیچ می سازد.

اینجا هم معیار علاقه و نفرت برای بنده، ندرت و وفور فرمانده است، نه ماهیت او.

اینکه او انسانی را مثل الاغی خرید و فروش می کند، مسئله ای نیست، مهم ندرت و وفور او ست.

 

این تهوع انگیزترین شعر سعدی است.

 

در این شعر سراینده شعر «بنی آدم اعضای یکدیگر اند»، کوچکترین نشانی از هومانیسم دیده نمی شود.

 

سعدی برای اعلام بی شرمانه این معیارارزشی باطل، هدف و آماج ایدئولوژیکی ـ طبقاتی دارد.

 

او باید ماهیت انسانها را نا دیده بگیرد، تا مقبولیت هر قلدری را در شعور توده ها نشا زند.

 

بنده داری بنده خویش را می فروشد و سعدی نسبت به بنده دلسوزی می کند،

نه به خاطر هومانیسم ژرف،

 نه به خاطر تنفر از سیستمی که خرید و فروش انسان را به مثابه متاعی مجاز می دارد،

 بلکه به خاطر عشق بنده ای به اربابش

به خاطر فروخته شدن علیرغم سرسپردگی بی خلل به ارباب خود.

سعدی به طور غیرمستقیم بندگی و وابستگی برده وار را می ستاید، تا استثناء را به قاعده مبدل سازد و مرسوم و مد کند.

 

این وابستگی و سرسپردگی بنده به ارباب را سعدی و حافظ بی شرمانه عشق می نامند.

 

سعدی و حافظ می خواهند که این وابستگی و سرسپردگی بنده به ارباب ابدی شود.

 

انتخاب واژه «خداوندگار» برای بنده دار تصادفی، نسنجیده و بی هدف نیست.

 

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر