۱۴۰۳ دی ۱, شنبه

درنگی در فرمالیسم های دکتر بهروز آرمان و نیچه از آلمان (۱۱)

   

درنگی

از
شین میم شین

افروغ هایِ اینگون انگاره هایِ بی گاهند که می توانند در خانه ی ما و همسایگان مان، روشن دلانِ دلیری بزایند، که درازگاه "پاسدار و نگاهبانِ" کشتزارانِ داد شوند
باشد که افروزه ای گردند بر فرازِ "گفتمان های" خواستگرایِ مان، واپسین ِ آن، "منشور مطالبات حداقلی" ِ کارگران و رنجبران و دادخواهان کشورمان


چو در خاور و باختر غَـش وزیـد
ددی ها به مردم ز زرکَـش رسید


بخـــواندند با داد پـــوران ِ زنــد
سه بُختان و دُختان ِ رزمش پسند

معنی تحت اللفظی:

انوار این جور انگاره های ( انگاره را شاید بتوان اولین گام برای حل یک مشکل یا برآورده کردن یک نیاز دانست. دهخدا) بی هنگام سبب می شوند که در خانه پیروان نیچه و همسایگان شان،

روشندلان دلیری زاده شوند و به قول نیچه «پاسداران و نگهبانان» مزارع داد باشند.

امید است که مشعلی بر فراز مباحث مربوط به اراده گرایی ما شوند که آخرین نمونه اش، به زبان نیچه در «چنین گفت زرتشت»،

 «منشور مطالبات حداقلی» کارگران و رنجبران و دادخواهان جنقوری اسلامی است.

با وزش باد غش (ریا و خیانت) در شرق و غرب،

 درندگی ها از بهره کشان به مردم رسیده است.

پسران غیور 

سه نکته نجات دهنده (پندار و گفتار و کردار نیک) را با داد خواندند.

غش: ریا آوردن، و نیز خیانت
زرکش: اینجا زر رباینده، بهره کش
پور و دخت: پسر و دختر
زند: نیرومند، توانا، و نیز سترگ 

مبنای تئوریکی این فراز از فرمایشات دکتر بهروز آرمان را تئوری فاشیستی نخبگان تشکیل می دهد:

پیش شرط رهایش و نجات و سعادت جامعه بشری را زایش نخبه های دلیر اراده گرا در خاندان های اشراف فئودال و برده دار و سرمایه دار تشکیل می دهد.

اصل اساسی تئوری فاشیستی نخبگان همین است:

قائل شدن نقش تاریخساز به نخبه ها.

بدین طریق دیالک تیک شخصیت و توده وارونه می شود:

توده به مثابه خمیری فرم پذیر در کف دستان نخبه تصور می شود، 

نقش تاریخسازی اش انکار می شود و نخبه همه کاره قلمداد می شود.


معلوم نیست که منظور حریف از مفهوم داد چیست که علم کرده است و با آن عوامفریبی می کند.


چو در خاور و باختر غَـش وزیـد
ددی ها به مردم ز زرکَـش رسید


بخـــواندند با داد پـــوران ِ زنــد
سه بُختان و دُختان ِ رزمش پسند

دلیل تجربه درندگی ها توسط مردم وزش باد ریا و خیانت در شرق و غرب 

و

عامل این درندگی ها بهره کشان اند.

همین مفاهیم را باندهای خونریز ناسیونال ـ سوسیالیسم هم تکرار کرده اند.

هیتلر و دار و دسته اش همه کاسه ها و کوزه ها را بر سر خلق یهود به عنوان خلقی پولپرست و بی وطن و بین الملل خرد و خراب کرده است

و

جنایات خود در فرانسه را با کاپیتالیست قلمداد فرانسوی ها و سوسیالیست نامیدن اجامر خرفت و خونریز خود توجیه کرده است.

حریف ریشه بدبختی ها کذایی و انتزاعی را ریا و خیانت

یعنی

عاملی سوبژکتیو و اخلاقی
می پندارد.

غافل از اینکه حضرت نیچه مؤسس نیهلیسم اخلاقی بوده است و نه منادی اخلاق.

تار و پود ناسیونال ـ سوسیالیسم سرشته به غش (واژه بازی، ریا و دروغ و عوامفریبی) بوده و است.

برتولت برشت در اثری تحت عنوان ترس و نکبت رایش سوم

نشان می دهد که حضرات همه اصطلاحات کمونیست ها را مثل نقل و نبات نشخوار می کنند:

همدیگر را رفیق خطاب می کنند و از همبود و غیره دم می زنند.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر