منظور از حس ششم چیست؟
الهام (اینتوئی سیون) ؟
کی گفته که در غایب حس ششم
حواس پنجگانه کار نمی کنند
مثلا چشم نمی بیند
گوش نمی شود؟
روشنگری انقلابی و علمی همین است. کشف و افشای حسن و عیب همه چیز.
مگر کسی حوصله خواندن و شنیدن حرفی را دارد؟
مثلا خود شما
کامنت های ما را می خوانید؟
https://hadgarie.blogspot.com/2024/12/blog-post_152.html
ایلان ماسک
از اعضای عالی رتبه طبقه حاکمه امپریالیستی است
که جهان بینی اش ایراسیونالیسم (خردستیزی) است
مؤسس ایراسیونالیسم (خردستیزی)
خاتم الفلاسفه امپریالیسم (نیچه) است.
ایلان ماسک
با حمایت ۷۵ میلیون دلاری از ترامپ و پول کلان افشانی بین انتخاب کنندگان ترامپ
وارد سیاست جهانی شده است
تویتر را خریده و روشنگری بخور و نمیر موجود را تعطیل کرده و به ارگان تبلیغات فاشیستی تبدیل کرده است
ایلان ماسک
به تلیغ نئوفاشیسم و به لشگرکشی بر ضد امپریالیسم به اصطلاح لیبرال برخاسته است.
به سران سیاسی آلمان و انگلستان و غیره
علنا توهین می کند و
به تجلیل از احزاب فاشیستی می پردازد
و فاشیسم را منجی بشریت جا می زند.
خلایق
دروغی را که به کرات می شنوند،
اسانتر می پذیرند تا حقیقتی را که برای نخستین بار می شنوند.
فرنگی
بشر که جای خود دارد،
سگ و گربه حتی گول دروغ این و آن را نمی خورند.
ضد دیالک تیکی دروغ
راست است و نه حقیقت.
ضد دیالک تیکی حقیقت هم باطل است و نه دروغ.
دلیل دشواری باور به حقیقت
رادیکالیته (علمیت، کلیت، عامیت، ضرورت و ماهیت) حقیقت است
با شناخت حسی نمی توان به کشف حقیقت نایل آمد.
چون حقیقت در ظواهر امور نیست.
مثال:
شناخت حسی دال بر مسطح بودن زمین است.
مسطح بودن زمین اما ادعایی باطل است اگرچه به ظاهر دروغ نیست
عقاید و سنت ها
فرم هایی از شعور (روح) اند
و
بشر
نمی تواند بدون شعور زندگی کند.
به قول عیسی مسیح
بشر فقط به نان زنده نیست.
بشر علاوه بر نان به ایمان (جان) نیاز دارد.
یعنی دیالک تیک نان و ایمان (وجود و شعور) صرفنظرناپذیر است.
شعور اما انعکاس وجود است.
اگر در جامعه ای عقاید و سنن ۱۴۰۰ سال قبل رعایت می شوند و رواج دارند،
این به معنی عقب ماندگی جامعه (زیربنای اقتصادی، حاکمیت طبقاتی) است و نه به معنی جزو اموات بودن مردم
توماس مان:
بشر دوستان
اصلا
تفاوتی بین سیاست و ناسیاست قائل نمی شوند.
ناسیاست اصلا وجود ندارد.
همه چیز سیاست است.
توماس جان
همه چیز که نمی تواند سیاست و همه کاره سیاستمدار باشد.
سیاست تابع حاکمیت طبقاتی است و سیاستمدار، مأمور طبقات حاکمه است.
یعنی
سیاست و سیاستمدار
به ساز حاکمیت طبقاتی و طبقات حاکمه می رقصد.
در دیالک تیک طبقه حاکمه (ثاحبان وسایل تولید) و هیئت حاکمه (دولت و سیاست)
نقش تعیین کننده از ان طیقه حاکمه است
عیب جویانم حکایت پیش جانان گفتهاند
من خود این پیدا همیگویم که پنهان گفتهاند
پیش از این گویند کز عشقت پریشانست حال
گر بگفتندی که مجموعم پریشان گفتهاند
پرده بر عیبم نپوشیدند و دامن بر گناه
جرم درویشی چه باشد تا به سلطان گفتهاند
تا چه مرغم کم حکایت پیش عنقا کردهاند
یا چه مورم کم سخن نزد سلیمان گفتهاند
دشمنی کردند با من لیکن از روی قیاس
دوستی باشد که دردم پیش درمان گفتهاند
ذکر سودای زلیخا پیش یوسف کردهاند
حال سرگردانی آدم به رضوان گفتهاند
داغ پنهانم نمیبینند و مهر سر به مهر
آن چه بر اجزای ظاهر دیدهاند آن گفتهاند
ور نگفتندی چه حاجت کآب چشم و رنگ روی
ماجرای عشق از اول تا به پایان گفتهاند
پیش از این گویند سعدی دوست میدارد تو را
بیش از آنت دوست میدارم که ایشان گفتهاند
عاشقان دارند کار و عارفان دانند حال
این سخن در دل فرود آید که از جان گفتهاند
سعدی
تنها به پنجاه بهار سلام گفت. ۵۰ سال و تمام
کسانی از اهلِ فن وی را پس از هدایت برجستهترین چهرهی ادبیات داستانیی ایران میشناسند
بر مبنای نوشتهی«عزاداران بیل» داریوش مهرجویی «گاو» یکی از آثارِ معتبر سینمای موجِ نو را ساخت. بعدتر ناصر تقوایی «آرامش در حضور دیگران» و مهرجویی «دایره مینا» را بر اساس داستان آشغالدانی وی جلوی دوربین بردند.
از پایهگذاران کانون نویسندهگان در سال ۴۷ بود
پس از انقلابی که خود در شبهای شعر گوته برایش تلاش کرد، تحمل نشد
اگر میماند نه برای هیچچیز دیگر که تعشق به تلخوشی که صوفیانِ به قدرت رسیده امالخبائثش میخواندند هر شب باید تازیانه بر پشتاش شیار میشد
به پاریس پرت شد تا تمام شود. پزشک بود نیک میدانست چهگونه کبدش را جراحی کند تا نفسبُر شود!
آنقدر نوشید تاقلبِ مهربان و طپندهاش و همهی پنجاهسالهگیاش که نیکخواهیی آدمی میجست در صبحگاهی سرد و مهآلود در بیمارستان سنت آنتوان پاریس از حرکت باز ایستد و در پرلاشز آرام گیرد
حرام شد. حرامش کردند
مهدی اصلانی
ساعدی
یکی از مخالفین اکتیو انقلاب سفید بود
ساعدی
از یاران و همراهان جلال آل عبا بود که مبتکر ج.ا. به تقلید از واتیکان بود
و آثارش کتب بالینی خمینی بودند
جلال و ساعدی و شاملو و فدائیان و مجاهدین و روحانیت و غیره
انقلاب ضد فئودالی سفید را نفرین زمین جا می زدند و شکشتش را تدارک می دیدند
کوه شان
پس از نعره های گوشخراش
موش زایید
و
فاجعه ادامه دارد
گاندی جان
فساد
فقط فردی نیست تا از بالا بر ضدش لشگر بکشی.
فساد
سیستماتیک است.
اگر آب رودی آلوده است
نه به دلیل آلودگی قطرات رود
بلکه به دلیل آلودگی بستر رود است.
به همین دلیل
پیش شرط تطهیر رود
تعویض بستر رود است.
سوبژکت در دیالک تیک سیستم و سوبژکت وجود و معنی دارد
و تابع سیستم است.
سوبژکت ستیزی و سوبژکت پرستی
نشانه نادانی است.
مناسبات تولیدی
حاکمیت طبقاتی
طبقه حاکمه
سیستم اقتصادی ـ جامعتی
باید عوض شود تا فساد مجال رشد و رواج و نشو و نما و سرایت نیابد
دوره رویارویی ارتجاع و انقلاب
دیری است که سپری شده و گذشته است.
قرن ۲۱
قرن رویارویی های زرگری و الکی بین ارتجاع سرخ و سیاه (از مفاهیم انقلاب سفید) است.
تا چشم کار می کند از انقلاب و انقلابی اثری نیست.
به همین دلیل
طبقه حاکمه را دیگر کمترین هراسی از انتخابات نیست.
چون نیک بنگری
همه تحمیق می کنند
فرق ماهوی
بین پوتین و پالان
ترامپ و بایدن
لطان و عردوغان
و
این و آن
نیست
متولد اروپا
اصالت خانوادگی ایرانی
از قوم افغان است
لرستانی
معیار ارزیابی لرهای لرستان چیست؟
این معیارها معیار کیست؟
بشر
موجودی نوعی است
یعنی تقسیم ناپذیر است
یعنی برابر است
تنها معیار و مطمئن ترین معیار برای شناخت ماهیت انسان ها و لرزیابی علمی و عقلی آنها
تعلقات طبقاتی است و نه زادگاه و اصل و نسب و شجره فئودالی
وقتی افتاد فتنهای در شام
هر کس از گوشهای فرا رفتند
روستازادگان دانشمند
به وزیری پادشا رفتند
پسران وزیر ناقص عقل
به گدایی به روستا رفتند
اسلام فرهنگ نیست
فرهنگ چیست؟
اسلام
دین است و نه فرهنگ.
اسلام
ضمنا
بهترین دین است
اسلام
صدها بار بهتر از یهودیت و مسیحیت و زرتشتیت و بودیسم و هندوئیسم و غیره است
اسلام را فقط از موضع مارکسیستی می توان نقد و نفی دیالک تیکی کرد و نه از موضع انارشیستی و نیچه ئیستی و آته ئیستی و فیزیکی و غیره
پرهیز از ازدواح
خاص ایران نیست.
پرهیز از ازدواح
در همه کشورهای توسعه یافته رواج دارد.
دلیلش توسعه فکری زنان و رهایش زنان از قید وبندهای فئودالی است.
زنان به آٔدمیت و فردیت و شخصیت خود پی برده اند
دیگر حاضر به ماشین تولید مثل بودن نیستند.
این شعر فروغ
شعر طنز آمیز سرشته به انتقاد اجتماعی است.
شاهکار به تمام معنی است.
زده ام فالی و فریادرسی میاید :
غزل شماره 111
«حضوری» در عین «غیاب»
بتی دارم که گِرد گُل ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
****
غبار خط بپوشانید خورشید رخش، یا ربّ
بقای جاودانش ده که حُسن جاودان دارد
-------
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
-------
ز چشمت جان نشاید بُرد کز هر سو که میبینم
کمین از گوشهای کرده است و تیر اندر کمان دارد
-------
ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را
بدین سرچشمهاش بنشان که خوش آبی روان دارد
-------
به فتراک [1] ار همیبندی خدا را زود صیدم کن
که آفتهاست در تاخیر و طالب را زیان دارد
-------
چو دام طرّه افشاند ز گَرد خاطر عشّاق
به غمّازِ صبا گوید که راز ما نهان دارد
-------
چو در رویت بخندد گل، مشو در دامش ای بلبل
که بر گل اعتمادی نیست، گر حُسن جهان دارد
-------
ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری
که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد
-------
بیفشان جرعهای بر خاک و حال اهل دل بشنو
که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد
-------
خدا را دادِ من بستان از او ، ای شحنه مجلس
که میّ با دیگری خورده است و با من سر گران دارد
****
چه عذر بخت خود گویم که آن عیّار شهرآشوب
به تلخی کُشت حافظ را و شکّر در دهان دارد
منظور خواجه در این بیت شعر چیست:
بتی دارم که گِرد گُل ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
ریسمان کهنه را محکم بگیر اما دست نامرد را نگیر
بگذار شیر شکارت کند اما به شغال پناه نبر
به دریا غرق شو اما از پل نامردان عبور نکن
به قطره آبی بساز اما منت دریا را نکش .
گلنار
این افکار همه از دم
ارتجاعی و ضد علمی اند.
نامرد یعنی زن.
این پند فئودالی حاوی زهر زن ستیزی است.
شیر اگر پست تر از شغال نباشد، برتر از شغال هم نیست.
همه حیوانات در طبیعت مثل همه انسان ها در جامعه
برابرند.
فرقی بین شیر و شغال وجود ندارد.
طبقه بندی چیزها به عالی و پست
کردوکاری ضد عقلی، ضد علمی و نیچه ئیستی است.
مگر می شود
تو چیزی به ارث نبرده باشی؟
ارث بردن نسل نو از نسل قدیم که دست خود نسل نو نیست.
دارایی مادی و فکری نسل کهنه
به طور خودپو به نسل جدید به ارث نهاده می شود.
تو در بهترین حالت
باورهای مذهبی را نقد و حذف کرده ای.
کار بدی نیست.
سؤال اما این است که اسلام را به چه نوع دیگری از شعور جایگزین کرده ای؟
بشر که نمی تواند بی نیاز از شعور باشد و جانور نباشد
انقلاب
چیست؟
انقلاب یک مفهوم فلسفی است و تعریف دارد.
انقلاب
(روولوسیون)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9493
انقلاب
مثل هر چیز دیگری
دیالک تیکی از فرم و محتوا ست.
سعدی این دیالک تیک را در صدها فرم بسط و تعمیم داده و تعلیم داده است:
مثلا در فرم دیالک تیک صورت و سیرت، روی و خوی....
انقلاب
به عنوان مثال
می تواند انقلاب برده داری باشد
انقلاب اسلامی تحت رهبری حضرت محمد و حزب الله
انقلاب برده داری بوده است
خدا
برده دار مطلق (معبود) تلقی شده
و
بشریت
همه از دم، برده محسوب شده است.
قرآن مانیفست حزب طبقه برده دار و روحانی (آل عبا) یعنی حزب الله بوده است.
انقلاب می تواند با محتوای طبقاتی واحد
فرم های مختتلف داشته باشد:
توده ای باشد
کودتا باشد
پارلمانی باشد
مسالمت امیز باشد
قهر امیز باشد
پارتیزانی باشد ...
فرم واحدی از انقلاب هم
میتواند محتواهای طبقاتی متفاوت و حتی متضاد داشته باشد
راسل
تعریف علمی از فلسفه و خرافه ندارد.
اگرچه خیلی ها خیال می کنند که راسل فیلسوف است.
فرق فلسفه با علم چیست؟
موضوع و مفاهیم هر علم از هر نوع
جزئیات اند:
مثال:
موضوع شیمی اتم است
موضوع فیزیک کلاسیک مولکول است
موضوع بیولوژی (زیست شناسی) سلول است
موضوع فلسفه اما کلیات اند.
خرافات ربطی به فلسفه ندارند
خرافات یکی از فرمهای شعور ویا روح اند که یکی از عالی ترین مفهوم فلسفه است
خیلی از دعاوی خود راسل هم خرافی اند و نه علمی و حقیقی
نمونه اش همین ادعای او ست
اگر عرب ها نبودند
فرنگی ها از میراث فلسفی یونان باستان
بی خبر می ماندند
و
کلیسای کاتولیک
از آثار ارسطو بی نصیب می ماند و از چاله در می امد وبه چاه می افتاد
اگر مارکسیسم
به مانند علوم تجربی قادر به این کار باشد قاعدتآ بایستی
مانند دیگر علوم تجربی و طبیعی مورد پذیرش اهل علم وفن باشد!؟
عمویی
مارکسیسم
بر خلاف فیزیک و فیزیولوژی و شیمی و بیوشیمی و بیولوژی و غیره
فقط علم نیست.
مارکسیسم
قثط علم الاجزاء نیست.
مارکسیسم
دیالک تیکی از علم و ایده ئولوژی است
و
ایده ئولوژی
برخلاف علوم تجربی و طبیعی و فنی
چیزی طبقاتی است.
یعنی
هر طبقه اجتماعی
ایده ئولوژی خاص خود را دارد.
ایده ئولوژی
با شیر مادر در اعضای طبقات جتماعی
اندر می شود و با کفن و دفن به در.
مارکسیسم
ایده ئولوژی پرولتاریا ست.
پرولتاریا
اصولا و اساسا
مارکسیستی می اندیشد.
ما عمری با پرولتاریا محشور بوده ایم و دیده ایم.
ضمنا
مارکسیسم
علمی معمولی و عادی نیست
مارکسیسم
علمی فلسفی و یا فلسفه ای علمی است.
مارکسیسم
عقل کل اندیش است.
مارکسیسم
در خطه خاص و منفرد درجا نمیزند
بلکه از سویی پا به عالم کل و عام می نهد
و
از سوی دیگر
به اعماق و ماهیت چیزها و پیده ها و روندها و سیستم ها
می گذرد.
به قول مارکس
دست به ریشه می برد.
... ديده اى بسيار
ابرها را ، در هم رؤياى درياها ،
با هزاران حالت و هنجار .
ابرهايى را كه مىبارند و مىبارند
جَرجَر و جَرجَر،
روى بام ِ هاشم و هاجَر.
.
.
.
ابرهايى را كه نم نم بار و كم كم بار؛
وانكه سيل آسا و درهم بار
آنكه بارانْشان بهنگام ست
وانكه ناهنگام .
ابرهايى كه سحرگاهان،
وَاْبْرهايى كه شباهنگام.
آنكه خيل ِ آتشند و كاروانهاى گُدازنده؛
وانكه زيشان شعله ها ريزان و خيزانْ دود،
آنكه سوزان ، وانكه سازنده.
ابرهايى كه چو روح ِ انتظارند و نفسْ در سينه هاشان حبس،
و چه بايد كردِشان ؟!
[ گويى نمى دانند .
وانكه دانند آسمانها و زمينهاشان
پلك ها و پاى ِ چشمانند
و به كشت اندهان در ديمه زار ِ درد
زهر و آتش بايد افشانند .
.
.
.
گرچه مى گويند ياران : هيچ اَبرى نيست بى باران؛
ليك ،
من- چنانچون خويشتن را-نيك
مى شناسم ابرهايى را كه شبْ هنگام
چون شب بارانى تصويرْ سرشارند
طفلكان آشيان را ، با سخاوتمندى دريا
سال هاى سال،
شبْ همه شبْ در فضاى روشن افسانه مى بارند؛
ليك روز اَندوهْزاران ِ حقيقت را
خيس خجلت، با فريب وعده ها سيراب مى دارند
آه ،
ابرهايى كه چو من ، تنها
ابر تصويرند ، ابر ِ سايه و رنگند؛
چشمشان دارد دريغ از گريه هم حتى ،
گرچه مى دانم چو من غمگين و دلتنگند .
#مهدی_اخوان_ثالث
منتخبی از شعر : #ابرها
دفتر شعر : #دوزخ_اما_سرد
#انتشارات_زمستان
فرد به تنهایی وجود ندارد.
هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد.
همه چیز با ضد دیالک تیکی اش همراه است.
گل بی خار کجا ست؟
فرد
در دیالک تیک فرد و جامعه وجود دارد.
تفاوت بینشی بین طبقه کارگر و بورژوازی در تعیین نقش کننده در این دیالک تیک است:
طبقه کارگر
نقش کننده را در این دیالک تیک در تحلیل نهایی از ان جامعه می داند، بدون اینکه فرد را هیچ کاره و هیچ واره قلمداد کند
و بورژوازی
نقش کننده را از آن فرد می داند و دم از فردگرایی بند تنبانی میزند.
اکنون
طبقه کارگر
مدافع حقیقی فردگرایی حقیقی هم است
نه.
شیمی امروز با شیمی صد سال قبل یکی نیست.
ریاضیات اقلیدس با ریاضیات مدرن تفاوت کلان دارد.
فیزیک و مکانیک کلاسیک
با فیزیک و مکانیک مدرن تفاوت عظیمی دارد.
اگر چه صحت خود را در سیستم مختصات خود حفظ کرده اند.
لنبنیسم
توسعه و تکامل مارکسیسم است.
مارکس
هم مارکسیست مادر زاد نبوده است.
مارکس در اواخر عمر مارکسیست می شود.
یعنی پس از تدوین مفاهیم و قوانین و اصول و تئوری ها و متدها و احکام و سیسام مارکسیستی
طنز
حریفی مسلح به تفنگ وارد بانک شد و هر چه پول در بانک بود سرقت کرد.
از یکی از مشتریان بانک پرسید:
دیدی که من به سرقت مسلحانه از بانک دست زدم؟
مشتری گفت:
آره که دیدم.
هر کس که چشم داشته باشد، می بیند.
سارق مسلح
گلوله ای در جمجمه اش خالی کرد.
بعد از مرد دیگری که همراه با زنی ایستاده بود، پرسید:
دیدی که من به سرقت مسلحانه از بانک دست زدم؟
مرد دوم گفت:
من ندیدم
ولی زنم دید.
فرنگی
منتهی قوانین علمی داستان بیا و ببین است
یعنی قابل مشاهده و ازمایش است
تکرار پذیر است
ابطال پذیر است .
قوانینش مورد تآیید همه دانشمندان است
مثل قوانین علوم تجربی
عمویی
قوانین علوم طبیعی و تجربی
هم مبتنی بر مشاهده (شناخت حسی) اند
و
هم مبتنی بر شناخت تجربی و تئوریکی (علمی و نظری) اند.
مثال:
از ترکیب یک مولکول هیدروژن با نیم مولکول اکشیژن یک مولکول آب تشکیل می یابد.
این روند و روال شیمیایی را میتوان در ازمایشگاه جامه عمل پوشاند و مشاهده کرد و اثبات کرد.
اما بطلان مسطح بودن زمین و گردش خورشید به دور زمین را نمی توان با تکیه بر شناخت حسی مثلا مشاهده و یا تماشا اثبات کرد
در این زمینه به شناخت علمی و تجربی و تئوریکی (فیزیکی) نیاز است
حسی در دیالک یتکی عقلی و حسی
و
تجربی
در دیالک تیک تجربی و تئوریکی
اعتبار دارد.
فرق مارکسیسم با علوم تجربی و طبیعی و غیره
عامیت گرایی و کلیت گرایی مارکسیسم است
یعنی فلسفیت مارکسیسم است
فرق مفاهیم مارکسیستی با فیزیکی و شیمیایی و ریاضی و غیره
کلیت و عامیت متعالی مفاهیم مارکسیستی است
مثال
مفاهیم ماده و روح
و یا وجود و شعور
عالی ترین مفاهیم فلسفی اند که مواد و اتم ها و مولکول های شیمیایی و فیزیکی یکی از فرم های بسط و تعمیم آنها هستند
جزئی هستند و نه کلی
حقیقت هم فقط در کلیت و عامیت و ماهیت چیزها ست و نه در جرئیت و فردیت و خاصیت و ظاهریت آنها.
به همین دلیل با علوم تجربی و طبیعی و غیره نمی توان به کشف حقیقت نایل آمد.
مارکسیسم به همین دلیل صرفنظر ناذیر است
بدون از ان خود کردن مارکسیسم
نمی توان حتی آدم شد.
به قول لنین
کسی هنوز نمی داند که مارکسیسم چیست
خلایق
فقط با مارکسیسم پوز می دهند
ما در کشورمان هنوز مارکسیستی نمی شناسیم
مارکسیسم
علم است.
علم
مفاهیم و قواینن و تئوری ها و متدهای خود را دارد.
علم
که زبط تعیین کننده ای با عالم ندارد.
ریاضیات به عنوان علم
کجا و حرف های اقلیدس کجا؟
مارکس
یکی از علمای مهم علمی فلسفی به نام مارکسیسم است.
حتی جرف های پیغمبرربطی به اسلام ندارند.
اسلام دین است.
علی رادبوی
بیتو
ــــــ
درک عمیق زیبایی این
غروب رمزآلود
تنها
دست در دست تو
در جوار تو، ممکن بود
نیآمدی
و سهم من از این همه
فقط
مشتی رنگ در قابی تنگ بود.
سیاتل، دسامبر ۲۰۲۴
زیبایی از هر نوع
قبل از اینکه سوبژکتیو (بسته به حضور و عیاب این و ان) باشد
اوبژکتیو (عینی) است.
ج. ا.
دیگر هنر و هنرمند ندارد
بهترین شعرا و پژوهشگران و مترجمان را افغانستان دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر