۱۴۰۳ دی ۱, شنبه

درنگی در غزلی از خواجه شیراز (۴ )

 

درنگی

از 

میم حجری

 

جنگِ هفتاد و دو ملّت همه را عُذر بِنِه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند

معنی تحت اللفظی:

دلیل جنگ های بین المللی، این است که جنگ افروزان معذور از کشف حقیقت عاجز بوده اند و دست به دامن افسانه شده اند.

خواجه در این بیت غزل، 

برای جنگ های برده داری و فئودالی علت و دلیل معرفتی ـ نظری (دلیل و علتی مبتنی بر تئوری شناخت) قائل می شود.

چون حقیقت و کشف حقیقت از مفاهیم تئوری شناخت است.

تئوری شناخت در دیوان حافظ از اهمیت مرکزی مهمی برخوردار است.

مراجعه کنید

به

خودآموز خود اندیشی

 

خواجه در این بیت غزل، دیالک تیک حقیقت و باطل را به شکل دوئالیسم حقیقت و افسانه بسط و تعمیم می دهد.

یکی از دلایل تجربی برای رسیدن خواجه به این خرافه،

بهانه های عقیدتی برای جنگ های برده داری و فئودالی بوده است.

غزوات رسول اکرم، نه به مثابه جنگ های دوران برده داری برای اسیر و برده کردن و خرید و فروش و استثمار خلق های دیگر،  بلکه به مثابه اشاعه اسلام جا زده شده اند.

همین عوامفریبی کماکان ادامه دارد:

امپریالیسم به بهانه اشاعه آزادی و دموکراسی و حقوق و بشر و غیره 

جهان را به گورستان مبدل می سازد. 

 

خواجه خیال می کند که اگر همه خلق ها دین واحدی می داشتند، 

جنگ افروزی محال می گشت.

 

اگر اندکی بیشتر زنده می ماند، می دید که مسلمانان و میحیان هم به جان هم می افتند.

حتی اسلام و مسیحیت به مذاهب رنگارنگ تجزیه و منشعب می شوند و جنگ های به اصطلاح مذهبی شعله ور می شوند.

 

جنگ 

قبل از همه

بر سر نان است.

ایمان (حقیقت و افسانه) بهانه است.

جنگ در دوران برده داری و فئودالی

تنها طریق امرار معاش طبقات حاکمه است.

در این دوران ها به دلیل سطح نازل توسعه نیروهای مولده،

ممر درآمد  دیگری وجود ندارد.

پس از ورود بشریت به دوران سرمایه داری

ورق برمی گردد و دلیل اصلی جنگ ها رشد شتایان نیروهای مولده و بحران های اقتصادی و سیاسی ناشی از ناهمخوانی نیروهای مولده و مناسبات تولیدی است.

مراجعه کنید

به

ناهمخوانی نیروهای مولده و مناسبات تولیدی

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر