۱۴۰۱ مهر ۲۹, جمعه

زندگی مارکس و انگلس (۲۸۱)

    

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

 

فصل هجدهم

در رد پای پدر

 

۵

وقتی که در سال ۱۸۶۷  خلق ایرلند بر ضد ستمگران برخاست،

وقتی که رژیم انگلیس قیام خلق ایرلند را سرکوب کرد

و

به انتقام جویی بی رحمانه از اسرای انقلابی پرداخت،

وقتی که انترناسیونال اول

کارگران انگلیس را به همبستگی با مبارزان جنبش رهایی بخش ایرلند فراخواند،

جنی هم به حمایت از خلق ایرلند برخاست.

 

جنی

در روزنامه فرانسوی «مارسییز» طی سلسله مقالاتی به افشای جنایات رژیم انگلیس در حق ایرلندی های اسیر پا در غل و رنجیر پرداخت.

 

جنی

در این افشاگری ها

که حتی پارلمان انگلیس را به خود مشغول داشت،

از اسم مستعار ج. ویلیامز استفاده کرده بود.

 

انگلس که در این ایام مشغول بررسی تاریخ ایرلند بود،

شادمانه نوشت:

«آقای ج. ویلیامز البته موفقیت چشمگیر و درخور تقدیری داشته است.

آفرین بر جنی.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۲، ص ۴۶۰)

 

جنی

با شور و شوق

در

تظاهراتی که شورای رهبری انترناسیونال اول برای آزادی انقلابیون ایرلندی از زندان

سازمان داده بود،

شرکت کرد.

 

جنی

در نامه ای راجع به یکی از عظیم ترین تظاهرات که در ۲۴ ماه اکتبر سال ۱۸۶۹

در هاید پارک لندن صورت گرفت،

 نوشت:

«در این پارک که بزرگترین پارک در لندن است، جای سوزن انداختن حتی نبود.

علاوه بر مردان و زنان و کودکان،

خیلی ها بالای درخت ها نشسته بودند.

تعداد شرکت کنندگان در این تظاهرات در روزنامه های انگلیس

۷۰ هزار نفر تخمین زده شده است.

 

به احتمال قوی

به مراتب بیشتر از آن بوده است که روزنامه های انگلیسی تخمین می زنند.

 

تظاهرات کنندگانی بودند که پرچم های سرخ و سبز و سفید حمل می کردند

و

شعارهای متنوعی را بر زبان می راندند:

باروت ها را خشک نگهدارید.

سرپیچی از مستبدان تکلیفی الهی است.

 

بلندتر از پرچم ها، کلاه های سرخ ژاکوبنی بودند که حاملین شان سرود «مارسیز» می خواندند.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۲، ص ۷۰۰)

 


سرود انقلاب فرانسه

(مارسیز) 



فرزندان میهن بپاخیزید،

روز شکوه و سرفرازی رسیده است.

ستم، چشم در چشم ما،

بیرق خونین‌اش را افراشته.

به آوایی که از دشتها می‌آید گوش سپار،

نعرهٔ این سربازان هراس‌آور را می‌شنوی؟

می‌آیند که به میان شما بتازند،

تا پسران، همسران و دوستانتان را از دم تیغ بگذرانند.

 

سلاح برگیرید! شهروندان!

گُردانهای رزم را تشکیل دهید!

قدم رو، به پیش!

بگذار تا خون پلشت دشمنانمان،

شیارهای دشت‌هایمان را سیراب سازد.

 

چه می‌خواهند این اُردوی بردگان؟

این بردگانِ خائنان و شاهانِ توطئه‌گر؟

برای کیست این زنجیرهای شرم،

این آهنینه‌های پیش‌آماده؟

فرانسه، برای ماست، آوَخ! چه وقاحتی!

کدام روش، کدام راه را باید پیش گرفت؟

ماییم آن که آنها جرأت سوداپروری درباره‌مان را یافته‌اند،

تا به بردگی دیرین بازمان گردانند!

 

چه! این دار و دستهٔ بیگانه،

قانون‌گذار دادگاه ما شوند!

چه! این جماعت مزدور،

پسران رزم‌آور ما را تکه‌تکه کنند!

خدای بزرگ! دست در زنجیر،

پیشانی ما زیر یوغ خم خواهد شد.

و خودکامگانِ پست، خود را

سرورانِ سرنوشت خواهند یافت.

 

بلرزید! ای خائنان و ظالمان،

ای مایهٔ شرم همه مردان نیک،

بلرزید! نقشه‌های پدرکشی‌تان

جزا داده خواهند شد.

ما همه سربازانیم به کارزار شما،

اگر دلاوران جوان ما بر خاک اُفتند،

فرانسه قهرمانانی نو خواهد زاد،

آمادهٔ پیوستن به کارزار با شما.

 

مردان فرانسوی، چو جنگجویان فداکار،

آماجِ یورشِ شما را تاب می‌آورند و نگه‌می‌دارند،

این بیچارگان فریب‌دیده را می‌بخشند،

چرا که اکنون پشیمانند که بر ما تیغ کشیده‌اند.

اما بخششی نیست برای آن ظالمان خونخوار،

همدستان بوئیل،

که چون دَد، بیرحمانه،

زهدان مادرانمان را دریدند.

 

اینک گاه خدمت به میهن است.

وقتی پدرانمان دیگر نیستند،

خاکستر آنان را آنجا خواهیم یافت،

و نشانهای فضیلت‌شان را.

بیش از آن‌که به نجات‌یافتن خود خوش باشیم،

بر به تابوت خُفتن آنان رَشک می‌بریم.

باید این افتخار بلندمرتبه را داشته باشیم

که به خونخواهی آنان برخیزیم یا به آنها بپیوندیم.

 

عشقِ مقدسِ میهن،

سپاه دادگیر ما را رهبر خواهد بود.

آزادی، آزادی گرانقدر،

پایدار همراه پشتیبانان‌ات بمان،

در لوای درفش ما، بگذار پیروزی

شتاب کند و با صدای مردانه‌اش بانگ بردارد،

تا دشمنانت، نَفَس به شماره افتاده و در دم مرگ،

پیروزی تو و شکوهِ ما را ببینند!

پایان

 

جنی

به اشاعه شناخت توسعه داده شده توسط پدرش میان کارگران انگلیس می پرداخت:

«خلقی که خلق های دیگر را به زیر یوغ خود می کشد،

عملا

غل و زنجیر خود را می بافد.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۶، ص ۳۸۹)

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر