تحقیر!
خسرو باقرپور
(برای مهرشاد شهیدی و از زبان او)
هان، ای هراسِ سُرب!
پلیدِ پُرهیاهوی رفتنی!
رویارویْ با تو؛
در نفی ی عداوت
درنگی م نیست.
چون آن زنده ی بزرگ،
در کارِ "انکار تو ام" هنوز *
آوازِ زیبای مرا، امّا،
تاب نمی توانی آورد
از مسلخِ نگاهت پیدا ست؛
اینگونه که پُرنخوت و عبوس،
در مسیرِ "شکافِ درجه"؛
بر دهانه ی تفنگ نشسته ای:
مگسک!
* شاملوی شاعر یاد باد.
مهرشاد شهیدینژاد منفرد طهرانی
(متولد ۱۳۸۱ در اراک – ۵ آبان ۱۴۰۱)
سرآشپز و دانشجوی ۱۹ ساله ی ایرانی
که در اعتراضات سراسری ی ۱۴۰۱ ایران در ۵ آبان ماه توسط نیرویهای امنیتی ی جمهوری اسلامی کشته شده است.
او در اثر ضربات متعدد باتوم به سر، توسط نیروهای امنیتی در شهر اراک کشته شد.
مرگ او توسط قاتلین، یک روز قبل از تولدش به خانوادهاش اطلاع داده شد.
پایان
۱
هان، ای هراسِ سُرب!
پلیدِ پُرهیاهوی رفتنی!
رویارویْ با تو؛
در نفی ی عداوت
درنگی م نیست.
چون آن زنده ی بزرگ،
در کارِ "انکار تو ام" هنوز
معنی تحت اللفظی:
ای گلوله سربی هراس انگیز پر هیاهوی رونده
در مقابل تو
در صدد نفی عداوت نیستم، بلکه بسان احمد شاملو نامیرا
در صدد انکار تو هستم.
برای درک این شعر خسرو باقرپور
باید
شعری از احمد شاملو تحت عوان «عدوی تو نیستم من انکارِ تو ام»
را
به یاد آورد.
نمیتوانم زیبا نباشم
عشوهیی نباشم در تجلی جاودانه
چنان زیبایم من
که گذرگاهم را بهاری نابهخویش آذین میکند
در جهان پیرامنم
هرگز
خون
عریانی جان نیست
و کبک را
هراسناکی سرب
از خرام
باز
نمیدارد
چنان زیبایم من
که اللهاکبر
وصفیست ناگزیر
که از من میکنی
زهری بیپادزهرم در معرض تو
جهان اگر زیباست
مجیز حضور مرا میگوید
ابلهامردا
عدوی تو نیستم من
انکار توام.
پایان
مهرشاد
(خسرو باقرپور)
هم
بسان شاملو
نه عدوی گلوله سربی، بلکه انکار آن است.
۲
آوازِ زیبای مرا، امّا،
تاب نمی توانی آورد
از مسلخِ نگاهت پیدا ست؛
مهرشاد
در سنت احمد شاملو به خودستایی می پردازد:
گلوله سربی
تاب مقاومت در مقابل آواز زیبای مهرشاد را ندارد.
این تکرار همان خودستایی عادولف احمد شاملو ست:
و
کبک
را
هراسناکی سرب
از خرام
باز
نمیدارد.
ابلهامردا
عدوی تو نیستم من
انکار توام.
مهرشاد
(شاعر)
این حقیقت امر را از مسلخ نگاه گلوله سربی کشف می کند.
۳
اینگونه که پُرنخوت و عبوس،
در مسیرِ "شکافِ درجه"؛
بر دهانه ی تفنگ نشسته ای:
مگسک!
معنی تحت اللفظی:
ای مگس حقیر، که این چنین مغرور و عبوس بر دهانه تفنگ در مسیر «شکاف درجه» نشسته ای.
احتمالا
اجامر جماران
به تحقیر
زنان و جوانان عاصی
را
مشتی مگس نامیده اند
و
خسرو
متقابلا
مگسک
را
به دو معنی جامد و جاندار به خدمت می گیرد:
هم به مثابه مگسک تفنگ و هم به عنوان تحقیر واژه.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر