۱۴۰۱ آبان ۱, یکشنبه

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۴۹)

 Siyavash Kasraei.jpg 

تحلیلی 

از

شین میم شین

 

«ای جان ناشکیبا

سهراب،

شب می رود ز نیمه

سحر می رسد، بخواب!

 

معنی تحت اللفظی:

ای جان ناشکیبا، دیر است، سحر می شود، بخواب!

 

ظاهرا گردآفرید با بی باوری به رسیدن به موقع نوشداروی موعود، رهائی هرچه سریعتر سهراب از درد جانکاه را می طلبد و او را به خواب ابدی فرامی خواند.

 

دیدار ما

زیاده در این سرگذشت بود

بیگاه و پرشتاب

جز حسرتی چه سود، تماشا را

گاه عبور تند شهاب از بر شهاب

یا

دسته گل بر آب؟

 

معنی تحت اللفظی:

دیدار ما در این سرگذشت زاید و بیهوده بود.

بیگاه و پرشتاب بود.

تماشای عبور تند شهابی از بر شهاب و عبور دسته گلی بر آب چه حاصلی جز حسرت به همراه دارد؟

 

سیاوش

گردآفرید و سهراب را به دو پدیده طبیعی تشبیه می کند:

 

۱

به دو شهاب که سینه سیاه شب را می شکافند و از کنار یکدیگر می گذرند.

 

۲

به دو دسته گل رها در شطی شتابنده.

 

سیاوش

تماشای کوتاهمدت هر دو پدیده طبیعی زیبا را حسرت آور تلقی می کند.

 

سیاوش

در این بند شعر نیز به لحاظ تصور و تخیل سنگ تمام می گذارد، تا دیداری حسرت انگیز را تصویر کند.

 

بگذار همچو سایه در این شب فرو شوم

با

شورهای دل

تنها گذارمت

همراه عشق خویش

به یزدان سپارمت.

 

معنی تحت اللفظی:

بگذار بسان سایه در شب فرو روم، تو را با شورهای دل تنها بگذارم و همراه عشق خویش به خدا بسپارم.

 

این وداع گردآفرید از سهراب است:

گل سپید به در جسته از زره سیاه شب، تیره از اندوه و درد ـ بسان سایه ـ به زره شب فرو می رود تا عشقش را با مرگ خویش به حال خود رها کند.

 

سهراب گفت:

«نه.

با من دمی بمان

در تنگنای کوته آن دیدار

در اوج کارزار

اهریمنانه

دستی اگر عقل ما ربود

دل های ما به هم، دری از عشق برگشود

دیدار ما ضروری این سرگذشت بود.

 

معنی تحت اللفظی:

سهراب گفت:

نه.

نرو، لحظه ای درنگ کن!

در تنگنای کوتاه آن دیدار در اوج کارزار، اگر دستی اهریمنانه عقل ما را ربود، با این حال، دل ما دری از عشق نسبت به یکدیگر گشود.

دیدار ما برای این سرگذشت ضروری بود.

 

ما در این دو بند شعر با دو برداشت از دیدار مواجه می شویم:

 

۱

گردآفرید دیداری از این دست را بیهوده و حسرت انگیز می داند.

 

۲

سهراب اما برعکس، دیداری از این دست را ضروری تلقی می کند.

 

شاید به خاطر پیدایش و رشد گل عشق در دلش نسبت به گردآفرید.

 

اگر این برداشت ما درست باشد، عشق

به زعم سهراب و سیاوش،

حتی اگر کوتاه باشد و به وصلی منجر نشده باشد،

حاصلی فراتر از حسرت به همراه می آورد.

 

چرا که عشق دو طرفه به زندگی آدمی معنا می بخشد.

 

ضرورت دیدار

به نظر سهراب شاید به همین دلیل بوده است.

 

عشق بدین ترتیب، جای خالی ایدئال های رئال نگشته را پر می کند و مرگ را تحمل پذیر می سازد.

 

زرین شهاب عشق

بر ما عبور کرد

هر چند

شوری غریب تر

جان های برگداخته را از هم

آن گونه دور کرد

 

معنی تحت اللفظی:

اگرچه شوری غریب جان های شعله ور ما دو تا را از هم دور کرد، ولی

به رغم آن، شهاب زرین عشق بر دل ما گذشت.

 

سیاوش

در این بند شعر،

 دیالک تیک جذب و دفع

را

به شکل دیالک تیک عشق و نفرت بسط و تعمیم می دهد:

شور و غرور

گردآفرید و سهراب را از یکدیگر دور می سازد.

ضمن اینکه شهاب عشق (بسان تیری، سوزنی و نخی) دل آندو را به هم می دوزد.

دیالک تیک عشق و نفرت همیشه به همین سان است.

 

ادامه دارد.

۱ نظر: