شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت اول
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۵۴ ـ ۵۵)
بخش سوم
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
مشو تا توانی ز رحمت بری
که رحمت برندت، چو رحمت بری
چو انعام کردی، مشو خودپرست
که من سرورم، دیگران زیر دست
اگر تیغ دورانش انداخته است
نه شمشیر دوران هنوز آخته است؟
چو بینی دعاگوی دولت هزار
خداوند را شکر نعمت گزار
که چشم از تو دارند مردم بسی
نه تو چشم داری به دست کسی
کرم
خوانده ام:
سیرت سروران
غلط گفتم:
اخلاق پیغمبران.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر