۱۴۰۱ آبان ۳, سه‌شنبه

زندگی مارکس و انگلس (۲۸۴)

    

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

 

فصل هجدهم

در رد پای پدر

 

۸

پدر بزرگ و نوه

 

ضمنا

خانواده جنی

بزرگتر شد.

 

پس از آنکه بچه اولشان در یک سالکی درگذشت،

در فاصله سال های ۱۸۷۶ ـ ۱۸۸۲

جنی

چهار پسر و یک دختر دیگر به دنیا آورد.

بچه ها عمدتا در خانه مادر بزرگ و پدر بزرگ شان زندگی می کردند.

و

شادی خاصی به خانواده مارکس آورده بودند.

 

مارکس و همسرش عاشق نوه های خود بودند.

 

دلبستگی مارکس، به ویژه به بزرگترین نوه اش ژان اختصاص داشت

  که جانی نامیده می شد و بیشتر از بقیه در خانواده مارکس به سر می برد.

 

مارکس و ژان

اغلب

درشکه بازی می کرد و نقش درشکه را «حاجی فیروز» (مارکس) به عهده داشت

و

ژان سوار درشکه (شانه های مارکس) می شد

و

با شلاق و پرخاش ژان

اسب درشکه در خانه و یا در باغچه  به راه می افتاد

و

عرق از پیشانی مارکس جاری می شد.

 

اگر انگلس و دیگر دوستان وارد خانه می شدند،

تعداد اسب های درشکه افزایش می یافت.

 

آگوست ببل

که

با مارکس و دختر بزرگش (جنی) و دو تن از نوه هایش آشنا شده بود،

در خاطراتش می نویسد:

«من با مشاهده صمیمیت و ظرافت عمیق مارکس نسبت به نوه هایش

و

از عشق و علاقه عظیم نوه هایش به او،

غافلگیر شدم.

مارکسی که در مطبوعات بورژوایی به عنوان بدترین دشمن بشریت قلمداد می شد.»

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر