هاینریش گمکوف
برگردان
شین میم شین
فصل هجدهم
در رد پای پدر
۸
پدر بزرگ و نوه
ضمنا
خانواده جنی
بزرگتر شد.
پس از آنکه بچه اولشان در یک سالکی درگذشت،
در فاصله سال های ۱۸۷۶ ـ ۱۸۸۲
جنی
چهار پسر و یک دختر دیگر به دنیا آورد.
بچه ها عمدتا در خانه مادر بزرگ و پدر بزرگ شان زندگی می کردند.
و
شادی خاصی به خانواده مارکس آورده بودند.
مارکس و همسرش عاشق نوه های خود بودند.
دلبستگی مارکس، به ویژه به بزرگترین نوه اش ژان اختصاص داشت
که جانی نامیده می شد و بیشتر از بقیه در خانواده مارکس به سر می برد.
مارکس و ژان
اغلب
درشکه بازی می کرد و نقش درشکه را «حاجی فیروز» (مارکس) به عهده داشت
و
ژان سوار درشکه (شانه های مارکس) می شد
و
با شلاق و پرخاش ژان
اسب درشکه در خانه و یا در باغچه به راه می افتاد
و
عرق از پیشانی مارکس جاری می شد.
اگر انگلس و دیگر دوستان وارد خانه می شدند،
تعداد اسب های درشکه افزایش می یافت.
آگوست ببل
که
با مارکس و دختر بزرگش (جنی) و دو تن از نوه هایش آشنا شده بود،
در خاطراتش می نویسد:
«من با مشاهده صمیمیت و ظرافت عمیق مارکس نسبت به نوه هایش
و
از عشق و علاقه عظیم نوه هایش به او،
غافلگیر شدم.
مارکسی که در مطبوعات بورژوایی به عنوان بدترین دشمن بشریت قلمداد می شد.»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر