پروفسور دکتر ورنر شوفنهاور
برگردان
شین میم شین
۴۵
· توسعه جامعتی با شرکت هرچه وسیعتر توده های مردم در رهبری اقتصاد سوسیالیستی و دولت سوسیالیستی، با پشت سر گذاشتن همزمان فردگرائی و خودپرستی بورژوائی و ایجاد روابط انسانی حقیقی میان اعضای جامعه سوسیالیستی صورت می گیرد.
۴۶
· مظاهر مختلف بیگانگی که از کاپیتالیسم به میراث مانده اند، در سوسیالیسم با توسعه همه جانبه شخصیت، با گسترش مداوم دموکراسی سوسیالیستی به طور قطعی از بین خواهند رفت.
۴۷
· مفهوم بیگانگی نه کل وضع و حال جامعه مورد نظر را، بلکه عمدتا تأثیرات متقابل کردوکار انسانی بر انسانها را منعکس می کند.
۴۸
· از این رو مفهوم بیگانگی نمی تواند در تحلیل مارکسیستی ـ لنینیستی جامعه، به طور ایزوله مورد استفاده قرار گیرد.
۴۹
· مفهوم بیگانگی را در حال حاضر بورژوازی برای انتقاد از مارکس به خدمت گرفته است.
۵۰
· از زمان انتشار دفاتر اقتصادی ـ فلسفی مارکس در سال ۱۹۳۲ میلادی هیچ مفهومی از تاریخ تشکیل مارکسیسم به اندازه آن مورد استفاده مخالفان رویزیونیستی و بورژوائی مارکسیسم ـ لنینیسم قرار نگرفته است.
۵۱
· هدف اصلی مخالفان بورژوائی و رویزیونیستی مارکسیسم ـ لنینیسم در استفاده مکرر از مفهوم بیگانگی، که از سوی مارکس در دفاتر اقتصادی ـ فلسفی مطرح شده است، از قرار زیر است:
الف
· تجدید نظر در آموزه های اصلی انقلابی و اصول اصلی کمونیسم علمی
ب
· به ویژه برای گسستن رشته پیوند میان تئوری علمی و طبقات
پ
· برای گسستن رشته پیوند میان تئوری علمی و مبارزه طبقاتی،
ت
· برای گسستن رشته پیوند میان تئوری علمی و دیکتاتوری پرولتاریا
ث
· برای گسستن رشته پیوند میان تئوری و انقلاب سوسیالیستی به طورکلی.
۵۲
· وسایلی که آنها در این زمینه به خدمت می گیرند، وسایل طبیعتا ساده ای اند و در صورت داشتن اطلاع از قضیه می توان به آسانی به چند و چون شان پی برد.
۵۳
· نتایج حاصله از این طریق نمی توانند در مقابل انتقاد فلسفی تاب مقاومت داشته باشند.
۵۴
· عناصر منفرد سوء استفاده از مفهوم بیگانگی برای تجدید نظر در مارکسیسم ـ لنینیسم را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:
الف
· میان آثار پیشین مارکس و دفاتر اقتصادی ـ فلسفی و آثار بعدی و پخته تر او تمایز (چه بسا عظیمی) گذاشته می شود.
· تمایزی که در واقع موجود نیست.
ب
· توسعه فکری پیشرونده مارکس مورد انکار قرار می گیرد و آثار او بعد از انتشار مانیفست حزب کمونیستی به مثابه سقوط فکری و زوال فکری تلقی می شوند.
پ
· نقد اقتصاد سیاسی، سرمایه و آثار دیگر او در مقایسه با دفاتر اقتصادی ـ فلسفی به مثابه آثاری از لحاظ فکری فقیر و در بهترین حالت به مثابه نوشتجاتی کم و بیش ارزشمند راجع به اقتصاد سیاسی قلمداد می شوند.
ت
· گویا آثار دیگر مارکس فاقد خطوط فکری و احکام هومانیستی مؤکد موجود در آثار پیشین اند.
ث
· میان مارکس و انگلس تضادی سرهم بندی می شود:
۱
· انگلس به سطحی و عامیانه کردن ایده های مارکس متهم می شود.
۲
· به اثر پیشین انگلس تحت عنوان «طرح هائی راجع به نقد اقتصاد ملی» که تأثیر ماندگاری بر توسعه فکری مارکس به جا نهاده بود، اصلا اشاره ای نمی کنند.
۳
· به این حقیقت امر که «ایدئولوژی آلمانی» را مارکس و انگلس مشترکا نوشته اند، اگرچه مارکس به اهمیت این دو اثر در تکامل ایده های خود به کمونیسم علمی مؤکدا اشاره کرده است، اصلا اعتنایی مبذول نمی شود.
۴
· آنگاه مخالفان بورژوائی و رویزیونیستی مارکسیسم ـ لنینیسم به این نتیجه می رسند که اکنون (یعنی پس از انتشار دفاتر اقتصادی ـ فلسفی) آثار مارکس باید از نو مورد ارزیابی قرار گیرند و مارکسیسم باید نه بر مبنای مانیفست و سرمایه، بلکه بر مبنای دفاتر اقتصادی ـ فلسفی مورد تفسیر قرار گیرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر