۱۴۰۱ آبان ۲, دوشنبه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ب) بیگانگی (الیناسیون، از خودبیگانگی) (۵)

 

پروفسور دکتر ورنر شوفنهاور

برگردان

شین میم شین

 

۴۵

·    توسعه جامعتی با شرکت هرچه وسیعتر توده های مردم در رهبری اقتصاد سوسیالیستی و دولت سوسیالیستی، با پشت سر گذاشتن همزمان فردگرائی و خودپرستی بورژوائی و ایجاد روابط انسانی حقیقی میان اعضای جامعه سوسیالیستی صورت می گیرد.

 

۴۶

·    مظاهر مختلف بیگانگی که از کاپیتالیسم به میراث مانده اند، در سوسیالیسم با توسعه همه جانبه شخصیت، با گسترش مداوم دموکراسی سوسیالیستی به طور قطعی از بین خواهند رفت.

 

۴۷

·    مفهوم بیگانگی نه کل وضع و حال جامعه مورد نظر را، بلکه عمدتا تأثیرات متقابل کردوکار انسانی بر انسانها را منعکس می کند.

 

۴۸

·    از این رو مفهوم بیگانگی نمی تواند در تحلیل مارکسیستی ـ لنینیستی جامعه، به  طور ایزوله مورد استفاده قرار گیرد.

 

۴۹

·    مفهوم بیگانگی را در حال حاضر بورژوازی برای انتقاد از مارکس به خدمت گرفته است. 

 

۵۰

·    از زمان انتشار دفاتر اقتصادی ـ فلسفی مارکس در سال ۱۹۳۲ میلادی هیچ مفهومی از تاریخ تشکیل مارکسیسم به اندازه آن مورد استفاده مخالفان رویزیونیستی و بورژوائی مارکسیسم ـ لنینیسم قرار نگرفته است.

 

۵۱

·    هدف اصلی مخالفان بورژوائی و رویزیونیستی مارکسیسم ـ لنینیسم در استفاده مکرر از مفهوم بیگانگی، که از سوی مارکس در دفاتر اقتصادی ـ فلسفی مطرح شده است، از قرار زیر است:

 

الف

·    تجدید نظر در آموزه های اصلی انقلابی و اصول اصلی کمونیسم علمی

 

ب

·    به ویژه برای گسستن رشته پیوند میان تئوری علمی و طبقات

 

پ

·    برای گسستن رشته پیوند میان تئوری علمی و مبارزه طبقاتی،

 

ت

·    برای گسستن رشته پیوند میان تئوری علمی و دیکتاتوری پرولتاریا

 

ث

·    برای گسستن رشته پیوند میان تئوری و انقلاب سوسیالیستی به طورکلی.

 

۵۲

·    وسایلی که آنها در این زمینه به خدمت می گیرند، وسایل طبیعتا ساده ای اند و در صورت داشتن اطلاع از قضیه می توان به آسانی به چند و چون شان پی برد.

 

۵۳

·    نتایج حاصله از این طریق نمی توانند در مقابل انتقاد فلسفی تاب مقاومت داشته باشند.

۵۴

·    عناصر منفرد سوء استفاده از مفهوم بیگانگی برای تجدید نظر در مارکسیسم ـ لنینیسم را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:

 

الف

·    میان آثار پیشین مارکس و دفاتر اقتصادی ـ فلسفی و آثار بعدی و پخته تر او تمایز (چه بسا عظیمی) گذاشته می شود.

·    تمایزی که در واقع موجود نیست.

 

ب

·    توسعه فکری پیشرونده مارکس مورد انکار قرار می گیرد و آثار او بعد از انتشار مانیفست حزب کمونیستی به مثابه سقوط فکری و زوال فکری تلقی می شوند.

 

پ

·    نقد اقتصاد سیاسی، سرمایه و آثار دیگر او در مقایسه با دفاتر اقتصادی ـ فلسفی به مثابه آثاری از لحاظ فکری فقیر و در بهترین حالت به مثابه نوشتجاتی کم و بیش ارزشمند راجع به اقتصاد سیاسی قلمداد می شوند.

 

ت

·    گویا آثار دیگر مارکس فاقد خطوط فکری و احکام  هومانیستی مؤکد موجود در آثار پیشین اند.

 

ث

·    میان مارکس و انگلس تضادی سرهم بندی می شود:

 

۱

·    انگلس به سطحی و عامیانه کردن ایده های مارکس متهم می شود.

 

۲

·    به اثر پیشین انگلس تحت عنوان «طرح هائی راجع به نقد اقتصاد ملی» که تأثیر ماندگاری بر توسعه فکری مارکس به جا نهاده بود، اصلا اشاره ای نمی کنند.

 

۳

·    به این حقیقت امر که «ایدئولوژی آلمانی» را مارکس و انگلس مشترکا نوشته اند، اگرچه مارکس به اهمیت این دو اثر در تکامل ایده های خود به کمونیسم علمی مؤکدا اشاره کرده است، اصلا اعتنایی مبذول نمی شود.

 

۴

·    آنگاه مخالفان بورژوائی و رویزیونیستی مارکسیسم ـ لنینیسم به این نتیجه می رسند که اکنون (یعنی پس از انتشار دفاتر اقتصادی ـ فلسفی) آثار مارکس باید از نو مورد ارزیابی قرار گیرند و مارکسیسم باید نه بر مبنای مانیفست و سرمایه، بلکه بر مبنای دفاتر اقتصادی ـ فلسفی مورد تفسیر قرار گیرد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر