خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(۷۰۱ ـ ۷۷۲ هجری قمری)
رساله اخلاق الاشراف
نهايت خساست
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
باب سوم
در عفت
مذهب منسوخ
۱
و لفظ عفیف بر آن کس اطلاق کردندی
که
چشم از دیدن نامحرم
و
گوش از شنیدن غیبت
و
دست از تصرف در مال دیگران
و
زبان از گفتار فاحش
و
نفس از ناشایست
بازداشتی.
عجب تعریفی از عفت
که
نه
ربطی به پاکدامنی
دارد
و
نه
ربطی به تعریف مفاهیم.
۲
چشم از دیدن نامحرم بستن.
بنا بر این تعریف
عفیف
باید کور مادر زاد باشد.
چون
دیدن زیبایی
روندی عینی
(غیر ارادی، اجباری، خود به خودی)
است.
چشم
تشنه زیبایی است.
چشم آدمیزاد
نه
تنها زیبایی را با ولع خاصی می مکد، بلکه همواره می جوید.
سعدی هم می گوید:
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
معنی تحت اللفظی:
چشم عاشق دوختنی نیست
به همان سان که پای بلبل بستنی نیست.
بستنی
چیز دیگری است.
۳
گوش از شنیدن غیبت باز دارد.
منظور از غیبت چیست؟
همین مزخرفاتی که آیات عظام نقل می کنند،
مگر بدگویی پشت سر زنان و اندیشندگان و زحمتکشان نیست؟
بنابرین،
این جماعت خر و خر پرور
عفیف هستند و یا کثیف.
۴
دست از تصرف در مال دیگران بردارد.
این بدان معنی است که استثمارگر نمی تواند عفیف باشد.
مثلا
رسول اکرم
که راهزن و آدمکش و غارتگر بوده است،
نمی تواند عفیف باشد.
۵
زبان از گفتار فاحش باز دارد.
فاحش
یعنی
فوق العاده قبیح.
مفاهیم اخلاقی
را
باید تعریف عینی و علمی کرد
و
نه
با مفاهیم اخلاقی مبهم دیگر، ماستمالی.
چون اکنون این سؤال مطرح می شود که منظور از گفتار بد چیست؟
سیدعلی
همین اواخر
کلی بد و بی راه به پمپ نو گفت.
حالا باید نتیجه گرفت که رهبر نه عفیف، بلکه خفیف است؟
۶
نفس از ناشایست
بازداشتی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر