برتولت برشت
برگردان
میم حجری
۱
شیکاگو، کشتارگاه ها
· ماولر نامه ای را بلند بلند می خواند:
· «پیر پونت عزیز!
· داریم متوجه می شویم که بازار گوشت از چندی قبل مسدود شده است.
· سدهای گمرکی نیز در مقابل حملات ما مقاومت به خرج می دهند.
· از این رو، پیر پونت عزیز می خواهم توصیه کنم که از تجارت گوشت دست بردارید.»
· این هشدار را امروز از دوست عزیزم که ساکن نیویورک است، دریافت کرده ام.
· اکنون شریکم از راه می رسد.
پیر پونت نامه را فوری در جیب می گذارد.
· کرایدل:
· « پیر پونت عزیز!
· چرا چنین گرفته ای؟»
· ماولر:
· «کرایدل، یادت می آید که چند روز قبل غروب، سری به کشتارگاه زدیم و در کنار یکی از دستگاه های بسته بندی مان ایستادیم؟
· کرایدل یادت می آید، گاو بور و بزرگ و مات که چشم بر آسمان دوخته بود؟
· وقتی که دشنه بر گردنش نشست، احساس کردم که دشنه بر گردن خودم می نشیند.
· آخ کرایدل!
· آخ!
· کسب و کار ما خونین است!»
· کرایدل:
· « پیر پونت عزیز!
· ضعف دیرین؟
· باور نکردنی است از هیولای چنگ اندازی چون تو!
· تو که شاهنشاه کشتارگاه ها بوده ای، اکنون متنبه از کشتار شده ای و در چنگ درد به خاطر گاوی بور گرفتار آمده ای!
· چگونه ممکن است، چنین چیزی؟
· به من بگو!
· به من و نه به هیچکس دیگر! »
· ماولر:
· «آه، کرایدل عزیز!
· ای کاش پا به کشتارگاه نگذاشته بودم!
· هفت سال آزگار که در این کسب و کارم، سعی می کردم که پا به کشتارگاه نگذارم.
· کرایدل، کشتارگاه را خوشایند نمی یابم.
· دیگر نمی کشم.
· به تنگ آمده ام و طاقتم طاق شده است.
· همین امروز این کسب و کار خونین را به تو وامی گذارم.
· برش دار!
· من سهم خود را مفت و ارزان به تو واگذار می کنم.
· ترجیح می دهم که قبل از همه به تو واگذار کنم.
· هیچکس دیگر چون تو با این کسب و کار بزرگ نشده است.»
· کرایدل:
· «منظورت از ارزان چیست؟»
· ماولر:
· «میان دو دوست دیرین در این زمینه چک و چانه زدن طولانی لازم نیست.
· بنویس ده میلیون! »
· کرایدل:
· «اگر لنوکس نبود، ده میلیون گران نبود.
· لنوکس اما بر سر هر قوطی کنسرو گوشت می جنگد.
· او با قیمت های نازلش بازار را بر ما تنگ می کند و ما را خانه خراب خواهد کرد، اگر خود خانه خراب نشود.
· تا زمانی که او نیفتاده، سهم تو را برنمی دارم.
· چون تو تنها کسی هستی که می توانی او را براندازی.
· در این زمینه باید مغز لبریز از مکرت را بکار اندازی!»
· ماولر:
· « نه کرایدل!
· ناله درد آور این گاو بور از مغزم برون نمی رود.
· از این رو باید این لنوکس هر چه زودتر خانه خراب شود.
· برای اینکه خود من تصمیم دارم با حرفه سلاخی وداع کنم و آدم خوبی شوم.
· کرایدل بیا، من به تو خواهم گفت که لنوکس را چگونه می توانی بر اندازی.
· تو هم اما باید در عوض، مرا از شر این کسب و کار خونین خلاص کنی.
· چرا که مرا زجر می دهد.»
· کرایدل:
· «اگر لنوکس برافتد!»
پایان پرده اول
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر