۱۳۹۹ بهمن ۲۲, چهارشنبه

یوهانای مقدس کشتارگاه ها (۱)

  

برتولت برشت

برگردان

 میم حجری

 

۱

شیکاگو، کشتارگاه ها

 

·    ماولر نامه ای را بلند بلند می خواند:

·    «پیر پونت عزیز!

·    داریم متوجه می شویم که بازار گوشت از چندی قبل مسدود شده است.

·    سدهای گمرکی نیز در مقابل حملات ما مقاومت به خرج می دهند.

·    از این رو، پیر پونت عزیز می خواهم توصیه کنم که از تجارت گوشت دست بردارید.»

 

·    این هشدار را امروز از دوست عزیزم که ساکن نیویورک است، دریافت کرده ام.

·    اکنون شریکم از راه می رسد.

 

پیر پونت نامه را فوری در جیب می گذارد.

 

·    کرایدل:

·    « پیر پونت عزیز!

·    چرا چنین گرفته ای؟»

 

·    ماولر:

·    «کرایدل، یادت می آید که چند روز قبل غروب، سری به کشتارگاه زدیم و در کنار یکی از دستگاه های بسته بندی مان ایستادیم؟

·    کرایدل یادت می آید، گاو بور و بزرگ و مات که چشم بر آسمان دوخته بود؟

·    وقتی که دشنه بر گردنش نشست، احساس کردم که دشنه بر گردن خودم می نشیند.

·    آخ کرایدل!

·    آخ!

·    کسب و کار ما خونین است!»

 

·    کرایدل:

·    « پیر پونت عزیز!

·    ضعف دیرین؟

·    باور نکردنی است از هیولای چنگ اندازی چون تو!

·    تو که شاهنشاه کشتارگاه ها بوده ای، اکنون متنبه از کشتار شده ای و در چنگ درد به خاطر گاوی بور گرفتار آمده ای! 

·    چگونه ممکن است، چنین چیزی؟

·    به من بگو!

·    به من و نه به هیچکس دیگر! »

 

·    ماولر:

·    «آه، کرایدل عزیز!

·    ای کاش پا به کشتارگاه نگذاشته بودم!

·    هفت سال آزگار که در این کسب و کارم، سعی می کردم که پا به کشتارگاه نگذارم.

·    کرایدل، کشتارگاه را خوشایند نمی یابم.

·    دیگر نمی کشم.

·    به تنگ آمده ام و طاقتم طاق شده است.

·    همین امروز این کسب و کار خونین را به تو وامی گذارم.

·    برش دار!

·    من سهم خود را مفت و ارزان به تو واگذار می کنم.

·    ترجیح می دهم که قبل از همه به تو واگذار کنم.

·    هیچکس دیگر چون تو با این کسب و کار بزرگ نشده است.» 

 

·    کرایدل:

·    «منظورت از ارزان چیست؟»

 

·    ماولر:

·    «میان دو دوست دیرین در این زمینه چک و چانه زدن طولانی لازم نیست.

·    بنویس ده میلیون! »

 

·    کرایدل:

·    «اگر لنوکس نبود، ده میلیون گران نبود.

·    لنوکس اما بر سر هر قوطی کنسرو گوشت می جنگد.

·    او با قیمت های نازلش بازار را بر ما تنگ می کند و ما را خانه خراب خواهد کرد، اگر خود خانه خراب نشود.

·    تا زمانی که او نیفتاده، سهم تو را برنمی دارم.

·    چون تو تنها کسی هستی که می توانی او را براندازی.

·    در این زمینه باید مغز لبریز از مکرت را بکار اندازی!»

 

·    ماولر:

·    « نه کرایدل!

·    ناله درد آور این گاو بور از مغزم برون نمی رود.

·    از این رو باید این لنوکس هر چه زودتر خانه خراب شود.

·    برای اینکه خود من تصمیم دارم با حرفه سلاخی وداع کنم و آدم خوبی شوم.

·    کرایدل بیا، من به تو خواهم گفت که لنوکس را چگونه می توانی بر اندازی.

·    تو هم اما باید در عوض، مرا از شر این کسب و کار خونین خلاص کنی.

·    چرا که مرا زجر می دهد.» 

 

·    کرایدل:

·    «اگر لنوکس برافتد!»

 

پایان پرده اول

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر