۱۳۹۸ آبان ۱۹, یکشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۸۸)


شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)

حکایت سوم

خبر یافت گردنکشی در عراق
که 
می گفت، مسکینی از زیر طاق:
تو هم بر دری هستی امیدوار
پس امید بر در نشیان بر آر!

معنی تحت اللفظی:
متکبری در عراق شنید
که
بینوایی
گفته:
«تو هم بر دری چشم امید دوخته ای.
اگر می خواهی امیدت برآورده شود،
امید کسانی را برآورده ساز
که
چشم امید به در تو دوخته اند.»

 سؤال

سعدی در این حکایت مختصر دو بیتی
دیالک تیک خدا و ب
به
شکل دیالک تیک گردنکش و م  بسط می دهد
تا
تئوری دستگیری از بینوایان
را
استدلال و اثبات کند.


جواب

سعدی در این حکایت مختصر دو بیتی
دیالک تیک خدا و بنده
به
شکل دیالک تیک گردنکش و مسکین بسط می دهد
تا
تئوری دستگیری از بینوایان
را
استدلال و اثبات کند.

 گردنکش
باید برای برآورده شدن امیدش از دری (ستد)،
به
برآوردن امید بر درنشینی
بپردازد
(داد)

سؤال

سعدی
دیالک تیک داد و س
را
به
شکل دیالک تیک الف بسط می دهد.

جواب

سعدی
دیالک تیک داد و ستد
را
به
شکل دیالک تیک امید بسط می دهد.

امید مورد نظر سعدی
اصلا
امید نیست.

انتظار
است.

توقع
است.

گدایی
است.

گردنکش
در
قاموس سعدی
گدای درگاه الهی
است
و
مسکین
گدای در خانه گردنکش
است.

سعدی
مفهوم امید
را
تحریف می کند
و
گدایی
را
امیدواری
قلمداد می کند.

همین سخن سعدی
مملو از عیب و ایراد منطقی
است.

سعدی
اگر در نظر خود پیگیر و قاطع باشد،
مسکین هم باید بسان گردنکش از خدا گدایی کند و نه از گردنکش.

تئوری ثروت سعدی و حافظ
اما
خرافی و عوامفریبانه است:
خدا
ثروت
را
به
گردنکش
می دهد
تا
مساکین
از
گردنکش
گدایی کنند.


جهان
در
تئوری ثروت سعدی و حافظ
گداخانه پهناوری بیش نیست.

انسان،
این اشرف کذائی موجودات
 گدای طراز نوینی
است.
تنها تفاوتی که میان انسانها هست،
در
 دری
 است
که
 به
دریوزگی
 می روند.

انسان
در
قاموس سعدی و حافظ
انگل است، نه مولد.
گدا ست، نه توانگر.
گیرنده است، نه دهنده.
 مصرف کننده است، نه تولید کننده.
منفعل است، نه فعال.
اوبژکت است، نه سوبژکت.

برای چنین موجودی راهی جز داد و ستد گداواره نمی ماند:
از دری گدائی کردن (ستد)، بر دری به گدای دیگری دادن (داد).

سعدی
 اندرزگوی پیش پا افتاده، ساده و بیطرفی نیست،
که
تجارب زندگی اش
را
 در
 قالب بیت شعری بریزد و تحویل کسی بدهد.

او
 احکامش
را
اولا
 متناسب با پایگاه طبقاتی مخاطب
فرمولبندی می کند.

ثانیا
 اندرز و اخطار و هشدارش
 را
به
زهر طبقاتی نامحسوسی
می آلاید،
زهری که در ذره ذره جسم و جان خواننده نفوذ می کند
 و
 ته نشین می شود
و
از نسلی به نسلی منتقل می گردد
و
هزاران سال مؤثر واقع می شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر