محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ای که سودا می کنی با خلق، دیبای زمین را و زمان را
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ای که سودا می کنی با خلق، دیبای زمین را و زمان را
گوهر ابر بهاران را و طوق روشن ِ رنگین کمان را
،
من که اینک با تو همدوشم
آشنای سرکشی های فراموشم
رفته با سودای دیرین، شور و جوشم
هر چه دارم می فروشم:
·
معنی تحت اللفظی:
·
تو که با خلق
حریر زمین و زمان را، گوهر ابر بهاران را و گردن بند رنگین کمان را داد و ستد می
کنی، من که اکنون همدم و همراه تو ام، آشنای طغیان های از یاد رفته ام.
·
با سودای دیرین،
شور و جوشم را از دست داده ام و هر چه دارم می فروشم.
1
ای که سودا می کنی با خلق، دیبای زمین را و زمان را
ای که سودا می کنی با خلق، دیبای زمین را و زمان را
گوهر ابر بهاران را و طوق روشن ِ رنگین کمان را
،
·
در این بند شعر،
مخاطب شاعر هم مورد خطاب قرار داده می شود تا امکان داد و ستدی فراهم آید و هم
معرفی می شود:
الف
·
مخاطب شاعر سوداگر است.
·
اهل معامله، تجارت و داد و ستد است.
·
هویت (یکسانی)، تفاوت و تضاد شاعر با مخاطب همین جا ست:
ب
·
شاعرهم بسان محاطب، سوداگر است.
·
شاعر هم کالای خود را برای فروش و بعد برای خرید چیزی عرضه می کند.
·
شاعر در دیالک تیک خرید و فروش اما ـ قبل از همه ـ فروشنده است تا بتواند
خریدار چیزی گردد.
·
شاعر از سر تا پا، پرولتر است.
·
نیروی جسمی، روحی و روانی خود را می فروشد تا بتواند به ازای چندرغازی که دریافت
می کند، چیزی بخرد، بخورد و ادامه حیات دهد.
ت
·
کالای شاعر ـ به
قول کارل مارکس ـ کالای خود ویژه و مطلقا خاصی است.
·
کالای شاعر پرولتر ویا پرولتر شاعر، روزهای بی سحرـ بی شام است.
·
سال های بی خبر ـ بی نام است.
·
عمر گذرنده و رونده است.
·
کالای شاعر، مرغی است که تخم مرغ زرین (مارکس) می گذارد.
·
پشیزی که شاعر به ازای عرضه کالای خویش دریافت می کند، در مقایسه با
ارزشی که برای خریدار آن، تولید می کند، چندر غازی بیش نیست.
·
مارکس در چالش ایده ئولوژیکی با پرودون (نماینده آنارشیسم) از بختیاری خریدار این کالا سخن می گوید.
پ
ای که سودا می کنی با خلق، دیبای زمین را و زمان را
گوهر ابر بهاران را و طوق روشن ِ رنگین کمان را
·
سوداگر مورد خطاب
شاعر نیز بظاهر فرقی با شاعر پرولتر ندارد:
·
او هم مشغول خرید و فروش است.
·
او اما ـ بر عکس شاعر ـ در دیالک تیک خرید و فروش بیشتر خریدار است تا
فروشنده.
·
مخاطب شاعر، از سر تا پا، بورژوا ست.
·
ضد دیالک تیکی شاعر پرولتر است.
·
مخاطب شاعر یکی از همین بختیاران مورد نظر مارکس است که مشتری
کالای نیروی کار و بهره ور از نیروی کار است.
·
یکی از خریداران تخم مرغ زرین است.
·
به همین دلیل، نه روزهای بی سحر ـ بی شام، بلکه حریر زمین و
زمان را، گوهر ابر بهاران را و طوق رنگین کمان را می فروشد.
2
ای که سودا می کنی با خلق، دیبای زمین را و زمان را
گوهر ابر بهاران را و طوق روشن ِ رنگین کمان را
ای که سودا می کنی با خلق، دیبای زمین را و زمان را
گوهر ابر بهاران را و طوق روشن ِ رنگین کمان را
·
شاعر ضمنا و بطرز
مطلقا مستور و مسکوت، به مقایسه کالاها می پردازد:
·
کالای حریف شاعر، نه خانه های خالی و رنگین رسوایی، نه روزهای
بی سحر ـ بی شام، نه سال های بی خبر ـ بی نام، بلکه بخشی از تجملی ترین و
گرانبهاترین کالا ها ست:
·
دیبای زمین و زمان است.
·
گوهر ابر بهاران و طوق رنگین کمان است.
·
سودای این چنین کالاها سوداگر را به سرمایه و ثروت کلان می رساند.
3
من که اینک با تو همدوشم
آشنای سرکشی های فراموشم
رفته با سودای دیرین، شور و جوشم
هر چه دارم می فروشم:
من که اینک با تو همدوشم
آشنای سرکشی های فراموشم
رفته با سودای دیرین، شور و جوشم
هر چه دارم می فروشم:
·
شاعر در ادامه
همین بند شعر، به مقایسه خویشتن خویش با حریف سوداگر نیز می پردازد:
·
اکنون که او به مثابه پرولتر و «بی همه چیز» تن به فروش تنها دارائی و ثروت
لاینفک از وجود خویش گشته است، اکنون که دار و ندارش به تاراج رفته است، قارچ خودرو
و تصادفی نبوده است.
·
گذشته و تاریخی دارد.
·
سیر و سرگذشتی دارد.
·
روزهای زندگی اش از آغاز بی سحر ـ بی شام نبوده اند.
·
خانه های زندگی اش، همیشه خالی و رنگین به رسوائی نبوده اند.
·
نه شاعر و نه پرولتاریا، پرولتر و «بی همه چیز» مادر زاد نبوده اند.
·
شاعر و پرولتاریا اعضای برابر حقوق جامعه مبتنی بر استقلال ـ آزادی ـ برابری ـ
خواهری ـ برادری بوده اند.
·
بعد اقلیت انگشت شمار ستمگر و استثمارگر، اکثریت مولد و زحمتکش را سلب مالکیت
بر ابزار تولید مایحتاج زندگی کرده است، پرولتریزه و «بی همه چیز» کرده است.
4
من که اینک با تو همدوشم
آشنای سرکشی های فراموشم
من که اینک با تو همدوشم
آشنای سرکشی های فراموشم
·
روزهای خالی
کنونی شاعر در روزگار سپری شده، سرشار از سرکشی بوده اند.
·
سرکشی هائی که
باد فراموشی از یاد برده است.
5
رفته با سودای دیرین، شور و جوشم
رفته با سودای دیرین، شور و جوشم
·
اکنون وضوح و توضیح
دیگری وارد شعر می شود:
·
شاعر هم در روزگار طی شده، سوداگری بوده
است.
·
شاعر سوداگری از طراز نوین بوده است.
·
سودای دیرین را اما از دست داده است.
·
خواننده و شنونده شعر، اکنون ملتفت می شود که شاعر، «سودا» را به دو
معنی متفاوت به کار می برد:
الف
·
به معنی، تجارت،
خرید و فروش، داد و ستد.
ب
·
به معنی ایدئال و
آرمان
·
به زبان عوام الناس
به معنی اوتوپی، رؤیا، آرزو
·
به زبان هوشنگ
ابتهاج، احتمالا به معنی عشق، دلدادگی، پیمان
6
رفته با سودای دیرین، شور و جوشم
·
شاعر در این بند
شعر، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک حامل و محمول، به شکل دیالک
تیک سودا و شور و جوش بسط و تعمیم می دهد.
·
به همین دلیل است که با رفتن سوبژکت (حامل، سودا) از سر، اوبژکت (محمول،
شور و جوش و خروش) شاعر هم محو می شود.
·
فروغ فرخزاد، همین
مفهوم سودا را به شکل ایمان بسط و تعمیم می دهد و از گریز کبوتر ایمان از قلب ها
سخن می گوید:
خورشید
مرده بود
و هیچ کس نمی دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب ها گریخته،
و هیچ کس نمی دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب ها گریخته،
ایمان است
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر