مصاحبه ی ضیاء صدقی با
غلامحسین ساعدی
(فروردین 1363)
تحلیلی
از
یدالله سلطانپور
یدالله سلطانپور
سؤال:
در سال 1332 که 28 مرداد اتفاق افتاد
در سال 1332 که 28 مرداد اتفاق افتاد
بنابراین
شما 18 سال تان بود.
جواب:
دقیقاً نمی توانم بگویم 18 سالم بود.
دقیقاً نمی توانم بگویم 18 سالم بود.
سؤال:
خب بله دیگر،
اگر
در سال 1314 به دنیا آمدید آن موقع 18 سال تان بوده باشد.
جواب
تقریباً
آره.
·
عجب، هوش و حواسی!
·
دکتر کشور عه هورا جمع و تفریق هم
بلد نیست.
·
در سنین زیر 18 سال، با فرقه
دموکرات آذربایجان همکاری کرده و پس از یک ربع قرن تفکرات عمیق، به نتایج
جهاندگرگونساز رسیده است.
·
بی آنکه قادر به کم کردن 1314 از
1332 باشد.
·
اما چه باک که علامه ای دم دست است
که ضیاء صدفی نام دارد.
1
تا توانی می گریز از یار بد
یار بد، بدتر بود از مار بد:
مار بد تنها تو
رابر جان زند،
یار بد بر جان و بر ایمان زند.
·
آدم بی اختیار یاد دو یار غار گوهر
مراد ـ جلال آل احمد و احمد بامداد ـ می افتد.
·
با احمد بامداد هم علامه دیگری به
نام دکتر نورالدین سالمی مصاحبه می کند و معنی
واژه هائی از اشعارش را می پرسد و در جواب، می شنود:
·
«نمی دانم.
·
برو از پاشائی بپرس.»
·
گوهر مراد فوت و فن بند بازی را هم
از جلال آل احمد و احمد بامداد آموخته است:
·
آن سان که ویراژ می دهد و از موضوع
سن و سال خارج می شود و به در و دیوار فرقه می زند:
2
خیلی
جالب است، دو روز یا سه روز
اصلاً
همه ی ما یک جایی بود بنام پل سنگی در تبریز
و
آنجا منتظر بودیم که به ما اسلحه بدهند،
ما
می خواهیم در مقابل کلت ها بایستیم.
بچه
بودیم اصلاً،
اگر
اسلحه را می دادند من نمی دانستم باید با آن بازی کنم
یا
لوله اش کجا ست،
نمی
دانم گلنگدنش کجا ست.
فرقی
نمی کرد
ولی
می گفتیم ما اسلحه می خواهیم.
·
مگر بچه قادر به تمیز لوله تفنگ از
موله تفنگ نیست؟
·
ضمنا منظور از «کلت ها» چیست؟
·
علاوه بر این، این جواب کدام سؤال
ضیاء صدفی است؟
3
می
گفتند نخیر آرام بنشینید، سه روز دیگر تمام می شود.
باز
از بالا دستور می آمد که دست به هیچ کار نزنید
آرام
بنشینید، خفه شوید ساکت بنشینید، بچه بازی در نیاورید،
این
(؟) ادامه پیدا نمی کند.
که
دیدیم چقدر ادامه پیدا کرد.
·
اگر بچه بودید و قادر به تمیز تفنگ
از اسباب بازی نبودید، برای چه فرقه مرتب دکتر می فرستاد و والیوم تجویز می کرد که
تسکین یابید و «بچه بازی در نیاورید»؟
·
این حرف ها آدمی را به یاد خالی
بندی های جلال آل احمد و احمد بامداد می اندازند:
الف
·
از جلال آل عبا می پرسند:
·
« دانشجویان کشور عه هورا در شرایط کنونی، چه
باید بکنند؟»
·
جلال خالی بندان هم بلا فاصله
رهنمود می دهد:
·
«تفنگ بردارند و لوله های نفت خوزستان را
سوراخ کنند.»
ب
·
احمد بامداد هم به دکتر خصوصی اش می
گوید:
·
«به هنگام انقلاب پیام فرستادم به ژان پل
سارتر که بیاید تا دو تایی با هلیکوپتر در پالایشگاه نفت خوزستان پیاده شویم.
·
ولی ازش خبری نشد.»
·
احمد بامداد احتمالا می خواست با
ژان پل سارتر تفنگ بردارد و وصیت جلال را جامه عمل بپوشاند.
·
آیدا به نیابت از سوی ژان پل سارتر
می گوید که او در آن در هنگام کور بود.
·
به همین دلیل نیامد.
·
و گرنه حرف بامداد اول و آخر را
زمین نمی انداخت و فوری به خدمتش می رسید.
4
سؤال:
فعالیت حزب توده در تبریز، در آذربایجان به طور کلی
فعالیت حزب توده در تبریز، در آذربایجان به طور کلی
در آن موقع با فعالیت فرقه دموکرات ادغام شده بود؟
جواب:
سینکرون بودند، می دانید؟
سینکرون بودند، می دانید؟
در
یک طیف بودند.
·
منظور ضیاء صدفی از این مصاحبه
چیست؟
·
آشنا کردن خوانندگانش با تاریخ
فرقه دموکرات آذربایجان و حزب توده؟
·
با مصاحبه، آنهم با کسی که هوش و
حواسی ندارد که نمی توان به تحلیل رئالیستی تاریخ فرقه و حزب توده نایل آمد.
·
خاطره پرسی، خاطره گوئی و خاطره
نویسی همیشه و همه جا، برای پر کردن جای خالی خرد اندیشنده است، اگر برای خر کردن
خلایق نباشد.
5
ولی
اگر یادتان باشد فرقه دموکرات
خیلی
دقیق
با
حزب توده اختلافات عمیقی داشت
سال 1324 را می گویم.
·
حالا گوهر مراد حواس پرت سخنان
قبلی خود را نفی می کند و تصحیحات ما را تأیید.
·
پس فرقه دنباله رو حزب توده نبوده
است.
·
پس رهبری فرقه از شخصیت های خود
اندیش و خود مختار و مستقل تشکیل شده بود.
6
زمان
پیشه وری، حزب توده با خط مشی فرقه شدیداً مخالف بود.
من
یک دوستی داشتم که پیرمردی بود ،
قاضی
دادگستری هم بود،
او
برای من تعریف می کرد که
از
طرف حزب توده،
مامور
شده بود که بیاید برای بهم ریختن جلسه رسمی فرقه
و او آمده بود در تبریز و صندلی را برداشته بود
و
به طرف پیشه وری پرت کرده بود.
·
هنر نزد عیرانیان است و بس.
·
اگر قضیه واقعا از این قرار باشد،
باید به حال و روز حزب توده زار زار گریست.
·
حزب توده به جای ارسال هیئتی برای
هماندیشی و مبادله فکری، قاضی قلچماقی می فرستد تا صندلی بردارد و به سوی پیشه وری
پرت کند.
·
چرا قاضی و نه قلدر؟
·
چرا صندلی و نه سنگ و چوب و چماق و
توپ و تفنگ؟
7
من می خواستم ته و توی قضیه را دربیاورم
که
ببینم چرا با پیشه وری مخالف است.
·
حزب توده با پیشه وری مخالف بود و
یا ـ احتمالا از دید رهبری حزب توده ـ با اعلام نا به هنگام خودمختاری ملی؟
·
خود مختاری ملی همه خلق ها که در
هر صورت جزو مطالبات برنامه ای حزب توده بوده است.
8
پیشه
وری آدم فوق العاده ای بود از یک نظر و از خیلی نظرهای دیگر.
·
جمله بندی دکتر کشوری را باش:
·
کسی که از خیلی نظر ها فوق العاده
باشد، بطور اوتوماتیک از یک نظر هم فوق العاده است.
·
اکنون باید با پیشه وری شناسی گوهر
مراد هم آشنا شد:
9
یکی
اینکه شخصیت بی نظیری بوده
که
در مورد این آدم وحشتناک ظلم شده،
تا
آنجایی که من از اینور و آنور شنیدم.
·
پس روند و روال تشکیل نظر راجع به
پیشه وری و هر چیز و هر کس دیگر، از دید گوهر مراد، «شنیدن از اینور و آنور» است.
·
اگر خواجه شیراز این مصاحبه را می
خواند، فریاد می زد:
بیا و کشتی ما
در شط شراب انداز
10
سؤال:
ممکن
است این را توضیح بدهید؟
جواب:
البته
از نظر اخلاق شخصی
پیشه
وری نادر بود،
·
پس دلیل «بی نظیری شخصیت پیشه وری»
نه دانش و شعور و کرد و کار او، بلکه
«اخلاق شخصی» او بوده است.
·
جالب اما توضیحات گوهر مراد راجع
به اخلاق شخصی او ست:
11
با
جماعت 53 نفر او را گرفته بودند.
این جزو 53 نفر نبود ولی با آنها همبند بود
·
طرز تفکر و طرز تبیین شلخته و تق و
لق به همین می گویند:
·
خواننده و شنونده با خواندن و
شنیدن جمله اول به این نتیجه می رسد که پیشه وری با 53 نفر رابطه داشته است و با
خواندن جمله دوم بکلی گیج می شود.
·
ضمنا همبند بودن با گروهی به معنی «شخصیت
بی نظیر بودن کسی» نمی شود.
12
و
پیشه وری آدمی بود که در رفتارش
اینکه
مثلاً غذا را از سیب آنها نخورد،
مراعات آنها را بکند و به دیگران برسد از آنجا.
·
کسی باید از ضیاء صدفی بپرسد که
معنی این جفنگ گوهر مراد را فهمیده است؟
·
دلیل اخلاق شخصی برجسته پیشه وری
این بوده که از «غذا را از سیب 53 نفر نمی خورد و مراعات حال آنها را می کند.»
13
یک
آدم با فرهنگی بود و می دانست چکار می تواند بکند
و
من فکر می کنم اگر کسی بخواهد اینکار را بکند
تنها سند زنده در شرایط فعلی آقا بزرگ علوی است.
·
عجب سجایائی به پیشه وری بخت
برگشته نسبت داده می شود.
·
منظور گوهر مراد این است که خودش
راجع به پیشه وری چیز به در بخوری نمی داند و ضیاء صدفی بهتر است که از بزرگ علوی
بپرسد.
·
در جمله بعدی گوهر مراد، منظور او
روشن می شود:
14
آقابزرگ
راجع به پیشه وری خیلی حرف های فوق العاده ای دارد
و یکبار هم که به تهران آمده بود با هم قرار
گذاشتیم
که بنشیند و اینها را بنویسد.
·
اگر بزرگ علوی راجع به پیشه وری
نظری دارد، چه ربطی به تو دارد و ضمنا خودت بر چه اساسی ادعا می کنی که پیشه وری
شخصیت بی نظیری بوده است؟
ضیاء
صدفی
قرار
است که با ایشان مصاحبه کنیم.
·
کسی باید به ضیاء صدفی بگوید که
اوقات خود و خواننده ها را با مصاحبه این و آن تلف نکند.
·
برای آشنائی مقدماتی با پیشه وری و
هر کس دیگر ـ قبل از هر چیز ـ بهتر است که به بیوگرافی او نظری بیافکند.
·
بعد آثار عملی و نظری او را مورد
تحلیل دیالک تیکی قرار دهد.
·
راه بهتری برای آشنائی با کسی وجود
ندارد.
میر جعفر جوادزاده خلخالی
(سید
جعفر پیشه وری)
(1272
ـ 1326)
سیاستمدار،
روزنامه نگار و مبارز انقلابی کمونیست
نخست
وزیر
حکومت ملی
آذربایجان
و مؤسس فرقه دموکرات آذربایجان
از
بنیانگذاران و عضو کمیتهٔ مرکزی حزب
عدالت
در باکو
از
مؤسسین
حزب کمونیست
ایران
در نخستین کنگره آن
و
دبیر مسئول تشکیلات این حزب در تهران
سردبیر
روزنامه دو زبانه
( ترکی آذربایجانی ـ فارسی )
حریت
سردبیر
روزنامه کامونیست که در ۱۹۲۰ در رشت منتشر می شد
و گرداننده اصلی روزنامه حقیقت بود
که
در ۱۹۲۱-۲۲ در تهران منتشر می شد.
ناشر
روزنامه آژیر در تهران
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر