ویرایش
و تحلیل از
فریدون ابراهیمی
آیه 31
سوره بقره
سوره بقره
وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
و خدا همه نام ها را به آدم آموخت
سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود:
سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود:
«اگر راست مى گوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد.»
·
معنی تحت اللفظی:
·
خدا اسامی همه اشیاء را به آدم (و
نه به حوا)، می آموزد.
·
بعد اسامی همه اشیاء را به فرشتگان
نشان می دهد و خط و نشان می کشد:
·
«اگر راست می گویید، از این اسامی به من خبر
دهید!»
1
و خدا همه نام ها را به آدم آموخت
·
در این جمله، تئوری شناخت قرآن
مطرح می شود:
·
در قاموس اسلام، اسامی اشیاء منشاء
الهی دارند و نه منشاء اجتماعی و انسانی.
·
این آدمیان نیستند که در روند کار
شطی از سیگنال ها به کارگاه مغز خویش می فرستند و مغز پس از تجرید آنها به
تشکیل مفاهیم می پردازد که جامه واژه به
خود می پوشند:
·
این سرو و سپیدار و صنوبر و غیره
واقعی و عینی نیستند که در آئینه ضمیر آدمیان منعکس می شوند و مغز آدمیان پس از
تجرید آنها به مفهوم «درخت» می رسد و بعد بدان جامه واژه را می پوشاند:
·
درخت
·
آغاج.
·
تری
·
باوم و غیره را.
2
و خدا همه نام ها را به آدم آموخت
·
در قاموس اسلام، خدا به آدم اسامی
اشیاء را یکجا می آموزد.
·
آدم ابوالبشر مثلا می دانست که
کامپیوتر چیست، هلیکوپتر چیست.
·
چون اسامی همه چیز را در نشستی
کوتاه از خدا آموخته بود.
·
حریف شهیدی احتمالا برای خروج از
بن بست منطقی، تبصره ای بر این آیه اختراع کرده است:
سپس
علم اسماء
(
علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات)
را
همگى به آدم آموخت.
·
بنا بر استنباط حریف شهید، خدا نه
اسامی اشیاء را، بلکه علم الاسماء را یعنی علم نامگذاری اشیاء را به آدم می آموزد.
·
مشکل یکی بود، حالا شد دو تا.
·
علم نامگذاری مثلا درختان از چه
قرار است؟
·
چگونه سرو، سرو نامیده شده است و
چگونه سپیدار، سپیدار؟
·
علم الاسماء به چه ترفندی سپیدار
را سپیدار می نامد و نه کرگدن؟
3
سپس
علم اسماء
(
علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات)
را
همگى به آدم آموخت.
·
جالب اما علم اسرار آفرینش است.
·
حریف علامه شهید ظاهرا نه معنی علم
را می داند و نه معنی سر و راز را.
·
چون سر و راز کمترین ربطی به علم
ندارد.
·
سر و راز چیزی سربسته است که در
صندوق در بسته ی اسرار حفظ می شود و عالم الاسرار اگر دلش خواست بعضی از آنها را
در گوشی با محرم اسرار در میان می گذارد و به قول سعید درجا جان از تنش بدر می کشد
تا با کسی مبادا در میان نهد.
·
اسرار اصلا علم ندارند و ربطی به
علم ندارند، تا خدا همگی آنها را درجا و دربست به آدم بیاموزد.
4
سپس
علم اسماء
(
علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات)
را
همگى به آدم آموخت.
·
ضمنا اگر به فرض محال، آفرینشی در
بین بوده، اسرارش از چه قرار بوده اند که خدا به آدم «آموخته» است.
·
اسرار را ضمنا با کسی در میان می
نهند و یا زیر شکنجه از زیر زبانش بدر می کشند.
·
اسرار را به کسی تدریس نمی کنند.
5
و خدا همه نام ها را به آدم آموخت
سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود:
«اگر راست مى گوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد.»
·
خدا ظاهرا پس از یاد دادن نام
سپیدار به آدم، سپیدار را به فرشتگان شنگول و بازیگوش نشان داده و اسمش را پرسیده
است.
·
حریف شهید تبصره ای در این زمینه
عرضه کرده است:
سپس
علم اسماء
(
علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات)
را
همگى به آدم آموخت.
بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود:
«اگر راست مى گوييد، اسامى اينها را به من خبر
دهيد!»
·
این بدان معنی است که خدا علم
اسرار و نامگذاری اشیاء را به فرشتگان نشان داده و ضمنا خواسته که اگر راست می
گویند، از علم اسرار و نامگذاری اشیاء چیزی بگویند.
·
سؤال ولی این است که خدا چگونه علم
اسرار و نامگذاری اشیاء را نشان کسی داده است؟
·
مثلا علم فیزیک را و یا بیولوژی را
چگونه می توان به فرشته ای نشان داد؟
·
ما برای کشف پیوند منطقی این آیه
با آیه قبلی نظری به آیه قبلی می اندازیم:
و
چون پروردگار تو به فرشتگان گفت:
«من
در زمين جانشينى خواهم گماشت»،
فرشتگان
گفتند:
«آيا
در آن كسى
را مى گمارى كه
در آن فساد انگيزد و خون ها بريزد؟
و
حال آنكه ما با ستايش تو،
تو را تنزيه مى كنيم و به تقديست مى پردازيم.» فرمود:
«من
چيزى
مى دانم كه شما
نمى دانيد.»
6
و خدا همه نام ها را به آدم آموخت
سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود:
«اگر راست مى گوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد.»
·
خوب این آیه بی معنی چه ربط منطقی
به آیه قبلی دارد؟
·
منظور خدا از رجز «من چیزی می دانم
که شما نمی دانید»، همین بود؟
·
آموزش اسامی اشیاء به آدم؟
·
پس تعیین جانشین برای خود چه شد؟
·
اکنون می توان به این نتیجه رسید
که میان آیات قرآن کریم پیوند منطقی و معنوی وجود ندارد.
·
هر آیه دگمی مستقل است.
·
چیزی جزیره واره است.
7
·
سؤال این است که چگونه و به چه
زحمت کمر شکنی می توان از این آیات جزیره واره گسیخته از هم قواعد و قوانین زیست
جمعی را استخراج کرد؟
·
وقتی گفته می شود که قرآن مکتب بد
آموزی فکری است، به همین دلایل است.
·
فقهای بدبخت باید عمری را برای کشف
و اتصال آیاتی تلف کنند تا اندیشه منسجمی با هزار زحمت و مصیبت سرهم بندی شود.
·
یکی از دلایل سوبژکتیو تشتت فکری و
نظری آیات عظام هم همین جا ست:
·
هر فقیهی از ظن خود و در واقع بنا
بر منافع طبقاتی خود تفسیری از آیات عهد عتیق قرآن سرهم بندی می کند و بعد باز هم
بنا بر منافع طبقاتی خود، آنها را به هم متصل می سازد تا قاعده و قانونی سوبژکتیو
تنظیم شود.
·
در نتیجه، بلبشوئی تشکیل می شود که
هیچکس جز طرز تفسیر خویش و طرز تنظیم خویش، چیزی را برسمیت نمی شناسد.
·
اینجا سخن از تفرقه میان فرقه های
متفات مذهبی از سنی و شیعه و غیره نیست.
·
اینجا سخن از این است که مثلا در
فرقه تشیع تشتت نظری عظیمی در بین آیات عظام است و هر فقیهی ساز خاص خود را می
زند.
·
هر مجتهدی گله مقلدین خاص خود را
دارد و فتوای خاص خود را صادر می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر