تحلیلی
از
فریدون
ابراهیمی
آیه 28
سوره بقره
كَيْفَ
تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ
يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
چگونه خدا را انکار می کنيد، در حالی که مرده بوديد و او شما را زنده ساخت،
باز می ميراند و زنده می کند و آنگاه به نزد خود باز می گرداند؟
·
در این آیه ی سوره بقره، خدا دست
به استدلال منطقی می زند.
·
در نتیجه، بینش فلسفی خدا و یا
قرآن آشکار می گردد:
1
چگونه
به خداوند كافر مى شويد؟!
·
خدا از کفر برخی از اعضای جامعه در
شگفت است و از آنها دلیل می طلبد.
·
اما خدا غیر از صبر و شکیب، همه
چیز دارد.
·
به همین دلیل ـ بی کمترین درنگ ـ دست
به استدلال می زند تا به اثبات وجود خود نایل آید:
2
در
حالى كه شما مردگان (و اجسام بى روحى) بوديد
و
او شما را زنده كرد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
شما جزو جمادات بودید و خدا شما را
زنده کرده است.
·
در فرم فرمولبندی این آیه و نه فقط
این آیه، دست پیامبر اسلام رو می شود.
·
چون اگر آیات قرآن، واقعا آیات
الهی باشند، خدا باید از قول خودش حرف بزند:
·
در این صورت باید بگوید:
·
شما جزو جمادات بودید و من شما را
زنده کرده ام.
3
در
حالى كه شما مردگان (و اجسام بى روحى) بوديد
و
او شما را زنده كرد.
·
منظور خدا می تواند، با توجه به
قصه آفرینش حوا و آدم، این باشد که انسان در آغاز خاک بوده است و خدا به واسطه
جبرئیل، تندیس آدم را ساخته و از مابقی گل، تندیس حوا را.
·
بعد در این دو تندیس بی جان، روح
دمیده است.
·
بدین طریق، مرده، زنده شده است.
4
·
در قاموس قرآن، انسان دوئالیسم
ماده و روح است.
·
روح از خارج وارد جسم (ماده) می
شود و جسم مرده، ببرکت نفوذ روح در آن، زنده می شود.
·
مرگ هم با خروج روح از بدن صورت می
گیرد.
الف
·
روح انسانی در قاموس قرآن، منشاء
الهی دارد.
·
به همین دلیل، نامیرا ست.
·
ازلی و ابدی است.
ب
·
در قاموس قرآن، روح پس از مرگ در
عالم ارواح ادامه حیات می دهد.
·
جسم اما متلاشی می شود و به اجزای
اولیه تجزیه می گردد تا مجددا جمع آید و ساختار کلی قبلی را تشکیل دهند.
5
·
می توان گفت که قرآن، دیالک تیک
ماده و روح را به شکل دوئالیسم ماده و روح بسط و تعمیم می دهد و ضمنا وارونه می
سازد:
·
چون قرآن در دیالک تیک ماده و روح
(از دید قرآن در دوئالیسم ماده و روح) نقش
تعیین کننده را از آن روح می داند.
·
جهان بینی قرآن به همین دلیل
ایدئالیستی است.
6
·
قرآن اما منکر وجود ماده، خاک،
انسان و جانور و غیره نیست.
·
جهان بینی قرآن از این رو
ایدئالیسم ذهنی (سوبژکتیو) نیست.
·
جهان بینی قرآن، بسان جهان بینی
افلاطون، ایدئالیسم عینی (اوبژکتیو) است.
·
چون قرآن خدا را خالق ماده واقعا
موجود می داند.
·
یعنی برای ماده، منشاء الهی و یا
روحی قایل می شود.
7
·
اما به میلیون ها دلیل تجربی و
علمی، قضیه درست بر عکس تصور قرآن است:
·
ماده بر روح مقدم است.
·
وجود بر شعور مقدم است.
·
ماده ازلی و ابدی است.
·
از این رو، شعور مذهبی، شعور حاکم
بر قرآن، شعوری وارونه است.
·
شعوری پا در هوا ست.
·
به همین دلیل، گفته می شود که ادیان
و مذاهب، شعور وارونه اند.
·
ادیان و مذاهب جهان را وارونه و پا
در هوا منعکس می کنند.
·
در نتیجه، فرد مذهبی، وارونه می
اندیشد.
·
وارونه می بیند.
·
وارونه می نماید.
8
سپس
شما را مى ميراند
·
اگر این بخش از آیه را در پیوند با
بخش قبلی در نظر گیریم، به این نتیجه می رسیم که زندگی و مرگ نبات و جانور و انسان در قاموس قرآن، امری سوبژکتیو است و نه
اوبژکتیو.
·
زندگی و مرگ امری الهی و خدا
خواسته است.
·
در قاموس قرآن، این اتم های مادی
نیستند که ببرکت پیوند با یکدیگر و تشکیل ساختار معین، روحمند می شوند و پس از رشد
در اثر گسست پیوندهای مادی، به اتم های آغازین مبدل می گردند و سلب روح می شوند.
·
در قاموس قرآن، خدا نبات و جانور و
انسان را زنده می کند و بعد می میراند.
·
یعنی عزرائیل را می فرستد و
میلیاردها نبات و جانور و انسان را قبض روح می کند.
9
در
حالى كه شما مردگان (و اجسام بى روحى) بوديد
و
او شما را زنده كرد.
سپس
شما را مى ميراند
· طرز تفکر سوبژکتیویستی قرآن نمونه وار
است.
·
بدبختی مردم عیران هم همین طرز تفکر سوبژکتیویستی است.
·
همه از دم دنبال عکس زنی و یا
نری می گردند تا اسباب آشنائی را فراهم آورند.
·
کسی کمترین اعتنائی به
اندیشه ندارد، چه رسد به حقیقت عینی.
·
سوبژکت جوئی در دستور روز است.
·
آخوند را می بینند و به تیربار لعن
و نفرین می بندند، ولی سیستم اجتماعی حاکم را نمی بینند، طبقه حاکمه را نمی بینند.
·
اسلام را در این و آن می بینند،
ولی جهان بینی ایدئالیستی خود را و طرز تفکر سوبژکتیویستی خود را نمی بینند و به
همین دلیل با نشخوار جفنگیاتی از علمای امپریالیسم و چه بسا حتی فاشیسم، دعوی
علامگی می کنند.
10
و
بار ديگر شما را زنده مى كند.
·
در این آیه، سیکل لایزال هستی
بطرزی سوبژکتیو، طرح و نهایتا نفی می شود:
·
سیکل اوبژکتیو (عینی) و طبیعی
پیدایش (زایش) ـ رشد ـ زوال (مرگ) به شکل سیکل زندگی ـ مرگ ـ زندگی (احیاء ـ قبض
روح ـ احیاء) سوبژکتیو و الهی بسط و تعمیم می یابد و ضمنا پایان می یابد و عملا
انکار و تخریب می شود.
·
عوامفریبی کتب مقدس (تورات و انجیل
و قرآن) در این هم است که همه پدیده ها و روندهای طبیعی را به حساب خدای واهی می
گذارند.
11
سپس
به سوى او بازگردانده مى شويد.
·
بازگشت مجدد انسان ها به سوی خدا
به معنی پایان سیکل عینی و طبیعی پیدایش ـ رشد ـ زوال و یا سیکل زندگی ـ مرگ ـ
زندگی (احیاء ـ قبض روح ـ احیاء) است.
·
از آن به بعد، از دید قرآن، همه
چیز، همیشه، همان می ماند که بوده است.
·
این به اصطلاح زندگی، در واقع بدتر
از مرگ است.
·
چون موجودی که تغییر و تحول نیابد
و همیشه همان باشد که بوده است، نمی تواند وجود داشته باشد و اگر هم به فرض محال،
وجود داشته باشد، چیز کسل و کسال کننده، چیز کسالت بار و کسالت آوری خواهد بود.
·
جالب اما تقفسیر حریف شهید از این
آیه است:
12
(بنابر
اين، نه حيات و زندگى شما از شما ست
و نه مرگ تان.
آنچه داريد از خدا ست.)
·
بنا بر این «منطق» قرآن و یا حریف
هوادار قرآن، بشریت، گدا به تمام معنی است.
·
بشریت از مشتی گدای بی همه چیز
تشکیل می یابد:
·
نه زندگی شان از آن آنها ست و نه
مرگ شان، حتی.
·
مالک مطلق همه چیز خدا ست.
·
به همین دلیل می توان گفت که خدای
اسلام، انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقه برده دار و بعد فئودال و امروزه بورژوازی
است.
·
اکثریت قریب به اتفاق جامعه، جز
نیروی کار مادی و فکری خود، ثروتی ندارند و اقلیتی انگشت شمار، مالک همه چیز مادی
و روحی و فکری و فرهنگی اند.
·
البته از دید قرآن، بشریت مالک
نیروی کار خود حتی نیست.
·
بشریت در قاموس قرآن، هیچ واره ای
هیچ کاره و بی همه چیز است.
·
بشریت گدای مستمند مطلق است و خدا
به مثابه انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقه حاکمه انگل و پتیاره، توانگر مطلق.
·
خدا در قاموس اسلام در بهترین حالت
آمیزه ای از راهزن و حاتم طائی آسمانی و انتزاعی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر