محمد
زهری
با سپاس از مسعود
·
اندیشهٔ دیرینهٔ پرواز را
·
- حتی
-
·
پَر نیست.
·
بیرون شدن را، ز این قفس
·
در نیست.
·
آیا رهی دیگر به غیر بردباری هست؟
·
مرغ از قفس می گوید:
·
« آری
هست.»
*****
·
دریچه
·
باز شد.
·
دریچه
·
بسته شد.
·
هوا،
·
هوایِ دلپذیر بود.
·
ولی دل قدیم من، کجا شده است؟
·
تو را با سنگ ها،
·
رازی است.
·
گناهی نیست،
·
دل سنگین اگر با سنگ، همراز است.
*****
·
آه از بادی
·
که شعلهٔ بکر کبریتی را،
·
با بیدادی،
·
پیش از پیوندی با سیگاری،
·
می میراند.
*****
·
زندگی
·
بر سریر تیرگی نشسته است.
·
دوستی
·
بر ستون کینه بسته است.
·
جام جان، کجا شکسته،
·
چنگ دل کجا گسسته است؟
ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر