محمد زهری
تا یک ستاره می سوزد
(زمستان 1332)
با سپاس از
مسعود
تا یک ستاره می سوزد
(زمستان 1332)
با سپاس از
مسعود
·
می جوشد از
نهادم،
·
آتشفشانِ آواز.
·
می تابد از نگاهم،
·
خورشید بسته ی راز.
·
تا یک ستاره سوزد،
·
بر طاق لاجوردین،
·
تاریک نیست این شب.
·
تا یک شکسته، بندد،
·
بر سنگ، چشم نفرین،
·
خاموش نیست این لب.
·
گردونه ای به راه است،
·
بر پشت جادهٔ خون.
·
شبگرد ها برانند،
·
سرشاد، دشت اکنون.
·
بگرفته بر دل کوه،
·
- از گرد عابر راه –
·
زنگار تلخ اندوه.
·
بر جای پای آنان،
·
روییده، خوشه ی آه،
·
خشکیده خون انبوه.
·
همپای این سواران،
·
دست دعای کس نیست.
·
·
جز زنگ لال گمراه،
·
بانگی در این جرس نیست.
·
آتشفشان آواز،
·
در خشم من نشسته،
·
در خشم دیگران نیز.
·
خورشید تشنهٔ راز،
·
در چشم من نشسته،
·
در چشم دیگران نیز.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر