فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
·
تمام روز در آیینه گریه می کردم
·
بهار پنجره ام را
·
به وهم سبز درختان سپرده بود
·
تنم به پیله تنهائی ام نمی گنجید
·
و بوی تاج کاغذی ام
·
فضای آن قلمرو بی آفتاب را
·
آلوده کرده بود
·
نمی توانستم، دیگر نمی توانستم
·
صدای کوچه، صدای پرنده ها
·
صدای گم شدن توپ های ماهوتی
·
و هایهوی گریزان کودکان
·
و رقص بادکنک ها
·
که چون حباب های کف صابون
·
در انتهای ساقه ای از نخ صعود می کردند
·
و باد، باد، که گویی
·
در عمق گودترین لحظه های تیره همخوابگی نفس می زد
·
حصار قلعه خاموش اعتماد مرا
·
فشار می دادند
·
و از شکاف های کهنه، دلم را بنام می خواندند
ادامه دارد.
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر