۱۳۹۴ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

رویاروئی های ایدئولوژیکی هر روزه (134)


تحلیلی از
مسعود بهبودی

دیگر هیچ دلم نمی خواهد عوض بشوم.
شاید خیلی چیزها باشد که ازشان ناراضی باشم.
اما دیگر با منند،
 مثل اینکه با اشان ازدواج کرده باشم.

·        فردینان سلین با این جملات، چه برای گفتن دارد؟

1
دیگر هیچ دلم نمی خواهد عوض بشوم.
شاید خیلی چیزها باشد که ازشان ناراضی باشم.
اما دیگر با منند،
 مثل اینکه با اشان ازدواج کرده باشم.

·        با توجه به پیوند منطقی این دو جمله می توان قبل از همه به ناتوانی او در فرمولبندی درست نظر خویش پی برد:
·        چون کسی که «دلش نمی خواهد که عوض شود»، باید در رابطه با این اندیشه اقامه دلیل کند.
·        سلین اما راجع به «خیلی چیزها که خوشایند نمی یابد» اقامه دلیل می کند.
·        این به معنی پرت و پلا گوئی است.
·        این نشانه عقب ماندگی فکری است.

2
دیگر هیچ دلم نمی خواهد عوض بشوم.
شاید خیلی چیزها باشد که ازشان ناراضی باشم.
اما دیگر با منند،
 مثل اینکه با اشان ازدواج کرده باشم.

·        منظور فردینان سلین این است، که وضع موجود را نباید تغییر داد.
·        اگر فیلسوف و یا جامعه شناس می بود، نظام سرمایه داری را پایان تاریخ جا می زد تا کسی لب به انتقاد نگشاید، انقلاب پیشکش.

·        طبقه حاکمه همیشه همین است:
·        بسان اختاپوس با هشت دست می جنگد.
·        فیلسوفش تئوری می بافد و هنرمندش همان تئوری را ذره ذره به حلق خلق می ریزد.

3
دیگر هیچ دلم نمی خواهد عوض بشوم.
شاید خیلی چیزها باشد که ازشان ناراضی باشم.
اما دیگر با منند،
 مثل اینکه با اشان ازدواج کرده باشم.

·        استدلال فردینان سلین اما شنیدنی است:
·        او با وضع موجود که شاید هم از آن ناراضی باشد، انگار ازدواج کرده است.

·        استدلال غلط اندر غلط به همین می گویند:
·        انگار نه انگار که ازدواج جفت دیالک تیکی ئی به نام طلاق دارد.
·        انگار نه انگار که اگر کسی از ازدواج خویش ناراضی باشد، حق طلاق دارد.
·        در خانواده ای که جهنمی از تضادهای چرکین باشد، نمی توان زندگی کرد.

4
دیگر هیچ دلم نمی خواهد عوض بشوم.
شاید خیلی چیزها باشد که ازشان ناراضی باشم.
اما دیگر با منند،
 مثل اینکه با اشان ازدواج کرده باشم.

·        فردینان سلین و دیگر طرفداران حفظ وضع موجود، فراموش می کنند که خود این وضع موجود، ازلی نبوده تا ابدی باشد.
·        خود نظام سرمایه داری نتیجه نفی نظام فئودالی است و نظام فئودالی نیز به نوبه خود، نتیجه نفی نظام برده داری بوده است.
·        تاریخ پله پله بالا و بالاتر می رود و نمی تواند تاریخ باشد و درجا بزند و بگندد.

5
شاید آدم بیخودی باشم،
 اما همان قدر خودم را دوست دارم
که می دانم آب سن گند و لجن است.

·        عجب پرت و پلائی!
·        دوست داشتن خود چه ربطی به آب رود سن دارد و هر دو چه ربطی به بیخود بودن تو دارد؟

·        طرف انگار در حالت مستی جفنگ تحویل این و آن می دهد.

6

کسی که تیر چراغ خمیده نبش شماره 12 این خیابان را عوض کند
ـ واقعاٌ ـ
 دل من را می شکند.

·        عجب اعجوبه ای فرانسه دارد و عجب علافند مترجمین عیرانی که زباله هائی از این دست را ترجمه می کنند و به خورد خلایق می دهند!

·        فردینان سلین با این کمالات حتما ظروف آشپزخانه اش را هم نمی خواهد بشوید.
·        این اعجوبه از خود نمی پرسد که تیر خمیده چراغ نبش خیابان دیگر به چه دردی می خورد؟
·        چون تیر خمیده چراغ که دیگر قادر به نورافشانی و تنویر خیابان نیست.

7
اینکه «زندگی ما گذر است»، حقیقتی است،
اما تا همین جاش هم زیادی گذشته.

·        منظور از جفنگ «زندگی ما گذر است»، چیست؟
·        احتمالا «زندگی ما گذرا  ست»، بوده است.

·        فردینان سلین در این آخرین جمله جفنگ خود، علنا و عملا می خواهد که چرخ تاریخ را از حرکت باز دارد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر