تحلیلی
از
فریدون
ابراهیمی
وَإِذَا
قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ
قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَـكِن لاَّ يَعْلَمُونَ
و
چون به آنان گفته شود:
«همان گونه كه مردم ايمان آوردند، شما هم
ايمان بياوريد»
مى گويند:
«آيا
همان
گونه كه سفها
ايمان آورده اند، ايمان بياوريم؟»
هشدار كه آنان همان سفیهانند، ولى نمى دانند.
·
در این آیه ی سوره بقره از تضاد
میان مؤمنین و منافقین بیشتر پرده برمی افتد:
1
و
چون به آنان گفته شود:
«همان گونه كه مردم ايمان آوردند، شما هم
ايمان بياوريد»
مىگويند:
«آيا
همان
گونه كه سفها
ايمان آورده اند، ايمان بياوريم؟»
·
اکنون معلوم می شود که ادعای آیه زیر
درست نبوده است:
و
برخى از مردم مى گويند:
«ما
به خدا و روز بازپسين ايمان آورده ايم»
·
منافقین نه اهل تظاهر به ایمان، نه
اهل ترفند و مکر و فریب، بلکه اهل انتقاد صریح و روشن هستند.
2
و
چون به آنان گفته شود:
«همان گونه كه مردم ايمان آوردند، شما هم
ايمان بياوريد»
مى گويند:
«آيا
همان
گونه كه سفها
ايمان آورده اند، ايمان بياوريم؟»
·
منافقین ضمنا نه از موضع ضعف، بلکه
از موضع قدرت دست به انتقاد می زنند:
·
آنها علنا و صریحا، مؤمنین به
خرافات مذهبی را مشتی سفیه می نامند.
3
و
چون به آنان گفته شود:
«همان گونه كه مردم ايمان آوردند، شما هم
ايمان بياوريد»
مى گويند:
«آيا
همان
گونه كه سفها
ايمان آورده اند، ايمان بياوريم؟»
·
منافقین ضمنا بنا بر این آیه،
افرادی خود اندیش هستند و حاضر به تقلید کورکورانه از عوام الناس نیستند.
·
سوال، ولی این است که منافقین
کذائی و روشنگران علمی و انقلابی کیستند؟
4
هشدار
كه آنان، همان سفیهانند،
ولى نمى دانند.
·
پیامبر اسلام واقعا آچمز شده و
عاجز از رویاروئی فکری با منافقین است.
·
به همین دلیل، همان صفتی را که منافقین
به مؤمنین نسبت داده اند، به خودشان نسبت می دهد و مجددا آنها را نادان می نامد:
·
با این تفاوت صوری که توهین مبتنی
بر «بی شعور بودن آنها» را با توهین مبتنی بر «بی علم بودن آنان» (لایشعرون را با
لایعلمون) جایگزین می سازد.
5
·
این شیوه برخورد با روشنگری و روشنگران
را اکثریت قریب به اتفاق اعضای احزاب و سازمان ها و گروه های سیاسی و مذهبی کشور
عه هورا کماکان دارند و حتی آن را توسعه داده اند:
·
نمونه ای از همین برخورد را خیلی
از رفقای فیس آبادی به ما کرده اند.
·
یکی از مؤدبانه ترین برخورد عیرانی
ها به روشنگران از قرار زیر بوده است.
·
حریف پس از بلاک کردن ما توهین
مشابهی را تکرار کرده است:
الف شیخ
بيشعور تر از ان هستي كه با تو حرفي بزنم.
·
در این عرعر شیخ ما هم از مفهوم «لایشعرون»
استفاده شده است.
·
سؤال فقط این است که اگر مؤمنی و
یا شیخی حاضر به بحث با منافقی و یا روشنگری نباشند، چه رفتاری باید با او بکند؟
6
و
چون با كسانى كه ايمان آورده
اند برخورد كنند، مى گويند:
«ايمان
آورديم»
و
چون با شيطان هاى خود خلوت
كنند، مى گويند:
«در
حقيقت ما با شماييم، ما فقط (آنان را) ريشخند مى كنيم.»
·
این دیگر نور علی نور است:
·
کسانی که در آیه قبلی، مؤمنین را
مشتی سفیه و ساده لوح نامیده اند، اکنون دو باره به عنوان مشتی متظاهر به ایمان تصویر
می شوند.
·
یا خدا باید در عالم حواسپرتی این آیات
را فرمولبندی کرده و یا جبرئیل در طول راه از آسمان به زمین، آنها را جعل و تحریف
کرده است.
·
چون کسی نمی تواند در آن واحد هم
متظاهر و کذاب باشد و هم صریح و صادق.
·
چنین چیزی محال است.
7
و
چون با كسانى كه ايمان آورده
اند برخورد كنند، مى گويند:
«ايمان
آورديم»
و
چون با شياطین خود خلوت
كنند، مى گويند:
«در
حقيقت ما با شماييم، ما فقط (آنان را) ريشخند مى كنيم.»
·
در این آیه دوئالیسم الله و ابلیس
نیز طرح می شود:
·
طرز طرح ابلیس اما چنان است که این
تصور پیش می آید، که انگار از دید پیامبر تفاوت عظیمی میان ابلیس مؤمنین و ابلیس
منافقین وجود دارد:
و
چون با شياطین خود خلوت كنند
8
·
این آیه در هر صورت حاکی از آن است
که پیامبر برای منافقین کذائی، پرونده می سازد:
·
چون بدین طریق، منافقین فرقه
ایزوله، خود اندیش، خود مختار و تنها تصور و تصویر نمی شوند.
·
بلکه متحدینی دارند که پیامبر آنها
را «شیاطین» خاص منافقین قلمداد می کنند.
·
سؤال ولی این است که منظور پیامبر
از «شیاطین» منافقین کیست؟
9
و
چون با كسانى كه ايمان آورده
اند برخورد كنند، مى گويند:
«ايمان
آورديم»
و
چون با شياطین خود خلوت
كنند، مى گويند:
«در
حقيقت ما با شماييم، ما فقط (آنان را) ريشخند مى كنيم.»
·
معنی مستور این آیه می تواند این
باشد (و در این صورت تناقض منطقی آن رفع می شود)، که منافقین به استهزای مؤمنین
ساده لوح (سفیه) می پردازند و وقتی مومنی به ارشاد آنها می پردازد، به طنز می
گویند:
·
«حالا که علامه ای چون تو گفت، دوزاری ما هم
افتاد و ایمان آوردیم.»
10
خدا
(است که) ريشخندشان مى كند
·
پیامبر با این آیه به مؤمنین قوت
قلب می دهد:
·
غمی نیست.
·
چون خدا هم منافقین را مورد
استهزاء قرار می دهد.
·
این نوعی تسکین پسیکولوژیکی است.
·
افیون وارگی دین به همین دلایل هم
است.
11
خدا
(است که) ريشخند شان مى كند
و به
آنان در طغيان شان مهلت می دهد تا سرگردان
شوند.
·
در این آیه، مفهوم «طغیان» به خدمت
گرفته می شود.
·
منافقین بدین طریق به عنوان طاغی
بر ضد خدا تصور و تصویر می شوند.
·
همه صفاتی که در این آیات به
منافقین داده می شوند، حاکی از عظمت آنها هستند.
·
در این آیات هراس پیامبر از روشنگری
و روشنگران آشکار می گردد.
·
این طرز استدلال که «خدا مهلت شان می
دهد تا در برهوت گمراهی سرگردان بمانند»، نشانه همین ضعف پیامبر و حواریون در
مقابل منافقین است.
12
همين
كسانند كه گمراهى را به (بهاى) هدايت
خريدند،
در نتيجه داد و ستد شان سودی به بار نياورد و
هدايت يافته نبودند.
·
در این آیه تلاش به عمل می آید تا
گمراهی منافقین به نحوی از انحاء، توضیح داده شود:
·
مسلم این است که منافقین در بازار
زندگی مغبون گشته اند:
·
آنها به جای خرید متاع «هدایت»،
متاع «ضلالت» را خریده اند.
·
می توان گفت که پیامبر در این آیه،
دیالک تیک داد و ستد را به شکل دوئالیسم هدایت و ضلالت بسط و تعمیم می دهد و تحریف
و تخریب می کند.
·
این آیه حاوی توهین پوشیده و مستور
دیگری است:
·
منافقین به دلیل خریت، متاع هدایت
را نخریده اند و به عوض آن متاع ضلالت را خریده اند.
·
در نتیجه به جای تبعیت و اطاعت، به
طغیان مبادرت ورزیده اند.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر