پروفسور
دکتر هورست هولتسر
فصل هشتم
علوم
اجتماعی / جامعه شناسی
برگردان
شین میم شین
فصل
هشتم
بخش
چهارم
پرده
پوشی ایده ئولوژیکی جامعه طبقاتی
امیل
دورکهایم
پیشکش
به
ابوتراب
باقرزاده
( ۱۳۰۹ ـ ۱۳٦۷)
در
بابل کنار مازندران به دنیا آمد
در
اوین به دار اویخته شد.
داوید امیل دورکهایم
آوانگاری
فرانسوی
(1858
ـ 1917)
جامعه
شناس بزرگ قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم
·
اهمیت مسئله فوق الذکر را می توان در
حوادث فرانسه دید که به اعلام کمون پاریس و بعد به امحای بی رحمانه آن منجر می شود.
1
·
با شکست بورژوازی فرانسه از بورژوازی
کوتوله تازه متحد گشته تحت الحمایه دولت پروس آلمان در سال 1870، حاکمیت
بناپارتیستی لئو ناپلئون یایان می یابد.
2
·
بدین طریق، جمهوری دوم به پایان می
رسد.
3
·
مارکس از آن با کلامی تلخ تحت
عنوان «فصلی در تروریسم طبقاتی علنی و عریان» نام می برد.
·
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد 17، ص 337)
4
·
مارکس می نویسد:
الف
·
«تحت حاکمیت ناپلئون، جامعه بورژوائی بر همه
دلهره ها و نگرانی هایش غالب می آید و چنان رونقی می گیرد که خودش هرگز حتی فکرش
را نکرده است.
ب
·
صنعت و تجارت آن به طرز خارق
العاده ای بسط می یابد.
ت
·
گردش مالی بورژوازی به اوج خود می
رسد.
پ
·
از سوئی ذلت توده ها به طرز
چشمگیری افزایش و شدت می یابد و از سوی دیگر تجمل پر زرق و برق پر حیف و میل تعفن
انگیزی به نقطه اوج بی شرمانه ای می رسد.
ث
·
قدرت دولتی که به ظاهر بر فراز جامعه
شناور است، به مفتضح ترین افتضاح جامعه بورژوائی بدل می شود و ضمنا به پرورشگاه تمامی
فساد مبدل می گردد.
ج
·
فساد خود منجی و فساد جامعه بورژوائی
نجات یافته توسط منجی توسط سرسپردگان پروس که در اشتیاق آن می سوخت، افشا می شود و
مرکز ثقل این رژیم از پاریس به برلین منتقل می گردد.
ح
·
(مارکس در اینجا اشاره بدان دارد که لوئی
ناپلئون اسباب تجلیل از خویشتن به عنوان منجی جامعه بورژوائی را فراهم می آورد.)
خ
·
امپریالیسم (متجسم در بناپارتیسم و
دولت ویلهلمی)، خودفروش ترین و همزمان آخرین
فرم قدرت دولتی بوده است که توسط جامعه بورژوائی نو پدید به مثابه اسباب رهایی بورژوازی
از فئودالیسم پدید آمده بود و جامعه بورژوائی کاملا توسعه یافته، همان را به اسباب
برده سازی کار توسط سرمایه بدل کرده است.»
·
(همانجا، ص 328)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر