۱۳۹۴ شهریور ۱۱, چهارشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (156)

محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون


ای که سودا می کنی با خلق، دیبای زمین را و زمان را

گوهر ابر بهاران را و طوق روشن ِ رنگین کمان را ،

من که اینک با تو همدوشم

آشنای سرکشی های فراموشم

رفته با سودای دیرین، شور و جوشم

هر چه دارم می فروشم:

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو که با خلق حریر زمین و زمان را، گوهر ابر بهاران را و گردن بند رنگین کمان را داد و ستد می کنی، من که اکنون همدم و همراه تو ام، آشنای طغیان های از یاد رفته ام.

·        با سودای دیرین، شور و جوشم را از دست داده ام و هر چه دارم می فروشم. 


1 
ای که سودا می کنی با خلق، دیبای زمین را و زمان را

گوهر ابر بهاران را و طوق روشن ِ رنگین کمان را ،

·        در این بند شعر، مخاطب شاعر هم مورد خطاب قرار داده می شود تا امکان داد و ستدی فراهم آید و هم معرفی می شود:

الف

·        مخاطب شاعر سوداگر است.

·        اهل معامله، تجارت و  داد و ستد است.

·        هویت (یکسانی)، تفاوت و تضاد شاعر با مخاطب همین جا ست:



ب

·        شاعرهم بسان محاطب، سوداگر است.

·        شاعر هم کالای خود را برای فروش و بعد برای خرید چیزی عرضه می کند.

·        شاعر در دیالک تیک خرید و فروش اما ـ قبل از همه ـ فروشنده است تا بتواند خریدار چیزی گردد.

·        شاعر از سر تا پا، پرولتر است.

·        نیروی جسمی، روحی و روانی خود را می فروشد تا بتواند به ازای چندرغازی که دریافت می کند، چیزی بخرد، بخورد و ادامه حیات دهد.



ت

·        کالای شاعر ـ به قول کارل مارکس ـ کالای خود ویژه و مطلقا خاصی است.

·        کالای شاعر پرولتر ویا پرولتر شاعر، روزهای بی سحرـ بی شام است.

·        سال های بی خبر ـ بی نام است.

·        عمر گذرنده و رونده است.

·        کالای شاعر، مرغی است که تخم مرغ زرین (مارکس) می گذارد.

·        پشیزی که شاعر به ازای عرضه کالای خویش دریافت می کند، در مقایسه با ارزشی که برای خریدار آن، تولید می کند، چندر غازی بیش نیست.

·        مارکس در چالش ایده ئولوژیکی با پرودون (نماینده آنارشیسم)  از بختیاری خریدار این کالا سخن می گوید.



پ

ای که سودا می کنی با خلق، دیبای زمین را و زمان را

گوهر ابر بهاران را و طوق روشن ِ رنگین کمان را



·        سوداگر مورد خطاب شاعر نیز بظاهر فرقی با شاعر پرولتر ندارد:

·        او هم مشغول خرید و فروش است.

·        او اما ـ بر عکس شاعر ـ در دیالک تیک خرید و فروش بیشتر خریدار است تا فروشنده.

·        مخاطب شاعر، از سر تا پا، بورژوا ست.

·        ضد دیالک تیکی شاعر پرولتر است.  

·        مخاطب شاعر یکی از همین بختیاران مورد نظر مارکس است که مشتری کالای نیروی کار و بهره ور از  نیروی کار است.

·        یکی از خریداران تخم مرغ زرین است.

·        به همین دلیل، نه روزهای بی سحر ـ بی شام، بلکه حریر زمین و زمان را، گوهر ابر بهاران را و طوق رنگین کمان را می فروشد.


2 
ای که سودا می کنی با خلق، دیبای زمین را و زمان را 
گوهر ابر بهاران را و طوق روشن ِ رنگین کمان را

·        شاعر ضمنا و بطرز مطلقا مستور و مسکوت، به مقایسه کالاها می پردازد:
·        کالای حریف شاعر، نه خانه های خالی و رنگین رسوایی، نه روزهای بی سحر ـ بی شام، نه سال های بی خبر ـ بی نام، بلکه بخشی از تجملی ترین و گرانبهاترین کالا ها ست:
·        دیبای زمین و زمان است.
·        گوهر ابر بهاران و طوق رنگین کمان است.
·        سودای این چنین کالاها سوداگر را به سرمایه و ثروت کلان می رساند.


3 
من که اینک با تو همدوشم
آشنای سرکشی های فراموشم
رفته با سودای دیرین، شور و جوشم 
هر چه دارم می فروشم:

·        شاعر در ادامه همین بند شعر، به مقایسه خویشتن خویش با حریف سوداگر نیز می پردازد:
·        اکنون که او به مثابه پرولتر و «بی همه چیز» تن به فروش تنها دارائی و ثروت لاینفک از وجود خویش گشته است،  اکنون  که دار و ندارش به تاراج رفته است، قارچ خودرو و تصادفی نبوده است.
·        گذشته و تاریخی دارد.
·        سیر و سرگذشتی دارد.
·        روزهای زندگی اش از آغاز بی سحر ـ بی شام نبوده اند.
·        خانه های زندگی اش، همیشه خالی و رنگین به رسوائی نبوده اند.
·        نه شاعر و نه پرولتاریا، پرولتر و «بی همه چیز» مادر زاد نبوده اند.
·        شاعر و پرولتاریا اعضای برابر حقوق جامعه مبتنی بر استقلال ـ آزادی ـ برابری ـ خواهری ـ برادری بوده اند.
·        بعد اقلیت انگشت شمار ستمگر و استثمارگر، اکثریت مولد و زحمتکش را سلب مالکیت بر ابزار تولید مایحتاج زندگی کرده است، پرولتریزه و «بی همه چیز» کرده است.


4 
من که اینک با تو همدوشم 
آشنای سرکشی های فراموشم

·        روزهای خالی کنونی شاعر در روزگار سپری شده، سرشار از سرکشی بوده اند.
·        سرکشی هائی که باد فراموشی از یاد برده است.


5 
رفته با سودای دیرین، شور و جوشم

·        اکنون وضوح و توضیح دیگری وارد شعر می شود:
·        شاعر هم در روزگار طی شده، سوداگری بوده است.
·        شاعر سوداگری از طراز نوین بوده است.
·        سودای دیرین را اما از دست داده است.

·        خواننده و شنونده شعر، اکنون ملتفت می شود که شاعر، «سودا» را به دو معنی متفاوت به کار می برد: 


الف

·        به معنی، تجارت، خرید و فروش، داد و ستد.



ب


·        به معنی ایدئال و آرمان

·        به زبان عوام الناس به معنی اوتوپی، رؤیا، آرزو  

·        به زبان هوشنگ ابتهاج، احتمالا به معنی عشق، دلدادگی، پیمان


6
 رفته با سودای دیرین، شور و جوشم

·        شاعر در این بند شعر، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک حامل و محمول، به شکل دیالک تیک سودا و شور و جوش بسط و تعمیم می دهد.
·        به همین دلیل است که با رفتن سوبژکت (حامل، سودا) از سر، اوبژکت (محمول، شور و جوش و خروش)  شاعر هم محو می شود.

·        فروغ فرخزاد، همین مفهوم سودا را به شکل ایمان بسط و تعمیم می دهد و از گریز کبوتر ایمان از قلب ها سخن می گوید:

خورشید مرده بود
و هیچ کس نمی دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب ها گریخته،  
ایمان است

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر