۱۳۹۴ تیر ۲۰, شنبه

سیری در جهان بینی پرویز ناتل خانلری (11)


پرویز ناتل خانلری
تحلیلی از
یدالله سلطانپور  

عقاب
ادامه

پدرم نیز به تو دست نیافت
تا به منزلگه جاوید شتافت

لیک هنگام دم باز پسین
چون تو بر شاخ شدی جایگزین

از سر حسرت با من فرمود
کاین همان زاغ پلید است که بود

·        معنی تحت اللفظی:
·        پدرم حتی نتوانست به سن و سال تو برسد.
·        ولی به هنگام مرگ، وقتی تو بر شاخه نشستی، در حسرت عمر دراز تو، گفت:
·        «این همان کلاغ کثیف است که بود.»

·        در این سه بیت شعر «عقاب» هم از روندهای پسیکولوژیکی (روانی) طبقه حاکمه پرده برمی افتد و هم از اتیک (اخلاق) آن:

1
·        اعضای طبقه حاکمه ـ علیرغم تصاحب روز افزون وسایل تولید و تکثیر قدرت و نفوذ اقتصادی خویش ـ در حسرت توده های مولد و زحمتکش «بی همه چیز» بسر می برد.
·        فقط کافی است که با اعضای این طبقه اجتماعی مفتخور و پتیاره و انگل تماس داشته باشی تا شاهد عینی این روند پسیکولوژیکی باشی.

·        پی کاوی و کشف دلیل این پدیده پسیکولوژیکی دیر زمانی است که ما را به خود مشغول داشته است.

2
·        پسر و یا دختر فئودالی و یا بورژوائی که همه نعمات مادی، فکری، هنری و فرهنگی را به وفور در اختیار دارد، حسرتکش پسر و دختر دهقان و یا عمله فقیری است که چه بسا از دندان درد، شب تا صبح به خود می پیچد و ناتوان از خرید مسواک و خمیر دندان و رجوع به دندانپزشک است.

·        دلیل این حسرت سوبژکتیو، زباله تلقی کردن توده های مولد و زحمتکش است.
·        به همین دلیل هر استعداد و خصلت مثبتی که فرزندان خلق دارند، برای اعضای طبقه حاکمه انگل، غیرقابل تحمل جلوه می کند.
·        بزعم حضرات، توده زباله واره لیاقت و حق داشتن هیچ چیز مادی و معنوی مثبت و زیبائی را ندارند.

3
·        این حسرت عقاب و یا اعضای طبقه حاکمه به کلاغ و یا به فرزندان خلق، اما فقط یک روی مدال است.
·        روی دیگر این مدال، نفرت و خصومت نسبت به آنها ست.

·        می توان گفت که اعضای طبقه حاکمه انگل در دیالک تیکی از حسرت و خصومت نسبت به اعضای توده زحمت بسر می برند.
·        در کرد و کار آنها نیز همین دیالک تیک نمودار می گردد:

4
·        همین اراذل و اوباش شیک پوش، استراتژی و تاکتیک موذیانه ای تدوین کرده اند و شب و روز عملی اش می کنند:

الف
·        رام و خام و خر کردن سگان و سرسپردگان توده، یک روی مدال استراتژیکی ـ تاکتیکی آنها ست.
·        اگر تیرشان به هدف نخورد، روی دیگر مدال آشکار می گردد.

ب
·        احسنت و هورا و مرحبای همه روزه در طرفة العینی، جای خود را به فحش و توهین و پارس و پرخاش می دهد و تخریب سگان و سرسپردگان توده در دستور روز حضرات قرار می گیرد.
·        این خود فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک حسرت و خصومت است.

5
لیک هنگام دم باز پسین
چون تو بر شاخ شدی جایگزین

از سر حسرت با من فرمود
کاین همان زاغ پلید است که بود

·        عقاب محتاج کلاغ است و به دانش تجربی و نظری کلاغ نیاز حیاتی ـ مماتی دارد.
·        این ولی مانع آن نمی شود که چشم در چشم کلاغ بدوزد و او را پلید بنامد.

·        وقتی گفته می شود که چه بسا حتی در واژه ـ واژه هر سخن هر کس، ایده ئولوژی او و در نتیجه ماهیت طبقاتی او آشکار می گردد، به همین دلایل است.

6
·        این اصلا استنباط عقاب از کلاغ نیست.

·        این استنباط طبقاتی خانلری از توده های مولد و زحمتکش است.
·        در این بیت شعر نیز آتش دیالک تیک حسرت و خصومت زبانه می کشد.
·        در این شعر نیز مبارزه طبقاتی از بالا شعله ور است.
·        فقط باید به ساز و برگ تفکر مفهومی آشنا گشت و غرش تانک و توپ این رزم طبقاتی را شنید.

7
لیک هنگام دم باز پسین
چون تو بر شاخ شدی جایگزین

از سر حسرت با من فرمود
کاین همان زاغ پلید است که بود

·        در این بند شعر ناتل خانلری از اتیک و یا اخلاق طبقه حاکمه انگل و پتیاره نیز پرده برمی افتد:

الف
·        رفتار احترام آمیز و عشق آمیز با همگنان و خادمان طبقاتی خویش

ب
·        رفتار بی شرمانه و بی رحمانه با سگان و سرسپردگان توده.

8
·        حریفی به همین دلایل می گفت:
·        با دو طایفه هرگز نمی توان طرح دوستی ریخت و پشیمان نگشت:

الف
·        با طوایف خر
·        ضمن پوزش از خر

ب
·        با طوایف خرپول  

9
·        عقاب در نهایت استیصال و احتیاج به کلاغ، نمی تواند حتی برای لحظه ای زبان طبقاتی خود را کنترل کند.

·        این اتیک طبقه حاکمه انگل است و اتیک به عنوان یکی از عناصر روبنائی مهم هر جامعه، طبقاتی است.

·        این طرز برخورد دست خود بچه فئودال و یا بورژوا هم نیست.
·        رفتار او ارادی و سوبژکتیو محض نیست.
·        پشت سر این نوع رفتار، درخت تنومند پایگاه خلل ناپذیر طبقاتی، ریشه عمیقا در خاک دوانده است و سر به افلاک کشیده است.

·        حق با حریف است:
·        بزرگ ترین خریت فرزندان توده زحمت، ریختن طرح دوستی با طوایف خر و خرپول است.

10
عمر من نیز به یغما رفته است
یک گل از صد گل تو نشکفته است

·        معنی تحت اللفظی:
·        سرمایه من از زندگی نیز به تاراج رفته، ولی از صد گل تو حتی یک گل نشکفته است.

·        منظور عقاب این است که خودش پیر شده، ولی کلاغ همچنان و هنوز جوان است.

·        مفهوم «نشکفتن یک گل از صد گل» را ناتل خانلری به احتمال قوی از سلمان ساوجی به عاریه گرفته است:  

 سلمان ساوجی
 (۷۰۹- ۷۷۸ ه. ق.)
از شعرای مداح اوایل قرن هشتم هجری  

در مدح دلشاد خاتون

یک گل از صد گل عمرش نشکفته است، چرا
پشت خم کرد چو پیران معمر نرگس؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        یک گل از صد گل عمر او نشکفته است.
·        پس چرا پشت نرگس، بسان پشت پیران خم شده است؟

11
عمر من نیز به یغما رفته است
یک گل از صد گل تو نشکفته است

·        طرز تفکر فئودالی ناتل خانلری از فرمولبندی این بیت نیز آشکار می گردد:

·        اوعمر هر کس را به سرمایه و ثروت مادی او تشبیه می کند.
·        سرمایه و ثروتی که توسط رهزنی، خانی و یا سلطان فئودالی به غارت رفته است.
·        در این بیت خانلری از روند و روال جاری در نظام فئودالی پرده برمی افتد:
·        کسب و کار اعضای طبقه حاکمه، چپاول دارائی یکدیگر است.
·        بورژوازی نیز در آغاز راهزن و غارتگر بوده است.

·        مراجعه کنید به  مقالات جوانشیر در مطبوعات سابق حزب توده   

12
چیست سرمایه ی این عمر دراز؟
رازی این جا ست، تو بگشا این راز.

·        معنی تحت اللفظی:
·        منشاء این عمر دراز کلاغان چیست؟
·        حتما معمائی و رازی در بین هست.
·        تو این معما و راز را باز کن.

·        ناتل خانلری باز هم عمر هرکسی را به سرمایه ای تشبیه می کند.
·        سرمایه عقاب (طبقه حاکمه) به تارج می رود و سرمایه کلاغ (توده مولد و زحمتکش) تکثیر می گردد.

·        عقاب در پی کشف دلیل این تناقض و تضاد است.

·        می خواهد بداند که چرا سرمایه عقاب به یغما می رود، ولی سرمایه کلاغ نه تنها از یغما در امان می ماند، بلکه حتی روز به روز فزون تر می گردد؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر