۱۳۹۴ تیر ۲۴, چهارشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (131)

اثری از حسین رزاقی 
محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳) 
تحلیلی از 
ربابه نون

در حدود بـیست سـال پیـش کـه‌ نـخستین‌ شـعرهای‌ زهری را خواندیم،
دیدیم که او از همان آغاز نوجویی می کند.
در آن روزگار توللی‌ و گلچین‌ گیلانی نوجویانی بودند که شیوه‌ شان را به سادگی می ‌شد دنبال کرد
اما نیما یوشیج‌ نوجویی‌ بود کـه دنبال کردن راهش دشوار بود
و بینش و دریافت می خواست و شاید‌ شیوه ‌اش‌ تنها به او می ‌آمد
و نه به هیچکس دیگر.
زهری جوان گهگاه در شعرهایش نه‌ تأثیر،
بلکه‌ علاقه به نیما یوشیج را نشان می ‌داد،
اما تـأثیر ها را از تـوللی می‌دیدیم‌ و از‌ گلچین شاید. 
اما تاثیرپذیری زهری در شیوه،تقلید به تمام نبود.

·        کیانوش در این فراز از «تحلیل» خود به سبک شعرا و تأثیرات متقابل آنها بر یکدیگر و از یکدیگر می پردازد:


1  
در حدود بـیست سـال پیـش کـه‌ نـخستین‌ شـعرهای‌ زهری را خواندیم،
دیدیم که او از همان آغاز نوجویی می کند.
در آن روزگار توللی‌ و گلچین‌ گیلانی نوجویانی بودند که شیوه‌ شان را به سادگی می ‌شد دنبال کرد 
اما نیما یوشیج‌ نوجویی‌ بود کـه دنبال کردن راهش دشوار بود

·        در این جملات کیانوش، بیگانگی بخش عمده روشنفکریت کشور عه هورا با تفکر مفهومی و فقر مفهومی حضرات آشکار می گردد:
·        مفهوم مرکزی کیانوش در این جملات، «نوجوئی» است.
·        او به دلیل بیگانگی با دیالک تیک عینی، اصلا به ضد نوجوئی نمی اندیشد.
·        به همین دلیل همه شعرای مورد نظر در این مبحث، در آئینه ضمیر او به مثابه نوجو انعکاس می یابند.

2
در حدود بـیست سـال پیـش کـه‌ نـخستین‌ شـعرهای‌ زهری را خواندیم،
 دیدیم که او از همان آغاز نوجویی می کند.
در آن روزگار توللی‌ و گلچین‌ گیلانی نوجویانی بودند که شیوه‌ شان را به سادگی می ‌شد دنبال کرد
 اما نیما یوشیج‌ نوجویی‌ بود کـه دنبال کردن راهش دشوار بود

·        بزعم او هم محمد زهری، هم توللی و گلچین گیلانی و هم نیما یوشیح همه از دم نو جو هستند.
·        غافل از اینکه نیما دوره نوجوئی را پشت سر نهاده و به مقام مرجع نو ارتقا یافته است.
·        نیما مرجع تقلید است.
·        خورشید منظومه شعرای نو و مدرن است و از نعمت نورش شعرای نوپرداز مدرن را به مثابه سیارات و ماه های خویش روشن می سازد.
·        به همین دلیل، دیگر نمی توانیم نیما را به همان سان نوجو جا بزنیم که بقیه شعرا را جا می زنیم.
·        نیما اکنون نه نوجو، بلکه نو آور است.
·        به این حقیقت امر خود کیانوش حواس پرت هم اقرار می کند:

دنبال کردن راهش دشوار بود.

3
·        می توان گفت که ما در این مبحث با دیالک تیک نوجوئی و نو آوری سر و کار پیدا می کنیم.
·        نوجو در جستجوی چیز ی است.
·        نو آور دوره مقدماتی جستجو را پشت نهاده و چیز جدید را پیدا کرده است.
·        بی آنکه نوجوئی پایان پذیرد و بتواند پایان پذیرد.

·        چون چیز جدید کشف شده، که می تواند سنتز نامیده شود، پس از کشف شدن، بلافاصله کهنه می شود و سوبژکت، نوجوئی دیگری را به نیت کشف چیز جدید دیگری آغاز می کند.

·        در این پروسه و یا روند است که توسعه نیما و امثال او تداوم می یابد و گذار از چیزی جدید به چیزهای جدیدتر امکان پذیر می گردد.

·        سؤال اکنون این است که چرا «دنبال کردن راه نیما دشوار بود»؟   


4
اما نیما یوشیج‌ نوجویی‌ بود کـه دنبال کردن راهش دشوار بود
و بینش و دریافت می خواست و شاید‌ شیوه ‌اش‌ تنها به او می ‌آمد
و نه به هیچکس دیگر.

·        فقر مفهومی محمود کیانوش دوباره آشکار می گردد:
·        کیانوش از دیالک تیک فرم و محتوا بی خبر است، اگرچه او مرتب هم از مضمون شعر سخن می گوید و هم از قالب آن.
·        نیما به عنوان مؤسس فرم جدیدی در شعر، کسب معروفیت کرده است.
·        او اما بسته با پایگاه طبقاتی خود، این فرم (ظرف، قالب) را با محتوای ایده ئولوژیکی خاص خود پر می کند.
·        شعر نیما نیز دیالک تیکی از فرم و محتوا ست.
·        به همان سان، که شعر سنتی و کلاسیک ما در قرون وسطی دیالک تیکی از فرم و محتوا بوده است.

·        بلحاظ فرم بطور کلی فرقی میان اشعار فردوسی و مولوی و سعدی وجود ندارد.
·        تفاوت و تضاد شعر فردوسی و مولوی و سعدی در محتوای ایده ئولوژیکی آنها ست.  

5
اما نیما یوشیج‌ نوجویی‌ بود کـه دنبال کردن راهش دشوار بود
و بینش و دریافت می خواست و شاید‌ شیوه ‌اش‌ تنها به او می ‌آمد
و نه به هیچکس دیگر.

·        کوته اندیشی کیانوش به سبب عدم تمیز فرم از محتوا ست:
·        به همین دلیل، خیال می کند که فرم نیمائی شعر، بینش (جهان بینی) و درک و دریافت می طلبد و نتیجه می گیرد که فرم نیمائی شعر،  فقط به خود نیما می آید.

·        این ادعا به ادعای کسی شباهت دارد که بگوید استفاده از قابلمه، بینش و دریافت می خواهد و فقط مؤسس قابلمه قادر به استفاده از آن است.

·        اگر کیانوش به دور و بر خود نظری می افکند، متوجه می شد که سرایش شعر نیمائی به همان اندازه به بینش و دریافت وابسته است که سرایش شعر سنتی.

·        خیلی از نمایندگان شعر نیمائی بلحاظ بینش و جهان بینی در سنگر صد در صد مخالف نیما قرار دارند.
·        اگر نیما بلحاظ بینش از سرتاپا ماتریالیست بود، اینها از سرتاپا ایدئالیست اند.
·        اگر نیما بلشویک تمام عیار بود، اینها فاشیست تمام عیار اند.

6
زهری جوان گهگاه در شعرهایش نه‌ تأثیر،
 بلکه‌ علاقه به نیما یوشیج را نشان می ‌داد،
اما تـأثیر ها را از تـوللی می‌دیدیم‌ و از‌ گلچین شاید.

·        فلاکت بیگانگی با تفکر مفهومی همین است:
·        آدم به ذلت تبیینی می افتد و حرف دهنش را حتی نمی تواند درست و دقیق فرمولبندی کند:
·        زهری و هر شاعر نوپرداز مدرن، خواه و ناخواه تحت تأثیر نیما ست.
·        این ولی بدان معنی نیست که شعر آنها مو به مو شبیه شعر نیما باشد.
·        فرم قالب شعر، فرم و قالب پولادین لایتغیری نیست.
·        فرم همیشه تابعی از متغیری به نام محتوا ست.

·        آنچه لایتغیر می ماند قواعد ساختاری و صوری (فرمال)  اساسی شعر کلاسیک و یا نو است.
·        و گرنه هر شاعر سنتی و یا نوپردازی  مفاهیم و تصاویر و تصورات هنری و استه تیکی و ایده ئولوژیکی خاص خود را وارد شعر خویش می سازد.

7
زهری جوان گهگاه در شعرهایش نه‌ تأثیر،
 بلکه‌ علاقه به نیما یوشیج را نشان می ‌داد،
اما تـأثیر ها را از تـوللی می‌دیدیم‌ و از‌ گلچین شاید.
اما تاثیرپذیری زهری در شیوه،تقلید به تمام نبود.

·        زهری بلحاظ فرم مدرن شعر، بی تردید تحت تأثیر نیما ست.
·        علاقه و عشق و احترام زهری نسبت به نیما، علاقه و عشق و احترام طبقاتی و یا ایده ئولوژیکی است.
·        زهری هماندیش و همرزم و همسنگر نیما ست.
·        علاقه زهری به نیما، علاقه مبتنی بر همبستگی (برادری) است.

·        به ماهیت این علاقه کسی می تواند پی برد که خود بلشویک باشد.
·        آنچه کیانوش نمی داند، این حقیقت امر است که همه آحاد بشر تحت تأثیر یکدیگرند.
·        آنکه تأثیر می گذارد، همزمان تأثیر می پذیرد.
·        به قول خسرو روزبه ـ بلشویک سلحشور ـ هر کس مشتی بر میز می کوبد، واکنشی از میز در فرم دردی دریافت می کند.
·        تأثیر، همیشه  متقابل است.
·        هر مربی ضمنا مربائی است و هر مربا، مربی ئی.

8
اما تاثیرپذیری زهری در شیوه، تقلید به تمام نبود.

·        عجب.
·        تأثیر پذیری هر کسی به همین منوال است.
·        مگر اینکه کسی طوطی باشد و بطور مکانیکی تقلید کند و نه آدم اندیشنده.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر