۱۳۹۴ مرداد ۶, سه‌شنبه

سیری در جهان بینی نظامی گنجوی (15)


مسعود بهبودی

پیشکش به شاعر توده و حزب توده

 سیاوش کسرائی
ستاینده پیگیر فرهادها

چو بر پائی، طلسمی پیچ پیچی
چو افتادی، شکستی، هیچ هیچی
طلسم
به نوشته ای شامل اشکال و ادعیه اطلاق می شود
که ببرکت آن باید عملی خارق العاده انجام یابد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        تا زمانی که ایستاده ای، شبیه طلسم پیچ در پیچی
·        اگر بیفتی، می شکنی و بدل به هیچ هیچ می شوی.

1
چو بر پائی، طلسمی پیچ پیچی
چو افتادی، شکستی، هیچ هیچی

·        نظامی در این بیت، دیالک تیک قوی و ضعیف را به شکل دوئالیسم ایستاده و افتاده و ضمنا به شکل دوئالیسم پیچ پیچ و هیچ هیچ بسط و تعمیم می دهد.
·        سعدی دهه ها بعد احتمالا تحت تأثیر نظامی و یا مستقلا همین دیالک تیک را به همین شکل بسط و تعمیم خواهد داد:

سعدی
ره نیکمردان آزاده، گیر
چو استاده ‌ای، دست افتاده، ‌گیر

·        معنی تحت اللفظی:
·        آزادگان نیک سیرت را سرمشق خود قرار بده و بسان آنان، وقتی ایستاده ای از افتادگان دستگیری کن.

·        سعدی دیالک تیک قوی و ضعیف را به شکل دیالک تیک ایستاده  و افتاده بسط و تعمیم می دهد تا خواننده و شنونده اشعارش را به هومانیسم و همبستگی (خواهری ـ برادری)  فراخواند.

2
چو بر پائی، طلسمی پیچ پیچی
چو افتادی، شکستی، هیچ هیچی

·        منظور نظامی از دوئالیسم ایستاده و افتاده، دوئالیسم مرگ و زندگی است.
·        طرز تفکر سعدی  دیالک تیکی است.
·        طرز تفکر نظامی اما متافیزیکی است.

3
در این چنبر که محکم شهر بندی است
نشان ده، گردنی کاو بی کمندی است
چنبر یعنی حلقه

·        معنی تحت اللفظی:
·        در این چرخ گردون که شهربند مستحکمی است، گردنی یافت نمی شود که در کمند نباشد

·        نظامی جامعه و جهان را زندانی تصور می کند و اعضای جامعه را به زندانیان کمند بر گردن.

·        یکی از مضرات طرز تفکر متافیزیکی همین است:
·        مطلق کردن یکی از اقطاب دیالک تیکی.

·        نظامی در این بیت، دیالک تیک جبر و اختیار را تخریب می کند.
·        جبر را مطلق می کند و اختیار را دور می اندازد.

·        بدین طریق به دوئالیسم جبر و اختیار می رسد و سوبژکتیویته انسانی را انکار می کند.
·        آن سان که انسان به صید گرفتار در کمند شباهت پیدا می کند.

·        حافظ هم همین طرز تفکر را نمایندگی خواهد کرد که به فاتالیسم (سرنوشتگرائی) منتهی می شود.  
·        اعضای جامعه در این طرز تفکر، هیچ واره تصور می شوند.
·        مختاریت انسان ها از بنیاد انکار می شود، چه رسد به خودمختاری آنها.

4

نه با چنبر توان پرواز کردن
نه بتوان بند چنبر باز کردن

·        معنی تحت اللفظی:
·        انسان محبوس گردن در کمند نه، می تواند پرواز کند و نه حتی می تواند بند کمند را باز کند.

·        بینش فاتالیستی نظامی در این بیت صراحت کسب می کند.

·        سوبژکتیویته (فاعلیت) انسانی بکلی انکار می شود.
·        انسان به درجه ای نازلتر از موش تنزل می یابد.
·        چون موش عاجز از جویدن و باز کردن چنبر نیست.

5
در این چنبر گشایش چون نمائیم
چو نگشاده است کس، ما چون گشائیم؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        وقتی کسی نتوانسته این چنبر را باز کند، ما چگونه می توانیم بازش کنیم.

·        طرز تفکر و طرز زیست فئودالی همین است:
·        دیالک تیکی از ذلت نظری و ذلت عملی است.
·        منجلاب یأس و انفعال و انتظار و ادبار.

6
همان به کاندر این خاک خطرناک
ز جور خاک بنشینیم بر خاک

·        معنی تحت اللفظی:
·        پس بهتر این است که از جور خاک، خاک بر سر باشیم.

·        نتیجه نهائی باور به فاتالیسم نمی تواند جز این باشد.

·        پیش شرط آدمیت آدم ها سوبژکتیویته آنها ست.
·        با سلب سوبژکتیویته (فاعلیت)  از اعضای جامعه، از آنها زباله خاک بر سری بیش باقی نمی ماند.

·        ضرورت نقد ایده ئولوژی فئودالی به همین دلیل است.
·        ایده ئولوژی فئودالی اعضای جامعه را بلحاظ فکری، روحی  و روانی تخریب می کند و زباله واره می سازد.

7
بگرییم از برای خویش یکبار
که بر ما کم کسی گرید چو ما زار

·        معنی تحت اللفظی:
·        پس باید به حال خود زار زار گریه کنیم.
·        چون کس دیگری نمی تواند بهتر از ما به حال ما بگرید.

·        این دیگر، نور علی نور است:
·        تنها ره رهائی، شیون و آه و زاری

8

افلاطون (447 ـ 347 ق. م.)
فیلسوف یونان باستان و از شاگردان سقراط

 تماشای ایده عینی 
بوسیله روح در ایام تهی بودن از جسم  


شنیدستم که افلاطون شب و روز
به گریه داشتی چشم جهانسوز

بپرسیدند از او، کاین گریه از چیست
بگفتا چشم کس بیهوده نگریست

از آن گریم که جسم و جان دمساز
به هم خو کرده‌ اند از دیرگه باز

جدا خواهند گشت از آشنائی
همی گریم بدان روز جدائی

·        معنی تحت اللفظی:
·        شنیده ام که افلاطون شب و روز گریه می کرد.
·        دلیلش را پرسیدند، گفت:
·        روح از بدن جدا خواهد شد.
·        گریه و زاری من هم به همین دلیل است.

·        بیچاره افلاطون.
·        در فلسفه افلاطون اصلا از این خبرها نیست.

·        اتفاقا افلاطون طرح مدینه فاضله ریخته است.
·        افلاطون که منکر سوبژکتیویته انسان ها نبوده است.
·        افلاطون که مؤمن به خرافه فاتالیسم نبوده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر