۱۳۹۴ تیر ۲۸, یکشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (144)


جمعبندی از
مسعود بهبودی
 

 جنگ
علی نجات غلامی

 
یادم می ‌آید آن روزها
باران به تنهایی نمی بارید
  بمب هم می ‌بارید

یادم   آن روزها
برای ما کودکانی که از وسط قصه آغاز شدیم
صدای رعد و برق و انفجار به یکسان آوای طبیعت بود

یادم می ‌آید آن روزها
سربازها که رفتند هواپیماها آمدند
و برای سربازان هیچ اتفاقی نیافتاد
فقط مردند

و برای صاحبان جنگ هم هیچ اتفاقی نیفتاد
فقط اکنون از پشت عینک‌های ته استکانی
خالی خیابانِ برفگرفته را نگاه می‌ کنند
تنها در این میان مادران وحشت‌ زده کودکان سرد زاییدند.

اکنون دیگر کاری نمی‌ شود کرد
افسوس که زمان، زمانی حقیقت را فاش می‌ کند که زمانه ‌اش گذشته است

تنها یک کار باقی مانده است
من
از کودکان حرام ‌زاده‌ی جنگ
با شعله ‌ای از جهنم
می‌ خواهم بهشت را به آتش بکشم.

1
این شعر با همه «عشعاری» که در فیسکده
ـ  به وفور  ـ
انتشار می یابند،
تفاوت دارد.

2
بلحاظ محتوا (مضمون)
خیلی تامل انگیز، غنی و ضمنا قوی است.

3
سرشته به تفکر عمیق است.

4
سرشار از اندیشه است.

5
بحث بر سر صحت و سقم استنباطات شاعر نیست.

6
مسئله اکنون و امروز
نفس وجود اندیشه در شعر است.

7
عشعار عمدتا عاری از اندیشه اند.

8
عشعار امروزه
چیزهائی از جنس آروغ اند

9
ایراد این شعر،
ایرادی صوری و ساختاری است.

10
این شعر فاقد وزن است.

11
فروغ رعایت وزن را اکیدا توصیه می کرد.

12
فقدان وزن
شعر را از شعریت می اندازد
و
نثر واره اش می سازد.

13
شعر نثر واره اما مخرب روح است و چه بسا بدتر از نثر است.

14
رعایت وزن
اما
به شعر هم شیوائی و دلنشینی بی بدیلی می بخشد
و هم ته نشینی و ماندگاری خاصی در حافظه خواننده و شنونده. 

 از نظر تا صاحبنظر

1
بهتر است به جای چسبیدن به صاحب نظر
به خود نظر پرداخته شود.

2
راه رستگاری شاید همین جا باشد.

3
صاحب نظر رفتنی است.

4
نظر اما
ـ چه حق و چه باطل ـ
می ماند و مؤثر  می افتد.

5
تأثیر نظر
یا مثبت و مفید است
و
یا منفی و مخرب

6
شاید خطای استالینیسم و خود استالین هم همین جا باشد:
ایدئالیزه کردن مثبت و منفی افراد
در این نقل قول
لنین
و بی اعتنائی به مارکسیسم ـ لنینیسم 

 آدم آدم است
(برشت)


1
آدم
به عبارت دیگر
ماشین نیست.

2
آدم موجودی طبیعی ـ اجتماعی است.

3
آدم دستگاه مکانیکی نیست.

4
به همین دلیل
نظر آدمی به  عاطفه و احساس سرشته است.

5
آدمی هم ریاضت می برد و هم لذت.
هم رنج و هم گنج

6
اگر جز این باشد
ما نه با آدم، بلکه با ماشین سر و کار داریم. 

 فريدون مشيري
اين نفس فردا نمي أيد به دست
پس به شادي بگذرانش تا كه هست


1
دو زاری این مشیری واقعا کج و کوله است.

2
    او فکر می کند می توان در ذلت زیست
و ضمنا خواست و شاد گشت.

3
مشیری هنوز این مسئله پیش پا افتاده را نیاموخته
که خواستن، توانستن نیست.

4
کودکی که نان خود و خواهر خود را
در زباله دانی ها می جوید
و ضمنا به هزار بیماری دچار می شود،
چگونه می تواند
اراده کند و شاد باشد؟

5
این بیماری های ایده ئولوژیکی مشیری و امثال او
عبارتند از
سوبژکتیویسم 
وولونتاریسم (اراده گرائی)
(شوپنهاوریسم، نیچه ئیسم، اگزیستانسیالیسم، آنارشیسم)
 

 حریف
مهرورزی بی قید و شرط به دیگران
یعنی
مهم نیست کیستند و چه می کنند.
محبت بی قید و شرط
در ظاهر
به بی تفاوتی می ماند.


1
ایرانی های هزاران سال پیش
ظاهرا
واقع بین تر از عیرانی های قرن 21 بوده اند:
ابر و باد ومه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری
و
به غفلت «بخوری»!


2
کسی نمی تواند
بدون حمایت دیگران
حتی لحظه ای زنده بماند
و ادعا کند که بی دلیل به همنوعی «کمکی» می کند.

3
هر جرعه آبی که هرکس می نوشد
و
هر لقمه نانی که هر کس می خورد
نتیجه رنج چه بسا صد تن از همنوعان او ست.
همه مدیون یکدیگرند.

4
این لقمه نان
باد آورد نیست:
برای این لقمه نان
زمینی شخم و شیار خورده است
بذری افشانده شده است
کشت آبیاری شده است
درو شده و خرمنکوبی شده است
آرد شده است
خمیر شده است
نان شده است
حمل و نقل و خرید و فروش شده است
سر سفره آن کس آورده  شده است.
تو خود حدیث مفصل
بخوان
از این  مجمل

هر چیز هستی
ـ از گارسیا چه پنهان ـ
حاوی تضادهای درونی خاص خویش است.
هر چیز فی نفسه خودجنب است.
دلیل خودجنبی اشیاء همین طبیعت دیالک تیکی آنها ست.
نه شیدائی آنها و نه میدائی آنها
ای نوبل کجائی؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر