محمد زهری
(۶)
·
شبی از شب ها
·
خردک آواز دل غمگینی،
·
در مصّبِ بودن
·
آنگه
·
نا بودن،
·
ناگهان
·
-
خسته -
·
فروماند ز راه
(۷)
·
شبی از شب ها
·
در تلاش راهی،
·
باد
·
بر پنجرهٔ بستهٔ بی آواز
·
ـ به شکایت ـ نالید.
(۸)
·
شبی از شب ها
·
پچ پچ گنگی
·
در خلوت یک کوچه
·
طرح فریادی را،
·
در روشن فردا
·
می ریخت.
(۹)
·
شبی از شب ها
·
گل شب بو،
·
خورجین پُرِ بو را نگشود
·
که زمستان
·
از کوهستان
·
چارنعل آمده بود.
(۱۰)
·
شبی از شب ها
·
با غریو رعدی،
·
برق
·
خندید.
·
و سپس باران
·
ـ زار و دلتنگ ـ گریست.
ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر