۱۳۹۴ تیر ۳۱, چهارشنبه

سیری در جهان بینی شهریار (21)


سید محمد حسین بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
تحلیلی از شین میم شین

فریدون مشیری
ای وای شهریار
ادامه

این آتش، ای شگفت
در مردم زمانه او در نمی گرفت
ـ  آزرده و شکسته
گریان و نا امید ـ
می رفت و با نوای حزیبنش
 
می خواند:
«گوش زمین به ناله من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانی ام
 
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون می کنند با غم بی همزبانی ام؟» 

·        معنی تحت اللفظی:
·        شگفتا که آتش شهریار در مردم زمانه او نمی گرفت.
·        در نتیجه شهریار ـ آزرده از مردم و شکسته و گریان و نومید ـ می رفت و با نوای اندوهناکش می خواند:
·        «گوش سکنه زمین به ناله من آشنا نیست.
·        من پرنده شکسته پر آسمانی ام.
·        اگرچه آب و دانه ام داده اند، ولی برای رفع غم بی همزبانی کاری نکرده اند.»   

1
این آتش، ای شگفت
در مردم زمانه او در نمی گرفت

 
·        منظور مشیری از آتش شهریار چیست که در مردم زمانه نمی گیرد؟

·        برای کشف منظور او به بخش قبلی این شعر نظر می افکنیم.
·        به این امید که شاید اثری از آتش بیابیم.

می خواند با صدای حزینش
می خواست تا صدای خدا را
در جان مردمان بنشاند
نامردم سیه دل بدکار را مگر
در راه مردمی بکشاند.

·        از شاعرجماعت نباید انتظار تفکر منطقی داشت.
·        ولی شاید منظور مشیری از مفهوم «آتش» همین «نشاندن صدای خدا در جان مردم و کشاندن آنان به راه مردمی» باشد.

·        فقر فکری و فرهنگی به همین می گویند:
·        صدای خدای کذائی را به جان مردم نشاندن و مردم را نه به راه همان خدای کذائی، بلکه به راه مردمی کشاندن.

·        ترفند مشیری هم همین جا ست:
·        جا زدن راه خدا به عنوان راه خلق.

·        این اما به چه معنی است؟  

2
·        این به معنی تخریب دوئالیسم خالق و مخلوق، معبود و عبد، خدا و خلق است.
·        این از دید تئولوژی اسلامی، کفر محض است.
·        این ضمنا عرفان است.
·        این بلحاظ فلسفی به معنی تز «همه خدائی» است که پانته ئیسم نمایندگی می کند.
·        آیین تشیع نیز به عرفان سرشته است.
·        خمینی نیز به احتمال قوی از عرفان بدش نمی آمد.
·        اگر اشعار و آثار او تحلیل شوند، می توان با یقین بیشری نظر داد.

3
این آتش، ای شگفت
در مردم زمانه او در نمی گرفت


·        این نشاندن صدای خدا در جان مردم و کشاندن آنان به راه مردمی، آتشی بوده که در مردم زمانه شهریار نمی گرفت.
·        منظور مشیری احتمالا این است که روشنگری شهریار بی ثمر می ماند.

·        مشیری شوخی ـ شوخی شهریار خرافی و بی خرد و خردستیز را به درجه ولتر و ژان ژاک روسو ارتقا می دهد.
·        روشنگری که پیرو خواجه خردستیز شیراز است و مداح اهل بیت و کوسه و سید علی.
·        مشیری با اینهمه فهم و فراست واقعا معرکه است.
·        خوش به حال مش ممد مصدق که چنین «هوا» دارانی داشته است.

·        خوب.
·        حالا که تیر شهریار روشنگر به هدف نمی نشیند و حتی دوستانی شبیه مشیری را به درجه همزبان طایر آسمانی ارتقا نمی دهد، روشنگر چه می کند؟

4
ـ  آزرده و شکسته
گریان و نا امید ـ
می رفت و با نوای حزیبنش
 
می خواند:

·        روشنگر با نوای حزین می خواند.
·        سؤال ولی این است که روشنگر بی همزبان کشور عه هورا چه می خواند؟  

5
«گوش زمین به ناله من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانی ام؟»

·        عجب روشنگری که هنرش خودستائی است:
·        شهریار روشنگری در این بیت شعر، دوئالیسم زمین و آسمان را توسعه می دهد و خودش را پرنده شکسته پر آسمانی جا می زند.

·        درست به همین دلیل سکنه زمین با نوای او بیگانه می مانند.

·        پرنده شکسته پر هی می خواند و احدی از زنده ها زبانش را نمی فهمد.
·        البته مرده ها می فهمند.
·        مرده های عهد عتیق که هفتصد کفن پوسانده اند، به خواب اجامر می آیند و او را شاعر اهل بیت می نامند.

6
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون می کنند با غم بی همزبانی ام؟» 

·        درد شهریار روشنگری اما چیز دیگری است:
·        آب و دانه دریافت می کند، همزبان اما پیدا نمی کند.

·        فقط جای احمد شاملو خالی است که بنظر حریفی از فرنگ، جلوتر از زمانه خود بوده و بر او همان رفته که بر شهریار رفته است:
·        او هم شرف کیهان بود و تنها بود و بی همزبان.

·        او هم اگرچه بسان شهریارمعتاد بود ولی بر خلاف شهریار طایر شکسته پری نبود، بلکه ددی درنده بود و مبلغ درندگی بود.

7
دنبال همزبان
 
می گشت
اما نه با چراغ
نه بر گرد شهر، آه
با کوله بار اندوه
با کوه حرف می زد

·        معنی تحت اللفظی:
·        شهریار همزبان می جست و نه انسان.
·        درست به همین دلیل ـ بر خلاف مولانا ـ با چراغ گرد شهر نمی گشت، بلکه با کوه حرف می زد.

·        این اما به چه معنی است؟  

8

·        مشیری شاید خودش متوجه نباشد.
·        مهم هم نیست.
·        چون او عملا میان مولانا و شهریار مرزبندی ایده ئولوژیکی می کند:
·        مولانا هومانیست قرون وسطای فئودالی است.
·        به همین دلیل «از دیو و دد ملول است و به دنبال انسان می گردد.»

·        شهریار اما بزعم مشیری نه به دنبال انسان، بلکه به دنبال کوه می گردد.

·        عجیب است که مشیری فراموش می کند که شهریار دنبال کوسه و سید علی و غیره هم می گردد و برای خطبه های کوسه کلی قربان ـ صدقه صادقانه می رود و از نعمت مشاعره با کوسه هم برخوردار می شود:

پاسخ هاشمی رفسنجانی
به شهریار بی همزبان

ای صفای تو رهنمون هنر
شعرهایت پر از طلا و گهر

ادبت اسوه هنرجویان
هنرت جلوه گاه خوش منظر

پارسی گوی ترک کشورمان
همنوا ساختی سهند و خزر

همدلی رمز عزت ملت
همرهی راز قدرت کشور

عاشق اهل بیت پیغمبر
مادح فاتح دژ خیبر

عشق تو در همای رحمت تو
 جلوه دارد به صورت اختر

که تماشا کنی خدایت را
در وجود ولی حق محور

از خدایت گرفته ای پاداش
 که شدی رهرو ره حیدر

دعبل عصر ما که خود گویی
طوطی عشقی و زبان از بر

طوطی اهل بیت را زیبد
خلعت هل اتی کند در بر

خطبه های های من و نماز علی
 در مسیر هدایت رهبر

می شود ارغوان تو را در دل
می فزاید تو را جنون در سر

از رکوع و سجود خامنه ای
می بری از خضوع سهم واثر

انقلابت به عقل اسلامی است
گرچه دریافتی ز خطبه اثر

شهریار، ای اعجوبه دوران
حق نگهدارت ز خوف و خطر

دشمنان خدا ز تو دلگیر  
که چرا سفته ای به عشق درر

چون کمان خمیده ای، اما
می زنی با ادب به کفر اژدر

تو که در جبهه ها خداجویی
می سرایی سرود از سنگر

اشک و آهی است چو پیک خوش فرجام
 در پس جبهه ها چو نجم سحر

خاک پای دلاوران جهاد
می نماید به چشم تو زیور

استخوان شکسته جانباز
 مومیای دل شکسته ز شر

پیر به افلاک می کشد سرباز
در نگاهت چو رفرف اخضر

ساقی تشنگان تو می گویی
آن بسیجی عشق حق در سر

هاشمی الحذر ز صحنه شعر
 که در آنجا بریزد عنقا، پر

یا میا در مصاف استادان
یا بپرداز شعر از این، بهتر

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر