۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۲, شنبه

مینا و مقوله ها (۷)


مینا اسدی
جاکش ها
(آوریل، سال ۲۰۰۴- استکهلم)
تأملی از 
میم حا نجار
۱
جاکش ها
در میان ما جا سازی می کنند.

اولین سؤالی که حریفی پس از شنیدن این شعر مینا از ما پرسید، این بود که 
منظور مینا از «ما» چیست؟


پاسخ ما به پرسش حریف این بود، 
که مینا در 
سنت مانی پیامبر، 
دوئالیسم خیر و شر را به شکل دوئالیسم ما و جاکش ها بسط و تعمیم داده است.

طرز تفکر دوئالیستی  
در روشنفکریت وطنی 
ـ چه چپ و چه راست ـ
 به مثابه معماران روح جامعه 
(برتولت برشت) 
از دیرباز رواج عمیق و وسیع داشته است.

طرز تفکر دوئالیستی اما به چه معنی است؟

۱
جاکش ها
در میان ما جا سازی می کنند.

طرز تفکر دوئالیستی ریشه تئولوژیکی (فقهی) دارد:
بنا بر آیات الهی در قرآن کریم، دوئالیسم خیر و شر بنیادی (اله منتار) است.
یعنی از همان آغاز آفرینش آدم و حوا، به اراده الهی 
دو منشاء بنیادی خیر و شر زاده می شوند:
دو پسر حوا و آدم به اسامی هابیل و قابیل.
 
یکی مظهر خیر است و دیگری مظهر شر.
اتفاقا شر خیر را می کشد و بزعم قرآن کریم
 بنیان ستمگری و ستمکشی نهاده می شود.

اولاد یکی همه از دم مظهر خیر می شوند 
و اولاد دیگری همه از دم بدون استثناء مظهر شر.

احمد شاملو و مشیری و خیلی های دیگر 
همین جفنگ تئولوژیکی را در زر ورق شعر به خورد خلایق داده اند 
و کماکان می دهند.

من هابیلم در سکوی تحقیر
و الی آخر

۲
در تفکر دوئالیستی میان دو قطب خیر و شر 
دیوار قطور نفوذناپذیری کشیده می شود.
بنی آدم هم بر طبق این جزم (دگم، آیه) 
یا به قطب دوئالیستی خیر تعلق دارد 
و یا به قطب دوئالیستی شر.
 
دست خود آدم ها هم نیست.
تعلق به هر کدام از دو قطب بنیادی است.
جبلی، لدنی، ذاتی، مادر زادی، ماهوی است.

هر خیر و شری، به مثابه خیر و یا شر زاده می شود 
و به مثابه خیر و یا شر رهسپار گور می شود.

۳
دوئالیسم خیر و شر 
در ادبیات ما به صدها فرم بسط و تعمیم داده شده است:
سعدی و بعد حافظ آن را نه تنها در فرم های متفاوت بسط و تعمیم داده اند، 
بلکه حتی در عالم جمادات و نباتات و جانوران معتبر و صادق دانسته اند:
 
به عنوان مثال:
دوئالیسم نیک و بد
آشنا و بیگانه
دوست و دشمن
زیبا و زشت
الله و ابلیس
گوهر و خرمهره
گل و خار
گنج و مار
بقا و فنا
حیات و ممات
اهلی و موذی
پارسا و بدکاره
مؤمن و محارب
و الی آخر.

۴
بنا بر همین طرز تفکر دوئالیستی است که
 فاشیسم و فوندامنتالیسم و غیره 
جامعه و جهان را به کشتارگاهی بدل می کنند.

فقط بهانه های شان متفاوتند.
جایی، نژاد به عنوان معیار تمیز اقطاب دوئالیستی خیر و شر، قرار داده می شود، جای دیگر مذهب، جای دیگر ملیت، جنسیت و غیره.

رهنمود عمل همه اما 
 ماهیتا همان دگم (جزم) الهی دیر آشنای 
«اقتلوا المؤذي ولو من أولادكم» 
(موذی را بکشید حتی اگر فرزندتان باشد.)
و یا دگم «موذی را بکشید، قبل از اینکه آزارتان دهد.»

۵
در آثار سعدی 
همین تئوری فاشیستی بنیاد خیر و شر، وسیعا تئوریزه و اثبات می شود.

بر اساس همین تئوری فاشیستی است که 
کوره های آدمسوزی و قتل های زنجیره ای 
توجیه تئوریکی و یا تئولوژیکی می شوند.

آن سان که فرزندان خلق در البسه بسیج و پاسدار وسرباز و غیره 
با ایمانی آهنین به بدترین جنایات دست می زنند.


گزارشاتی که از زندان ها و شکنجه گاه ها منتشر شده، 
وحشت انگیزند و عرق شرم بر پیشانی هر هومانستی می جوشانند.

۶
مینا به جای قطب دوئالیستی شر، جاکش ها را می گذارد 
و فکر می کند که تیر زهرآگینی به هدف زده است.

روشنفکریت ایرانی از همه چیز خبر دارد، به غیر از دیالک تیک.
حتی از دیالک تیک ایدئالیستی (هگل) بی خبر است.

در همین بیگانگی با میراث فلسفه علمی است که 
خطاهای خطیر پشت سر هم صورت می گیرند.

۷
جاکش ها
در میان ما جا سازی می کنند.
«جاسوس»
در میان ما
جاکش ها
جا به جا
جاسازی می کنند.

ایراد بینشی و اسلوبی روشنفکریت ایران، 
ضمنا بیگانگی با کشف مهم و رهگشای مارکس است، که به
 تز «درک ماتریالیستی تاریخ» 
معروف شده است.

مینا در این شعر، با مهره ها سر و کله می زند و نه با سیستم و طبقه.
به همین دلیل این شعر مینا برای اقشار میانی (طبقه به اصطلاح متوسط) 
که در تحلیل نهایی 
از حاکمیت پرولتاریا هراس دارند و تمایل شدید به حفظ موجود دارند، 
جذاب و زیبا جلوه می کند.

این طرز تفکر، سوبژکتیویستی است.
در این طرز تفکر مهره ها مورد حمله قرار می گیرند و نه سیستم و نه طبقه حاکمه.
مهره ها که جاکش (مظهر شر) نامیده می شوند، 
به جاسازی زیرجاکش مبادرت می ورزند و الی آخر.

مفهوم زیرجاکش را ما به تقلید از مفهوم ریاضی «زیرمجموعه» می سازیم.

۸
طرز تفکر مینا همان طرز تفکر چریکی دیر آشنا ست که 
یکی از فرم های درک ایدئالیستی تاریخ است و بسیار معیوب است.

ضد دوئالیستی جاکش ها، یعنی «ما» ی مورد نظر مینا 
نیز نه طبقه، نه طبقه حامل و حامی سیستم اجتماعی - اقتصادی، 
بلکه مهره اند.
مهره هایی اند که مظهر خیر باید باشند.

۹
همین اجامر حاکم، 
همین حزب الله و ظریف و زرافه و روحانی و موسوی و کوسه و کروبی و غیره 
خود نیز روزی خود را مظهر خیر تصور می کردند.

دست آدم ها وقتی برای عموم مردم رو می شود 
که قدرت سیاسی و بعد قدرت اقتصادی و فرهنگی و ایده ئولوژیکی و غیره را 
قبضه می کنند.
در گذر از کوره تجربه است که 
ماهیت طبقات اجتماعی و مهره های شان 
برای همه رو می شود.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر