۱۳۹۲ اسفند ۱۰, شنبه

قصه های خانم گاف (68)

پیشکش به حسین دستفروش 
در همین جا بگویم که من هیچ گروه، سازمان، حزب یا جمعیت مشابه دیگری را
و حتی هیچ «ایسم»ی را، هرگز فراتر و برتر از انسان ندانسته ام   
و اکنون نیز نمی دانم.
بنا بر این، این واکنش های گاهگاهی ام، 
جز از سر دوست داشتن انسان ها نیست. 
شاعر 

گاف سنگزاد

·        آره، حق اصولا و اساسا با شاعر هومانیست (انسان دوست)  است:
·        مقوله انسان تقسیم ناپذیر است. 

·        انسان اصولا و اساسا با انسان برابر است!
·        یعنی انسان را نمی توان به هیچ دلیل و بهانه و دستاویزی به ممتاز و پست، شریف و فرومایه طبقه بندی کرد و به نیت جا باز کردن برای عالی و ممتاز به قلع و قمع پست و فرومایه (به قول حضرت نیچه) فرمان داد.  

1
·        انسان ولی به عنوان انسان مشخص وجود دارد و نه به عنوان انسان مجرد و انتزاعی.

2
·        دشواری زیست هم همینجا ست:
·        نمی توان به دفاع راستین از هومانیسم پرداخت، بدون تلاش در جهت انسانی کردن شرایط زیست.
·        انسانی کردن شرایط زیست اما از گردنه دشوار و خونین رزم ـ چه بسا حتی بر ضد خویشتن خویش ـ می گذرد، رزمی چه بسا کثیف از هر نظر.

3

·        در این روند دفاع از هومانیسم اما طرف مقابل نه دیوان و ددان اساطیری و ماورای انسانی، بلکه خود انسان های بظاهر مشابه با سوبژکت هومانیست اند.

4
·        از این رو، نمی توان هومانیست به معنی حقیقی کلمه بود و از گردنه دشوار و خونین رزم طبقاتی عبور نکرد.
·        یعنی بر ضد همنوع خویش و خویشتن خویش به مبارزه چه بسا خشن و خونین برنخاست.

5
·        برای اینکه تحولات اجتماعی سوبژکت مند اند و نه بسان تحولات طبیعی، بی سوبژکت (بی فاعل انسانی.)

·        با دست روی دست گذاشتن و به انسان انتزاعی عشق ورزیدن، دیو و دد نیرو می گیرد و حتی آب از آب تکان نمی خورد.

6
·        دستفروش «بی همه چیزی» در خیابان لاله زار تهران می گفت:
·        «اینکه من و تو با خیال راحت در همین خیابان پرسه می زنیم و اجامر و اوباش فاشیسم در ملأ عام مورد تجاوز جنسی مان قرار نمی دهند تا بعد مهری بر پیشانی مان بکوبند مبنی بر اینکه حساب مان را رسیده اند، به دلیل خونی است که از اندام همنوعان مان در رزم بر ضد فاشیسم در اقصا نقاط جهان ریخته شده است.»

7
·        صلح ابدی (کانت) تنها با نفی هومانیسم برقرار خواهد شد.
·        یعنی آنگاه که هومانیسم زره ایدئال از تن بدر کند و رئال شود و همراه با آن ایدئالیته زدائی شود!  

·        یعنی آنگاه که هومانیست بودن امری عادی شود و دیگر فضیلتی نباشد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر