۱۳۹۲ آذر ۹, شنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (78)


فصل پنجم
ایدئالیسم
پروفسور دکتر اندراس گدو
برگردان شین میم شین

بخش سوم
تاریخ پیدایش فلسفه حیات و پوزیتیویسم:
نقد خرد

 دیالک تیک ستیزی:
ترندلبورگ
  
قسمت دوم
ادامه
  
 16
·        بنابرین، شروع طرح منطق از سوی هگل به مثابه دو نتیجه نهائی اعتبار داشته است:

الف
·        به مثابه نتیجه منطق که در جریان شناخت معلوم می شود.

ب
·        و یا به مثابه نتیجه خود منطق

17
·        «برای علم اهمیت زیادی ندارد، اینکه آغاز مسئله، چیز بی واسطه محضی باشد.
·        مهم برای علم این است که کل مسئله حرکت دایره واری در خویش است، حرکت دایره واری که در آن اولی آخری و آخری اولی است.»
·        (هگل، «علم منطق»، بخش اول، ص 56، 1951)     

18
·        ترندلبورگ نتیجه می گیرد که «و لذا حرکت، علت اولیه تشکیل اندیشه است که بطور دیالک تیکی تشکیل می شود.»
·        (ترندلبورگ، «بررسی های منطقی»، جلد 1، ص 88)

19
·        کرد و کاری که بنظر ترندلبورگ، تعیین کننده یکسان وجود و تفکر است، «حرکت سازنده» روحی ـ تله ئولوژیکی است.
·        با حرکت آزاد گشته در روح که منشاء جهان ریاضی است، امکان آن پدید می آید که وارد حرکتی شویم، حرکتی که اساس تشکیل چیزها ست.
·        حرکت سازنده کنشی روحی است، مستقل از دانش تجربی است.
·        اما دانش تجربی را امکان پذیر می سازد.
·        (ترندلبورگ، «تاریخ آموزش مقولات»، ص 365، 1846)

20
·        اما طرح حرکت تفکر که هگل در جهان سایه ای بظاهر غیر تاریخی مطرح می سازد بر تصویر تجسمی ـ مکانی حرکت مورد نظر ترندلبورگ که در چارچوب تصورات مکانیکی و همزمان تله ئولوژیکی مانده بود، چیره می شود.

·        (تله ئولوژی به آموزش ایدئالیستی ئی اطلاق می شود که نمودهای انطباق، هدفخوانی و آماجگرائی سیستم های آلی را بطرز آنتروپومورفی (انسان واره) جامه عرفان می پوشاند، به هدفگذاری معنوی از قبل مقدر برای چیزها، روندها، سیستم ها و غیره جهان مادی اعتقاد دارد و لذا ساختار و توسعه  واقعیت را نه بطور علی (با تکیه بر دیالک تیک علت و معلول)، بلکه بطور غائی، بمثابه نتیجه مشیت ایده هدفگذار غیرمادی می داند.
·        تله ئولوژی بطور اوبژکتیف (عینی) توجیه کننده جهان بینی مذهبی است. مترجم) 

21
·        اگر ترندلبورگ پس از فهم وجه مشترک حرکت رئال و حرکت تفکر می کوشد (و این کوشش هم در انکار پوزیتیویستی دیالک تیک و هم در نظرات فلسفه حیاتی مبنی بر «دیالک تیک کیفی» و «دیالک تیک منفی» از دستش خارج می شود)، ولی دیالک تیک ستیزی خود را بر جداسازی سنتی مفهوم «منطقی» از مفهوم «واقعی» (رئال) استوار می سازد و از درک اندیشه دیالک تیکی پیوند میان حرکت واقعی و حرکت فکری در منطق هگل عاجز می ماند.     

22
·        بنظر ترندلبورگ، «توسعه دیالک تیکی مفهوم به همین دلیل فاقد وضوح تجسمی است.
·        برای اینکه آن از توسعه چیز مربوطه دست می کشد و بر روی همان، رایش (حکومت) هوائی خود را بنا می کند.»
·        (ترندلبورگ، «بررسی های منطقی»، جلد 1، ص 98)

23
·        بنظر ترندلبورگ دیالک تیک «خطای تحسین برانگیزی» است.
·        برای اینکه دیالک تیک خود را به مثابه تفکر الهی تصور می کند.
·        دیالک تیک هگل «قول می دهد که بزرگ ترین اهرم تفکر باشد، ولی امکان ناپذیر است.»
·        (ترندلبورگ، «بررسی های منطقی»، جلد 2، ص 490)
  
24
·        این تسویه حساب ترندلبورگ با دیالک تیک هگل (و نه عناصر رئالیستی ایدئالیسم او و یا استنتاجات فلسفی در بررسی های او) مقام آثار او را در گذار به تفکر بورژوائی واپسین برجسته می کند و تأثیر گذاری چه بسا مستور مبتنی بر روایات تاریخی  و گاهی آشکار او را بر چالش های جاری بر ضد دیالک تیک تداوم می بخشد. 

25
·        مقام تاریخی و کلیدی دیالک تیک ستیزی ترندلبورگ در مباحث کنونی راجع به مارکسیسم نیز آشکار می گردد:
·        تلاش در جهت جدا کردن مطلق مارکس از هگل و تنزل دادن دیالک تیک به درجه اسلوبی جزئی و یا حتی به درجه اسلوبی ایدئالیستی و عرفانی معنائی جز احیای استدلالات ترندلبورگ ندارد.

26
 گالوانو دللا ولپه (1895 ـ 1968)
فیلسوف، استاد دانشگاه، مورح فلسفه ایتالیائی

·        ماریو روسی (و گالوانو دللا ولپه) بر آن بود که ایراد اصلی ترندلبورگ بر هگل «حاوی یکی از سختگیرترین  و قوی ترین پاسخ ها به ایدئالیسم بوده است.»
·        (گالوانو دللا ولپه، «اوپر»، ص 417، 1973)  

·        بنظر ماریو روسی بازتاب های انتقادی مارکس جوان از هگل با انتقادات ترندلبورگ وجود مشترک جدی داشته اند.
·        اگرچه ماریو روسی مخالف درک کنسرواتیو، تله ئولوژیکی و فرمالیستی ترندلبورگ بوده است.
·        (ماریو روسی، «مارکس و دیالک تیک هگل»، جلد 2، ص 67، 1963) 

·        بنظر او مارکس بلحاظ منطقی تحت تأثیر ترندلبورگ بوده است.
·        (همانجا، ص 128، ص 306)
  
27

 تندیس مارکس و هگل در پکن

·        اینکه هم ترندلبورگ و هم مارکس، مطلق کردن (مقوله) منطقی و استخراج عرصه واقعی از عرصه منطقی را رد می کنند، مانع وجود تضاد بنیادی سمتگیری های انتقادی مارکس با ترندلبورگ نمی شود.
·        مارکس اندیشه ترندلبورگ مبنی بر حرکت تجمسی ـ مکانی، تله ئولوژیکی ـ روحی به مثابه اصل اولیه را نه تأیید کرده است و نه بازتولید.
·        مارکس ضمنا تجسم پذیری را به مثابه ضد دیالک تیک هرگز قبول نکرده است.
·        مارکس در تفاوت و تضاد با ترندلبورگ حتی در سال 1843، «مهمترین خطای هگل» را در این دیده که «او تضاد پدیده و وحدت در ماهیت را در اندیشه تبیین می دارد.
·        در حالیکه او (هگل)  نسبت به ماهیت نقش عمیقتری قایل است.
·        یعنی از تضاد ماهوی سخن می گوید.»
·        (مارکس و انگلس، کلیات، جلد 1، ص 295)  
 
28
·        مارکس در سال های 1843 ـ 1846 نه بر علیه طرح دیالک تیک (یعنی بر خلاف ترندلبورگ)، بلکه فقط بر علیه اثبات و استخراج ایدئالیستی دیالک تیک در فلسفه هگل مبارزه می کرد.
·        آنجا هم در دیالک تیک ایدئالیستی هگل استنتاجات معرفتی عظیمی را کشف کرده و توسعه داده است. 

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر