۱۳۹۲ آبان ۱۵, چهارشنبه

سیری در حماسه داد (66)


اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367)
سرچشمه
 راه توده  
تحلیلی از شین میم شین

4
مقابله پهلوانان با نوذر  

1
·        دوره شاهی فریدون، دوره آشفته ای است.
·        پسرانش سلم و تور بر ضد او دست به شورش می زنند و برادر کوچک خود ایرج را که از جانب موبدان و بخردان و سپاهیان به جانشینی فریدون برگزیده شده، می کشند و به سوی ایران لشکرمی کشند.

2

·        اما منوچهر نبیره فریدون و فرزند پشنگ بر آنان پیروز می شود.
·        سرپیچی سلم و تور از فرمان فریدون و کشاندن کار به جنگ و خونریزی از نمونه های برجسته شورش بناحق است که فردوسی تأیید نمی کند.

3
·        زمان منوچهر زمان آرامش نسبی است.
·        مناسبات او با بزرگان قابل تحمل است.
·        سام که هم زمان او ست، پند می دهد و منوچهر می پذیرد.

4

·        سام به خود حق می دهد که از فرمان شاه سرپیچی کند و دستور وی را که جنگ بر ضد مهراب شاه است اجرا نکند.
·        اما منوچهر به این سرپیچی که بحق است، تمکین می کند.

5

·        نوذر ـ فرزند منوچهر ـ پس از مرگ او به شاهی می رسد.
·        او بچه درباری لوس غیر قابل تحملی است.
·        خود کامه و بیدادگر و پول پرست است.

6

·        مردم زیر بار او نمی روند و دست به شورش می زنند.

بریــن بر نیــامد بــــسی روزگار
که بیدادگر شــد ســـر شــــهریار

ز گیـتی بر آمـد به هـر جای غـــو
جهان را کهن شـد سر از شاه نـو

چه او رسـم های پـدر در نوشــت
ابا مـوبدان و ردان تیــز گشــــت

همی مـردمی نزد او خـوار شـــد
دلــش برده ی گـنـج و دیـنـار شــــد

کدیور (برزگر) یکایک ســـپاهی شــــدنـد
(قیام دهقانی!)
دلیــران سـزاوار شــاهی شــدنـد

چو از روی کشور برآمد خروش
جهـانی سـراسـر برآمد بـه جـــوش

7

·        نوذر به هراس می افتد و دست به دامن سام می شود.

بترسـید بـیدادگر شـــــهریار
فرسـتاد کـس نزد سـام سوار

8

·        نوذر در نامه اش به تملق گوئی از سام می پردازد و به اینجا می رسد که:

کنون پادشاهی پر آشوب گشـت
سـخـن ها از اندازه انـدر گذشــت

اگـر برنگیرد وی آن گرز کین
از این تخت پردخته ماند زمین

9
·        سام برای اصلاح اوضاع می آید.
·        بزرگان پیش او می روند، شکایت از نوذر می کنند که او را نمی خواهیم و از سام می خواهند که او شاه باشد.

بزرگان ایران

پـیــاده هـــمه پیــــش ســـام دلــیر
برفتـنـد و گفــتـند هــر گونه دیـــر

ز بــیــدادی نـــــوذر تــاجــــــور
که بـر خـــیره گــم کــرد راه پــدر

جهان گـشت ویران ز کردار اوی
غـنوده شــد آن بخت بیـــدار اوی

بگـــردد هـمــی از ره بـخـــردی
از او دور شــــــد فـّــره ایـــزدی

چـه باشــد اگـر ســام یـل پهـلوان
نشـــیند بر این تخـت روشن روان

جـهــان گـــــردد آبـــاد بــا داد او
بر اوی اســـــت ایــران و بـنـیــاد او

که ما بنــده باشیم و فرمان کنـیـم
روان ها به مهــرش گروگان کنیـم

10

·        سام بزرگان را آرام می کند و به حمایت از نوذر فرامی خواند.
·        از سام می پذیرند، برای پوزش پیش نوذر می روند و سام نیز خود پیش نوذر می رود و پندش می دهد:

دل او ز کــــژی به داد آوریــد
چنان کرد نوذر که او رأی دید

11

افراسیاب

·        با این حال شاهی نوذر عاقبت خوشی ندارد.
·        او مرد بیدادگر زر پرست و برده گنج است.
·        از هنر کشورداری محروم است.
·        بر اثر ظلم او و عدم حمایت مردم از دولت، سپاه توران در زمان او بر ایران چیره می شود.
·        سپاهیان افراسیاب، نوذر را دست بسته و خوار و برهنه می کشند و افراسیاب او را گردن می زند:

ببســـتند بازوش با بــند نـنــگ
کشــیدندش از جای پیـش نهنگ

به دشت آوریدندش از خیمه، خوار
برهنه سر و پای و برگشــته کار

بــزد گــردن خســـــرو تاجــدار
تنش را به خاک اندر افکند خـوار

12

·        فردوسی از کشته شدن نوذر به این خواری و فلاکت به شرح زیر درس می گیرد و درس می دهد:

ایا دانشــــی مـرد بســیار هــوش
همــه چــادر آزمـنـدی مـپـــــوش

که تخت و کله چون تو بسیار دید
چنین داســتان چند خواهی شــنید

چه جوئی از این تیره خاک نژنـد
که هم باز گــرداندت مســـتمـنـد

13
·        پس از نوذر فرزندانش گستهم و طوس پیش زال می روند و از او کمک می خواهند.
·        زال در زمانی که شاهی در کشور نیست، جنگ ها می کند و ترکان را از ایران بیرون می راند، ولی حاضر نمی شود گستهم یا طوس را به شاهی بردارد.

14

·        زال  زوطهماسب را به شاهی می گزیند که در صفحات پیش ذکرش گذشت.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر