فصل
پنجم
ایدئالیسم
پروفسور
دکتر اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
بخش
سوم
تاریخ
پیدایش فلسفه حیات و پوزیتیویسم:
نقد
خرد
دیالک تیک ستیزی:
ترندلبورگ
قسمت دوم
ادامه
16
·
بنابرین، شروع طرح منطق از سوی هگل
به مثابه دو نتیجه نهائی اعتبار داشته است:
الف
·
به مثابه نتیجه منطق که در جریان
شناخت معلوم می شود.
ب
·
و یا به مثابه نتیجه خود منطق
17
·
«برای علم اهمیت زیادی ندارد، اینکه آغاز
مسئله، چیز بی واسطه محضی باشد.
·
مهم برای علم این است که کل مسئله
حرکت دایره واری در خویش است، حرکت دایره واری که در آن اولی آخری و آخری اولی
است.»
·
(هگل، «علم منطق»، بخش اول، ص 56، 1951)
18
·
ترندلبورگ نتیجه می گیرد که «و لذا
حرکت، علت اولیه تشکیل اندیشه است که بطور دیالک تیکی تشکیل می شود.»
·
(ترندلبورگ، «بررسی های منطقی»، جلد 1، ص 88)
19
·
کرد و کاری که بنظر ترندلبورگ،
تعیین کننده یکسان وجود و تفکر است، «حرکت سازنده» روحی ـ تله ئولوژیکی است.
·
با حرکت آزاد گشته در روح که منشاء
جهان ریاضی است، امکان آن پدید می آید که وارد حرکتی شویم، حرکتی که اساس تشکیل
چیزها ست.
·
حرکت سازنده کنشی روحی است، مستقل
از دانش تجربی است.
·
اما دانش تجربی را امکان پذیر می
سازد.
·
(ترندلبورگ، «تاریخ آموزش مقولات»، ص 365،
1846)
20
·
اما طرح حرکت تفکر که هگل در جهان
سایه ای بظاهر غیر تاریخی مطرح می سازد بر تصویر تجسمی ـ مکانی حرکت مورد نظر
ترندلبورگ که در چارچوب تصورات مکانیکی و همزمان تله ئولوژیکی مانده بود، چیره می
شود.
·
(تله ئولوژی به آموزش ایدئالیستی ئی اطلاق می شود که نمودهای
انطباق، هدفخوانی و آماجگرائی سیستم های آلی را بطرز آنتروپومورفی (انسان واره) جامه
عرفان می پوشاند، به هدفگذاری معنوی از قبل مقدر برای چیزها، روندها، سیستم ها و
غیره جهان مادی اعتقاد دارد و لذا ساختار و توسعه
واقعیت را نه بطور علی (با تکیه بر دیالک تیک علت و معلول)، بلکه بطور
غائی، بمثابه نتیجه مشیت ایده هدفگذار غیرمادی می داند.
·
تله ئولوژی بطور اوبژکتیف (عینی) توجیه کننده جهان بینی
مذهبی است. مترجم)
21
·
اگر ترندلبورگ پس از فهم وجه مشترک
حرکت رئال و حرکت تفکر می کوشد (و این کوشش هم در انکار پوزیتیویستی دیالک تیک و
هم در نظرات فلسفه حیاتی مبنی بر «دیالک تیک کیفی» و «دیالک تیک منفی» از دستش
خارج می شود)، ولی دیالک تیک ستیزی خود را بر جداسازی سنتی مفهوم «منطقی» از مفهوم
«واقعی» (رئال) استوار می سازد و از درک اندیشه دیالک تیکی پیوند میان حرکت واقعی
و حرکت فکری در منطق هگل عاجز می ماند.
22
·
بنظر ترندلبورگ، «توسعه دیالک تیکی
مفهوم به همین دلیل فاقد وضوح تجسمی است.
·
برای اینکه آن از توسعه چیز مربوطه
دست می کشد و بر روی همان، رایش (حکومت) هوائی خود را بنا می کند.»
·
(ترندلبورگ، «بررسی های منطقی»، جلد 1، ص 98)
23
·
بنظر ترندلبورگ دیالک تیک «خطای
تحسین برانگیزی» است.
·
برای اینکه دیالک تیک خود را به
مثابه تفکر الهی تصور می کند.
·
دیالک تیک هگل «قول می دهد که بزرگ
ترین اهرم تفکر باشد، ولی امکان ناپذیر است.»
·
(ترندلبورگ، «بررسی های منطقی»، جلد 2، ص
490)
24
·
این تسویه حساب ترندلبورگ با دیالک
تیک هگل (و نه عناصر رئالیستی ایدئالیسم او و یا استنتاجات فلسفی در بررسی های او)
مقام آثار او را در گذار به تفکر بورژوائی واپسین برجسته می کند و تأثیر گذاری چه
بسا مستور مبتنی بر روایات تاریخی و گاهی
آشکار او را بر چالش های جاری بر ضد دیالک تیک تداوم می بخشد.
25
·
مقام تاریخی و کلیدی دیالک تیک
ستیزی ترندلبورگ در مباحث کنونی راجع به مارکسیسم نیز آشکار می گردد:
·
تلاش در جهت جدا کردن مطلق مارکس
از هگل و تنزل دادن دیالک تیک به درجه اسلوبی جزئی و یا حتی به درجه اسلوبی
ایدئالیستی و عرفانی معنائی جز احیای استدلالات ترندلبورگ ندارد.
26
گالوانو دللا ولپه (1895 ـ 1968)
فیلسوف، استاد دانشگاه، مورح فلسفه
ایتالیائی
·
ماریو روسی (و گالوانو دللا ولپه)
بر آن بود که ایراد اصلی ترندلبورگ بر هگل «حاوی یکی از سختگیرترین و قوی ترین پاسخ ها به ایدئالیسم بوده است.»
·
(گالوانو دللا ولپه، «اوپر»، ص 417، 1973)
·
بنظر ماریو روسی بازتاب های
انتقادی مارکس جوان از هگل با انتقادات ترندلبورگ وجود مشترک جدی داشته اند.
·
اگرچه ماریو روسی مخالف درک
کنسرواتیو، تله ئولوژیکی و فرمالیستی ترندلبورگ بوده است.
·
(ماریو روسی، «مارکس و دیالک تیک هگل»، جلد
2، ص 67، 1963)
·
بنظر او مارکس بلحاظ منطقی تحت
تأثیر ترندلبورگ بوده است.
·
(همانجا، ص 128، ص 306)
27
تندیس مارکس و هگل در پکن
·
اینکه هم ترندلبورگ و هم مارکس،
مطلق کردن (مقوله) منطقی و استخراج عرصه واقعی از عرصه منطقی را رد می کنند، مانع وجود
تضاد بنیادی سمتگیری های انتقادی مارکس با ترندلبورگ نمی شود.
·
مارکس اندیشه ترندلبورگ مبنی بر
حرکت تجمسی ـ مکانی، تله ئولوژیکی ـ روحی به مثابه اصل اولیه را نه تأیید کرده است
و نه بازتولید.
·
مارکس ضمنا تجسم پذیری را به مثابه
ضد دیالک تیک هرگز قبول نکرده است.
·
مارکس در تفاوت و تضاد با
ترندلبورگ حتی در سال 1843، «مهمترین خطای هگل» را در این دیده که «او تضاد پدیده
و وحدت در ماهیت را در اندیشه تبیین می دارد.
·
در حالیکه او (هگل) نسبت به ماهیت نقش عمیقتری قایل است.
·
یعنی از تضاد ماهوی سخن می گوید.»
·
(مارکس و انگلس، کلیات، جلد 1، ص 295)
28
·
مارکس در سال های 1843 ـ 1846 نه
بر علیه طرح دیالک تیک (یعنی بر خلاف ترندلبورگ)، بلکه فقط بر علیه اثبات و
استخراج ایدئالیستی دیالک تیک در فلسفه هگل مبارزه می کرد.
·
آنجا هم در دیالک تیک ایدئالیستی
هگل استنتاجات معرفتی عظیمی را کشف کرده و توسعه داده است.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر