۱۳۹۲ مهر ۶, شنبه

رویاروئی های ایدئولوژیکی هر روزه (37)

  سرچشمه:
صفحه فیس بوک   احمد قدرتی پور   
میم حجری
  
1
قدرت فسادآور است.

·        سؤال این بود که چرا طبقه حاکمه این چنین پیگیرانه و سرسختانه به اشاعه تمام ارضی تئوری ترفند آمیز مبتنی بر تحقیر قدرت می پردازد و قدرت بدبخت را به توده مردم به مثابه ام الفساد اصلاح ناپذیر قالب می کند؟

2

·        معلوم نبست که چرا هم تئوریسین های طبقه حاکمه و هم سیاستمداران سرسپرده خونریز آدمخوار، همه از دم قدرت را مذموم می دانند و همه کاسه کوزه ها را بر سر قدرت بیچاره خرد و خراب می کنند.
·        ولی خودشان برای حفظ قدرت به هر پستی و رزالتی تن در می دهند.

3

·        کسانی که دیگران را به پرهیز اکید از تسخیر قدرت فرا می خوانند، خود برای انتقال قدرت از این به آن، چه بسا کشورهائی را با خاک و خاکستر یکسان می کنند و میلیون ها کودک و پیر و جوان را از خانه و کاشانه دیرین خویش آواره و دربدر می سازند و به روز سیاه می نشانند. 

4


·        هولووی ـ یکی از برجستگان جنبش ضد گلوبالیزاسیون (اتک) ـ می گوید که بدون تسخیر قدرت، می توان حتی دنیارا تغییر داد.

·        اتک کذائی جوانان کشورها را بسیج می کند و به درگیری تن به تن با پلیس برمی انگیزد، ولی از تسخیر قدرت اکیدا منع می کند.

·        بدین طریق، مبارزه همه چیز، ولی پیروزی هیچ چیز تلقی می شود.

·        این شاید تازه ترین فرم نمودین پراکتیسیسم (عملگرائی) باشد.
·         
·        مراجعه کنید به پرکتیسیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری   


·        این در تحلیل نهائی واریانت (فرم) دیگری از شعار برنشتین خاین و عوام فریب است:
·        جنبش همه چیز، آماج هیچ چیز!
·        زنده باد جنبش، مرگ بر آماج (سوسیالیسم)!  

5


·        جنبش ضد گلوبالیزاسیون (اتک) که جای خود دارد.
·        تئوریسین های وطنی از قبیل شیدان وثیق، تسخیر قدرت از طرف همه طبقات اجتماعی را جایز می دانند، ولی استثنائا کمونیست ها را حتی از گذراندن تصور تسخیر قدرت از مخیله خویش، نهی می کنند. 

·        همه تشبثات همه ی خدمه آگاه و ناخود آگاه طبقه حاکمه اما معنی واحدی دارد و آن عبارت است از اینکه قدرت ام الفساد باید همیشه در دست طبقه حاکمه مفسد فی الارض باشد.
·        توده می تواند همه چیز بخواهد، مگر قدرت سیاسی.

6

·        آنچه از سوی همه مدعیان تئوری امپریالیستی پرهیز از تسخیر قدرت عملا زیر پا نهاده می شود، دیالک تیک عینی هستی اجتماعی است:

7


·        اولین دیالک تیک عینی که از سوی حضرات زیر پا نهاده می شود، دیالک تیک زیربنا و روبنا ست:
·        دیالک تیک مناسبات تولیدی (ساختار جامعه)  و روبنای ایدئولوژیکی است.

·        این تخریب دیالک تیک زیربنا و روبنا اما به چه معنی است؟

8

·        پیش شرط صرفنظر ناپذیر  تحول بنیادی، اساسی و واقعی هر جامعه (تکرار می کنیم، هر جامعه) تغییر مناسبات تولیدی و در قلب آن فرم مالکیت بر وسایل اساسی تولید (صنایع، معادن، منابع، بانک ها، شرکت ها، کارخانه ها و غیره)  است.

·        کسی در حرف، اصلا و ابدا لام تا کام، حرفی از زیربنا (مناسبات تولیدی و بویژه مناسبات مالکیت) نمی زند.
·        ولی همه از دم از تصور تسخیر قدرت سیاسی ـ بطور مستقیم و یا غیر مستقیم، علنا و یا سرپوشیده و به ترفند ـ اکیدا نهی می کنند.

·        روبنای ایدئولوژیکی اما چیست؟
9

·        روبنا عبارت است از مجموعه ایده ها و نهادهای اجتماعی هر جامعه معین که بر زیربنای اقتصادی آن بنا می شوند، با آن انطباق دارند و بطور فعال بر آن تأثیر می گذارند.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک زیربنا و روبنا  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

10

·        روبنای هر جامعه از عناصر زیر تشکیل می شود:

الف

·        مجموعه ایده ها، خواست های سیاسی، قضائی، جهان بینانه و اخلاقی که بر مبنای روند حیات اجتماعی مادی پدید می آیند و در آنها منافع اجتماعی و طبقاتی انعکاس می یابند.

 ب

·        کلیه مؤسسات و یا نهادهای سیاسی، قضائی، فرهنگی و غیره (دولت، حقوق، احزاب سیاسی، سازمان های اجتماعی، تأسیسات فرهنگی و غیره) که انسان ها بر طبق تصورات، خواست ها و نیات خود بوجود می آورند تا به منافع اجتماعی خود اعتبار اجتماعی ببخشند و آنها را جامه عمل بپوشاند.

·        روبنا عبارت است از مجموعه مناسبات ایدئولوژیکی هر جامعه که انسان ها بر مبنای مناسبات مادی (مناسباتی که در روند تولید و بازتولید مادی تشکیل می شوند) برقرار می سازند.

11



·        حالا ترفند ایدئولوژیکی پنهان در تئوری «پرهیز از تسخیر قدرت» برملا می گردد:
·        هدف حضرات دست نزدن به دستگاه دولتی و خودداری از تشکیل حزب مستقل پرولتاریا ست.

·        اتفاقا درست همین جا ست که سر و کله لنین پیدا می شود.
·        همان لنینی که هم تئوری تشکیل حزب مستقل پرولتری را (در اثر خود تحت عنوان «چه باید کرد؟»)  و هم تئوری دولت را (در اثر خود تحت عنوان «دولت»)  بر شالوده خارائین مارکسیسم تئوریزه کرده و توضیح داده است و تخریب و تسخیر و تحول طبقاتی دولت را به پرولتاریای متشکل در حزب مستقل خویش، توصیه اکید کرده است.

·        هدف طبقه حاکمه این است که دولت یعنی دستگاه تا دندان مسلح سرکوب طبقات تحت سلطه و ستم تخریب، تسخیر و بلحاظ طبقاتی متحول نشود.  

12

·        حالا عناصر متشکله دومینوی تبلیغات ایدئولوژیکی طبقه حاکمه بهتر شناخته می شوند:
·        بدین طریق، یکی از دلایل جدا کردن لنین از مارکس، تجلیل کشکی و الکی و سطحی از مارکس و تحقیر و تخریب اعتبار لنین آشکار می گردد:
·        مارکس به مثابه هومانیست، رئوف القلب و شبیه مسیح جا زده می شود و لنین به مثابه دیکتاتور بی رحم، خودکامه و خودسر.
·        بعد نوبت به تئوریسین های قلابی می رسد که در ذم لنین شروع به بافتن تئوری های بند تنبانی می کنند.

13

·        حال این سؤال پیش می آید که چرا طبقه حاکمه به جای نهی از تغییر مناسبات تولیدی و مناسبات مالکیت، به نهی از تسخیر قدرت سیاسی می پردازد؟

ادامه دارد.

۱ نظر: