۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین ( بخش چهارم)


مانفرد بور (1927 ـ 2008) 
فیلسوف و مورخ فلسفه
رئیس انستیتوی مرکزی در آکادمی علوم آلمان دموکراتیک
از برجسته ترین نمایندگان مارکسیسم ـ لنینیسم
از مدافعان مارکسیسم ـ لنینیسم در قبال جریانات جدید تحت نام مارکسیسم (مثلا «فلسفه امید» ارنست بلوخ)
اثر معروف او:
«در زمنیه انتقاد از ایدئولوژی بورژوائی»  
آثار:  
گذار از فیشته به هگل (1965)
عظمت و محدودیت فلسفه کانت (1974)
عقل ـ انسان ـ تاریخ (1977)
تاریخ معقول (1986)
مداخلات، موضعگیری ها، اظهارات راجع به فونکسیون اجتماعی فلسفه و علم (1987)
اروپا و وضع معنوی زمان (میراث معنوی اروپا) (2000)


 آرامگاه حکیم پرولتاریا در گورستان سنت پیوس در برلین
  
فصل اول 
بخش نهم 
صرفنظر فلسفه بورژوائی واپسین از اندیشیدن واقعی به 
پیشرفت، تاریخ، شناخت و حقیقت

1

·        اگر نظرات متفکرین فلسفه بورژوائی واپسین مابعد شوپنهاور و نیچه در نظر گرفته شود که ما نمونه هائی از آنها را در بخش های پیشین عرضه کرده ایم، آنگاه می توان به زوال تفکر بورژوائی واپسین در سیری نزولی اش پی برد.

2
·        در این رابطه دو نکته مهم جلب توجه می کند:


الف

·        میدان تنگ نگرش آنها



ب

·        فقدان یقین آنها به دورنمای تاریخی
3

·        فلسفه بورژوائی تحت شرایط امپریالیستی، دیگر اعتنائی به تاریخ ندارد و بر خلاف فلسفه کلاسیک بورژوائی  فاقد یقین به دورنمای تاریخی است.
4

·        دلیل این بی دورنمائی تاریخی این است که در جامعه ی فلسفه بورژوائی واپسین، یعنی در جامعه امپریالیستی، بعد تاریخی از دست آن گرفته شده است.
5

·        برای اینکه در این جامعه ابتکار عمل تاریخی را طبقه کارگر از دست بورژوازی سرمایه داری انحصاری خارج کرده و به دست خود گرفته است.
6

·        وقتی از روند زوال در فلسفه بورژوائی واپسین سخن می رود، یعنی از روندی سخن می رود که با شوپنهاور و نیچه و از زمان آندو شروع شده و تا عصر حاضر ادامه یافته، باید به دو نکته زیر توجه داشت:

الف


·        نکته اول اینکه این روند زوال، گرایش بنیادی و اساسی فلسفه بورژوائی معاصر را تشکیل می دهد.



ب


·        نکته دوم اینکه این روند زوال فقط روند فلسفی صرف نیست، بلکه روندی است که بطور اجتماعی ـ تاریخی مشروط می شود و لذا روندی عینی است که از شرایط جامعه امپریالیستی نشئت می گیرد.

7
·        این بدان معنی است که در رابطه با فلسفه بورژوائی واپسین، مسئله در وهله اول این نیست که هر کدام از متفکرین بورژوائی واپسین، بنا بر وضعیت سوبژکتیف خویش چه می خواهند و چه فکر می کنند.
·        بلکه مسئله این است  که آنها بنا بر وجود عینی خویش چه بر زبان می رانند و به عبارت دقیقتر، چه می توانند بر زبان برانند.

8
·        تفکر آنها، آری افکار آنها به دلیل جایگاه شان در روند تولید و  قبل از همه در روند بازتولید جامعه امپریالیستی (یعنی به دلیل پایگاه طبقاتی شان. مترجم) با محدودیت هائی مواجه است و عملا به بند کشیده شده است.  

9
·        متفکرین بورژوائی واپسین با افکار خود ـ کم و بیش ـ در بیواسطگی ئی قرار دارند که هگل به نقد کشیده است.
·        به عبارت دیگر، آنها همه در سطح مناسبات امپریالیستی محبوس مانده اند و نمی توانند تکان بخورند. 

10
·        این مسئله نه فقط در رابطه با طرز تفکر پوزیتیویستی، بلکه همچنین و نه کمتر در رابطه با طرز تفکر اگزیستانسیالیستی ـ آلمانی (فلسفه حیات) اعتبار دارد.
·         
·        مراجعه کنید به پوزیتیویسم، نئوپوزیتیویسم، فلسفه حیات  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری 

11
·        فلسفه حیات نیز بیواسطگی مناسبات امپریالیستی را فقط بطرز ایراسیونالیستی (یعنی خردستیزانه) ماستمالی می کند و سرپوش می نهد و چه بسا حتی با لحن خیلی خیلی انتقادی و تند و تیز تحریف می کند.
·         
·        مراجعه کنید به ایراسیونالیسم (خردستیزی)  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

12

·        سرانجام این واقعیت امر این می شود که متفکران بورژوائی واپسین که نسبت به وجود اجتماعی خود، یعنی نسبت به شرایط اجتماعی امپریالیستی و یا نسبت به جوانب و جنبه های منفردی از آن انتقاد دارند، قبل از همه نهایتا تحت تأثیر هاله سطحی امپریالیسم قرار می گیرند (در سطح پدیده ها و روندهای جامعه امپریالیستی پرسه می زنند. مترجم)  و واقعیت جامعه امپریالیستی را بلحاظ نظری، پا در هوا و وارونه جلوه گر می سازند و عملا خود فاتحه ای بلند بر تفکر انتقادی خود می خوانند.

13
·        ما در فلسفه کلاسیک بورژوائی شاهد توسعه تفکر فلسفی ئی بودیم که بنا بر گرایش اساسی خود، به شرح زیر بود:

الف

·         بیانگر منافع و مطالبات بورژوازی مترقی (بورژوازی انقلابی آغازین) بود.  


ب

·        بوسیله همین طبقه حمایت می شد و پیش رانده می شد.



ت

·        در خدمت مبارزه بر ضد ایدئولوژی فئودالی ـ روحانی بود.



پ

·        در جهان بینی خاص خود، یعنی در جهان بینی طبقه بورژوازی در جهت اثبات سیستماتیک (منظم) و نظری مواضع خویش تلاش می ورزید. 

14
·        در رابطه با فلسفه بورژوائی تحت شرایط جامعه امپریالیستی، یعنی در رابطه با فلسفه بورژوائی واپسین اکنون می توان به فرمولبندی زیر مبادرت ورزید:

الف

·        فلسفه بورژوائی واپسین، دینامیسم (پویائی) تفکر فلسفی ئی است که بیانگر منافع و مطالبات بورژوازی سرمایه داری انحصاری است.



ب

·        فلسفه بورژوائی واپسین در مسیری طولانی، خادم آگاه و یا ناخودآگاه منافع و مطالبات این طبقه اجتماعی است.  



ت

·        فلسفه بورژوائی واپسین حداقلش سرسپرده بورژوازی سرمایه داری انحصاری می ماند.



پ

·        فلسفه بورژوائی واپسین در مبارزه بر ضد جهان بینی علمی طبقه کارگر برای خود آوازه و شهرت و نام بهم می زند.


15
·        مشخصه ماهوی این تفکر بورژوائی معاصر را صرفنظر بی چون و چرا از اندیشیدن واقعی به مسائل زیر تشکیل می دهد:

الف

·        به پیشرفت


ب

·        به تاریخ


ت

·        به شناخت


پ

·        به حقیقت


ث

·        به قانونمندی روندهای اجتماعی


ج

·        به کلیت


16


·        نتیجه صرفنظر بی چون و چرای تفکر بورژوائی واپسین از اندیشیدن واقعی ـ تکرار می کنیم ـ به شرح زیر است:  


الف

·        به گور سپردن مفهوم پیشرفت 


ب

·         نسبی تلقی کردن مسئله حقیقت


ت

·        ایراسیونالیزه کردن تاریخ

·        (تحریف خردستیزانه تاریخ)  

پ


·        و نتیجتا، اشرافی کردن شناخت و یا مسئله شناخت



·        (اریستوکراتیزاسیون شناخت یعنی شناخت را فقط کسب و کار نخبگان دانستن و نه هر کس و همه کس. مترجم)  



ث

·        انکار توسعه (تکامل) اجتماعی   


ج

·        و نتیجتا، انکار قوانین اجتماعی 


ح

·        و در نتیجه توضیح استه تیکی قوانین اجتماعی 


خ


·         اشاعه و ترویج تصورات اخلاقی پسیمیستی و نیهلیستی



·        مراجعه کنید به  پسیمیسم (بدبینی) و نیهلیسم (پوچیگرائی)  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری



د

·        و سرانجام، صرفنظر آگاهانه از جهان نگری سیستماتیک (منظم) (جهان نگری ئی تحت تأثیر توسعه علمی و تاریخ علم)    



ذ

·         و خلاصه کلام، صرفنظر آگاهانه از جهان بینی فراگیر و همه جانبه، یعنی صرفنظر از فلسفه به معنی واقعی کلمه.

17
·        در ارزیابی فلسفه بورژوائی معاصر باید گفت که آن تفکری است که با سوبژکت اجتماعی ـ تاریخی ئی در پیوند قرار ندارد و فلسفیدنی است که در ورای توسعه علمی و استفاده عملی از علم در تکنیک و فن ـ و چه بسا حتی بر ضد تکنیک و فن ـ سیر می کند.

18
·        مشخصه مهم دیگر این تفکر بورژوائی تحت شرایط جامعه امپریالیستی، دست رد زدن بر سینه میراث فلسفی و قبل از همه، بر سینه ی فلسفه کلاسیک بورژوائی است.

19


·        وقتی کارل پوپر با نخوت و خود برتر انگاری بی حد و اندازه ای خود را شرمنده از تاریخ فلسفه قلمداد می کند، فلسفه افلاطون را به مثابه «چشم بندی» (سحر و جادو) تحقیر می کند، ارسطو، هگل و مارکس را ـ و نه فقط آنها را ـ به عنوان «پیامبران دروغین»، به اصطلاح «افشا» می کند، فیشته را عوامفریب و رمال جا می زند، عملا و کاملا آگاهانه به قطع رابطه با میراث فلسفی مبادرت می ورزد.

20
·        این شیوه برخورد کارل پوپر با شیوه مارتین هایدگر در زمینه «تخریب» فلسفه تاکنونی، حتی سر موئی فرق ندارد.  

21


·        هایدگر هم همیشه اصرار داشت که نه به عنوان فیلسوف، بلکه به مثابه متفکر مورد تجلیل قرار گیرد.

22


·         ویلهلم دیلتی نیز در این رابطه به تأکید اعلام می داشت:
·        «ما در پشت سرمان ویرانه ای از سنن مذهبی، دعاوی متافیزیکی و سیستم های اعلام شده می بینیم.»
·        (ویلهلم دیلتی، «مجموعه آثار»، جلد 8، ص 73)

23
·        این نکته حاکی از آن است که حضرات، اگرچه در اندرون فلسفه بورژوائی واپسین تشنه به خون یکدیگر اند، در رابطه با خود فلسفه وحدت نظر دارند:
·        یا فلسفه کلاسیک بورژوائی و یا فلسفه بورژوائی واپسین!   

24
·        آشتی دادن فلسفه بورژوائی واپسین با فلسفه کلاسیک بورژوائی امری محال است.

25
·        البته فراموش نباید کرد که هر دو به تفکر بورژوائی تعلق دارند و تابع قانونمندی های عام سرمایه داری بطور کلی اند.

26
·        اما تفکر کلاسیک بورژوائی نظر به جلو داشته، در حالیکه تفکر بورژوائی واپسین نظر به عقب دارد.
·        به عبارت بهتر، تفکری است که دور خودش می چرخد.

27
·        در حالیکه فلسفه کلاسیک بورژوائی با پیشرفت تاریخی همراه بوده، جزئی از همان پیشرفت تاریخی بوده و لذا خود پیشرفتی بوده، فلسفه بورژوائی واپسین منکر پیشرفت تاریخی بطور کلی است.
·        زیرا منافع طبقاتی بدان اجازه برسمیت شناسی طبقه کارگر به مثابه سوبژکت تاریخی جامعه در دوران کنونی را نمی دهد.

28



·        وضع و حال فلاسفه بورژوائی واپسین به وضع و حال فقهای اسکولاستیک در مراحل آغازین دوره بورژوائی شباهت دارد و رفتارشان هم به همان سان است:
·        فقهای اسکولاستیک هم به هیچ ترفندی حاضر نبودند که از دور بین گالیله کاینات را ببینند.

·        برای اینکه بنا بر تعالیم اسکولاستیک، سیاراتی که چشم بنی بشر با دوربین می دید، وجود نداشتند و اجازه هم نداشتند که وجود داشته باشند.
پایان

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر