۱۳۹۲ مهر ۴, پنجشنبه

تحلیلی بر شعر «به سرخی آتش به طعم دود» از سیاوش کسرائی (2)


تحلیلی از شین میم شین
سیاوش کسرائی
( 1305 ـ 1374) (اصفهان ـ وین)

1
ای واژه خجسته، ای آزادی!
با این همه خطا
با این همه شکست که ما را ست
آیا به عمر من تو تولد خواهی یافت؟

1

·        سیاوش در این بند آغازین شعر، واژه آزادی را واژه ای خجسته تلقی می کند و مورد خطاب قرار می دهد.
·        سیاوش با آزادی در این بند شعر به مثابه دوستی دیرین و مطمئن به درد دل می پردازد.

2
·        این بند شعر سرشته به اندوه است.
·        اندوه فدا شدن جوانان میهن.
·        اندوه شکست تلاش جوانان در سیاهکل.

·        شکست، همیشه اندوه و آه و افسوس خاصی را در روان شکست خوردگان ایجاد می کند.

3

·        سیاوش به تولد دیر یا زود آزادی ایمانی خارائین دارد.
·        ولی در این زمینه که تولد آزادی را خود به چشم خود ببیند، تردید دارد.

4

·        مسئله سیاوش در این بند شعر، گذار مفهوم خجسته آزادی از خطه نظر به عالم عمل است، از خطه ایده به عالم ماده، از خطه تئوری به عالم پراتیک.

5

·        مسئله سیاوش در این بند شعر، مادیت، واقعیت و جسمیت یابی روح به مثابه ایده آزادی است.
·        مسئله استحاله شعور است به وجود.
·        مسئله برونی و مرئی شدن و تجسم ایده درونی و نامرئی است.
·        مسئله قانونی ـ نهادین گشتن اندیشه آزادی است.

6

·        در کشور سیاوش که استبداد و اختناق و سرکوب سنتی چندین هزار ساله دارد، واژه ها ـ خواسته و ناخواسته ـ از صراحت خود تهی شده اند، با مفاهیم چند پهلو پر گشته اند و لذا به امید فانتزی مستمع رها شده اند.
·        دیالک تیک واژه و مفهوم در این مورد بخصوص، دیالک تیک واژه آزادی و مفهوم آزادی بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا ست.

7

·        ورود ژاندارمی به مسجد همان و دعای بالا بلند واعظ برای سلامتی و طول عمر شاهنشاه اسلام همان.

·        واژه «شاهنشاه اسلام» را ژاندارم با مفهوم «محمد رضا شاه» پر خواهد کرد و فئودال خانه خراب از «انقلاب سفید»  با مفهوم «امام زمان» و یا بعدها یا مفهوم «امام خمینی!»  
  
·        در جامعه سیاوش، این مستمع است که باید به زور فانتزی و تخیل خلاق  خود مختار خود، واژه ها را بطور سوبژکتیف و دلبخواهی معنی کند.
·        بدین طریق است، که ملتی غنی بلحاظ فانتزی، ولی فقیر بلحاظ خوداندیشی، شناخت و شعور قوام می یابد.
·        بدین طریق است که بیگانگی واژه ها به بیگانگی انسان ها اضافه می شود.

8

·        آنگاه، واژه ها، دیگر حاوی محتوای مفهومی معین و روشن و صریحی نیستند.
·        آنگاه، واژه ها تعین فرهنگی استاندارد خود را از دست می دهند.

·          آنگاه، هر ننه مرده ای هر چه دلش خواست می نویسد و چون واژه ها بطور سرسری و دلبخواهی قابل تعریف و تعبیر و تفسیرند، هرکس از ظن خود برداشتی از نوشته او می کند و تردیدآمیزی نظر استخراج شده، پیشاپیش برنامه ریزی شده است.

9

·        هیچکس منظور واقعی صاحب سخن را نمی فهمد.
·        بدین طریق، فرهنگی خودسر و بی انضباط و لگام گسیخته تشکیل می یابد.

·        از این روست که امروز تعریف حتی الامکان دقیق مفاهیم به وظیفه ای مهم برای روشنفکران ارگانیک پرولتاریا بدل شده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر