۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

سیری در گلستان سعدی (82)


 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت ششم
(گلستان با ب اول، ص 25 ) 
تحلیلی از شین میم شین

ملک را پند وزیر ناصح، موافق طبع نیامد و روی از او برتافت، پس به زندانش فرستاد.
بسی بر نیامد که بنی عم سلطان، به منازعت خاستند و به مقاومت، لشکر آراستند و ملک پدر خواستند.
قومی که از دست تطاول سلطان به جان آمده بودند و پریشان شده، بر ایشان گرد آمدند، تا ملک از تصرف این بدر رفت و بر ایشان قرار گرفت.

·        معنی تحت اللفظی:
·        پادشاه از اندرز وزیر خوشش نیامد و از او روی برگرداند و دستور زندانی کردنش را صادر کرد.
·        طولی نکشید که پسر عموهایش به مخالفت با او برخاستند و بر ضد او لشکرکشی کردند و خواستار کشور پدری خویش شدند.
·        جمعیتی که از ستم پادشاه به تنگ امده بودند و پریشان بودند، به حمایت از آنها برخاستند و کشور دست به دست شد.

·        در همین گزارش مختصر سعدی ردیائی تئوری گنجانده شده است.

1
ملک را پند وزیر ناصح، موافق طبع نیامد و روی از او برتافت، پس به زندانش فرستاد.

·        سعدی در این حکم، دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه را به شکل دیالک تیک وزیر و دربار بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن طبقه حاکمه می داند.

·        حتما حریفی خواهد گفت:
·        وزیر چه ربطی به طبقه حاکمه دارد؟

2

·        واقعیت اما این است که در جامعه فئودالی وزرا نماینده ایدئولوژیکی ـ سیاسی طبقه حاکمه اند.
·        و وظیفه نمایندگی و پاسداری از منافع استراتژیکی آن را به عهده دارند و حتی در انجام این وظیفه از روی جنازه خویش می گذرند.

3


·        جوانشیر در میراث معنوی خویش تحت عنوان «حماسه داد» فصلی را به نقش بی بدیل وزرا و یا دستوران در شاهنامه اختصاص داده است.
·        جوانشیر اما قادر به تحلیل طبقاتی جامعه نبوده و از درک فونکسیون طبقاتی وزرا عاجز مانده است.

·        به همین دلیل در سطح قضایا پرسه زده و قادر به نفوذ در ماهیت پدیده ها و روندهای مورد بحث نبوده است.    

3
بسی بر نیامد که بنی عم سلطان، به منازعت خاستند و به مقاومت، لشکر آراستند و ملک پدر خواستند.

·        سعدی در این حکم بطور مسکوت و بی اتلاف واژه ای از نقش تعیین کننده طبقه حاکمه به نمایندگی وزیر پرده برمی دارد:
·        پرهیز از پیروی از اندرز وزیر و تنبیه او همان و تشدید تضاد میان طبقه حاکمه و دربار همان.

·        آلترناتیو در جامعه فئودالی همیشه تعویض دربارها ست.
·        نظام سیاسی و اجتماعی، ماهیتا دست نخورده می ماند، دربار و یا شخص شاه اما عوض می شود.

·        اگر طبقه متوسط نیرومندی وجود می داشت، آلترناتیو دیگری می توانست مطرح شود.
·        در غیر این صورت، تضاد میان طبقه حاکمه و دربار به شکل تعویض شاه و یا خاندان سلطنتی حل می شود و فرم بحران تمام اجتماعی به خود نمی گیرد.   

4
قومی که از دست تطاول سلطان به جان آمده بودند و پریشان شده، بر ایشان گرد آمدند، تا ملک از تصرف این بدر رفت و بر ایشان قرار گرفت.

·        سعدی اما بهتر از هر کسی می داند که سرنگونی درباری با ارتش و زرادخانه جنگی اش کار آسانی نیست.
·        درک ماتریالیستی ـ تاریخی سعدی همین جور جاها نمایان می گردد:
·        تاریخ را توده ها می سازند.

·        از این رو برای سرنگونی دربار و جایگزینی آن با دربار دیگر به توده نیاز مبرم می افتد.
·        تشدید تضاد میان طبقه حاکمه و دربار فقط می تواند با وارد عمل شدن توده ناراضی به نفع آلترناتیو از هر نوع خاتمه یابد.
·        چنین هم می شود.
·        شاه سرنگون می شود و درباری دیگر جای دربار سابق را می گیرد و ستم بر توده کاهش می یابد تا طبقه حاکمه بتواند جامعه و همبود را حفظ کند و اداره.

5

·        توده پریشان از ستم شاهی زیر پرچم شاهی دیگر گرد می آید و با نثار خون خویش دشمن جدیدی و ماهیتا واحدی را به جای دشمن سابق می نشاند.
·        یاد گوهرمراد به خیر که در نمایشنامه ای از اجیرکردن شکارچی بدتر از گراز، برای دفع شر گراز سخن می گوید.
·        این سرنوشت قانونمند توده های ناخشنود رعیت در سراسر قرون وسطی است، که از ضعف اقتصادی ـ سیاسی طبقه متوسط (بورژوازی نوخاسته) حکایت می کند:
·        تعویض سردمدار، به جای تحول بنیادی فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی.

6

·        توده عقب مانده روستا، مسموم از ایدئولوژی فئودالی، معتاد دیرین به تریاک دین، محروم از شعور طبقاتی خویش و بی خبر از قدرت تحول بخش توده های متحد خلق چاره ای جز تعدیل نمی داند و راه حلی جز انتظار خروج خانزاده ای و یا ظهور امامی نمی شناسد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر