۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

سیری در جهان بینی ناصر کاخساز (10) (بخش آخر)


آفرینش استدلال
ناصر کاخساز
سرچشمه:
اخبار روز

شین میم شین

و سپس مار گویی پیچ و تابی خورد، می‌رقصد و کمرنگ و کمرنگ تر شد و به آهستگی مرز تفکیک ‌اش را با هوا از دست داد و در حالی که در امواج هوا ناپدید می‌شد با خود گفت:
انسانِ زمینی فرزند جدل من با خدا ست.

1
و سپس مار گویی پیچ و تابی خورد، می‌رقصد و کمرنگ و کمرنگ تر شد.

·        به افعال این عبارت ناصر کاخساز توجه باید کرد:
·        مار در زمان ماضی در مخیله نویسنده، پیچ و تابی می خورد.
·        بعد در زمان مضارع شروع به رقص می کند.
·        اما ناگهان در زمان ماضی کمرنگ و کمرنگ تر می شود.

·        ما را چه می شود؟

·        معلوم نیست که حضرات، فارسی را کجا می آموزند که کمترین توجهی به تناسب زمانی افعال در عبارت کوتاهی  نمی کنند.

2
مار با خود گفت:
انسانِ زمینی فرزند جدل من با خدا ست.

·        اکنون برای انسان زمینی منشائی تعیین می شود:
·        انسان زاده جدال ابلیس با خدا قلمداد می شود.
·        برای توضیح منشاء انسان به خرافه ای از کتب مقدس چنگ زده می شود.
·        به خرافه طغیان ابلیس و بعد کسب تنزل مقام درگاه کذائی الهی و فریب حوا با سیب و نتیجتا طرد حوا و آدم از بهشت.

3

·        اما ضمنا منطق همان خرافه ـ حتی ـ زیر پا گذاشته می شود.
·        چون انسان زمینی قبل از ماجرای گاز زدن بر سیب و اخراج از بهشت هم عملا وجود داشته است.
·        حتی بدتر، منشاء سقوط خود ابلیس از مقام ملک مقرب به مظهر شر و وسوسه و دروغ و فریب، آفرینش حوا و آدم و مسئله سجود در برابر آندو بوده است.
·        به عبارت دیگر، وجود پیشاپیش حوا و آدم علت سقوط خود ابلیس بوده است.
·         ابلیس معلول وجود حوا و آدم بوده است.
·        معلول نمی تواند در سیستم مختصات واحد، علت پیدایش علت خود باشد.
·        انسان زمینی نمی تواند نتیجه سرپیچی راسیستی ابلیس از فرمان خدا باشد. 

4

·        منشاء تشکیل انسان و هر موجود زنده از حشره تا جانور، طبیعت مادر بوده است.
·        انسان نتیجه توسعه و تکامل طولانی ماده ی تضادمند متحرک بوده است:
·        انسان در روند کار و ببرکت کار، تحول کیفی یافته و از نیای حیوانی خود متمایز گشته است.
·        برای توضیح این گذارهای کیفی از جماد به نبات، از نبات به جانور و از عالم حیوانی به عالم انسانی باید دیالک تیک کمیت و کیفیت را به خدمت گرفت و قانون گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی را.
 
5


·        خروج انسان از جامعه کمونیستی آغازین (بهشت برین) که در کتب مقدس به شکل خرافه میوه ممنوعه (گندم  و یا سیب) تبیین می یابد، نتیجه توسعه قانونمند نیروهای مولده جامعه بوده است، همان توسعه ای که گذار به جامعه کمونیستی متعالی را الزامی می کند.
·        قانون نفی نفی!

·        نافی جامعه کمونیستی آغازین خود به نوبه خود در پله ی توسعه و تکامل دیگری نفی می شود.

6

 بدون این جدل، انسان پیش از به هستی آمدن در بهشت تساوی چوب کبریتی ‌اش نابود شده بود.

·        بنظر حضرت کاخساز در این ادعا بدون جدل ابلیس با خدا، انسان پیش از به هستی آمدن، نابود می شد.

·        فقط باید مشتی آب سرد بر سر و صورت خود زد و این یاوه ناصر کاخساز را دوباره خواند:
·        چیزی به نام انسان نابود می شود، اما چه نابود شدنی!
·        این چیز پیش از به هستی آمدن نابود می شود.

·        خردستیزی همین است، دیگر:
·        پیش شرط صرفنظر ناپذیر نابودی چیزی، بود آن است.
·        اگر چیزی وجود نداشته باشد، چگونه می تواند نابود شود.  

7
بدون این جدل، انسان پیش از به هستی آمدن در بهشت تساوی چوب کبریتی ‌اش نابود شده بود.

·        کسی که با خرافه بسان اصول مسلم برخورد کرده، اکنون همان خرافه را هم تخریب می کند:
·        بنا بر خرافه آفرینش، نخست تندیس آدم و سپس حوا به فرمان خدا و بدست جبرئیل از آب و گل تشکیل می شود.
·        بعد خدا در دهن آندو فوت می کند تا روح مند شوند.
·        بعد خدا خود را در آئینه حوا و آدم به مثابه محصول کار خود می بیند و به خودشناسی می رسد و از کرد و کار خود احساس شعف می کند و به خودستائی مبادرت می ورزد:
·        به همین دلیل است که «فتبارک الله احسن الخالقین» سر می دهد.
·        بعد از ملائکه می خواهد که در مقابل محصول کارش (حوا و آدم)  سجده کنند.
·        اینجا ست که ابلیس به سبب تصورات راسیستی از سجده در برابر حوا و آدم سر باز می زند و به شیطان رجیم تنزل مقام  می یابد.
·        دلیل راسیستی ابلیس این بوده که منشاء من آتش است، ولی منشاء حوا و آدم خاک است و آتش ارجمندتر از خاک است.

·        معلوم نیست که حضرت کاخساز به چه دلیل منکر هستی نیای انسانی قبل از گاز زدن سیب و رانده شدن از بهشت می شود.

8
بدون این جدل انسان پیش از به هستی آمدن در بهشت تساوی چوب کبریتی ‌اش نابود شده بود.

·        اکنون نوبت به تحقیر جامعه کمونیسنی آغازین می رسد:
·        جامعه کمونیستی اولیه به مثابه جامعه مبتنی بر «تساوی چوب کبریتی» تحقیر می شود.
·        و حتی بدتر به مثابه جامعه نابود کننده سکنه خویش تلقی می شود.

·        اسنادی که باستان شناس امریکائی موسوم به مورگان کشف و منتشر کرده، برای مرحله واپسین جامعه کمونیستی آغازین عمری حدود 20 تا 30 هزار سال اثبات و اعلام کرده است.

·        عمر فقط مرحله ی واپسین  بهشت مبتنی بر «تساوی چوب کبریتی» 100 برابر عمر دویست ساله جامعه سرمایه داری محبوب نیچه ها و حواریون نیچه ها و 10 برابر عمر 2000 ساله تمامت جامعه طبقاتی بوده است.

·        معلوم نیست که حضرات چند ساعت سر کلاس ریاضی نشسته اند که اینهمه یاوه بی پایه سر هم بندی می کنند و تحویل خلایق می دهند. 

·        عوام فریبی که حتما نباید شاخ و دم داشته باشد.
·        عوام فریبی همین است، دیگر.

9
همین حرف را حوا، وقتی که پایش را به زمین گذاشت باید به آدم گفته باشد:
مار نماد جدل درونی من با خدا بود.

·        اکنون حضرت کاخساز به جعل دیگری در خرافه حوا و آدم مبادرت می ورزد.
·        جدل ابلیس با خدا بزعم حواریون نیچه همان جدل درونی حوا با خدا بوده است.

·        حوا به چرخش چشمی،  به مظهر شر، به انسان ماهیتا ابلیسی استحاله می یابد.

·        این همان خرافه های رنگارنگ زن ستیز قرون وسطی است که از قلم کاخسازها تراوش می کند:
·        این همان خرد و خراب کردن همه کاسه ـ کوزه ها بر سر جنس زن در تمامت طول تاریخ جامعه طبقاتی است.

10


·        این ضمنا به معنی تخریب خود خرافه آفرینش حوا و آدم است.

·        این اما حاوی زهر ایدئولوژیکی و زن ستیز دیگری است:
·        زیر قلم پیروان نیچه، زن در هیئت حوا ابلیس واره می گردد:
·        مار و یا ابلیس به درجه «من» درونی حوا ارتقا داده می شود.

·        نیچه خواهد گفت:
·        وقتی پیش جماعت زن می روید، همیشه شلاق و تازیانه با خود ببرید!

·        ایدئولوژی فاشیسم بدترین دشمن پرولتاریا بوده و خواهد بود.
·        و زن پرولتاریای مضاعف است.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر