۱۳۹۲ شهریور ۱۵, جمعه

سیری در جهان بینی ناصر کاخساز (5 )


آفرینش استدلال
ناصر کاخساز
سرچشمه:
اخبار روز
شین میم شین

انسان به همان نسبتی که در تولیدش بازتابانده می‌شود در آن مضمحل می‌شود.
این مضمحل شدن است که لذت می آفریند، که انسان را میرا می‌کند.
نامیرا لذت را نمی‌شناسد.

1
انسان به همان نسبتی که در تولیدش بازتابانده می‌شود در آن مضمحل می‌شود.

·        بنظر مار انسان در تولید خود منعکس می شود و به میزان انعکاس در تولید خود مضمحل می شود.
·        ادعای مار حاوی عناصری رنگ پریده از حقیقت است:
·        تولید یعنی نفوذ روح در ماده!
·        تولید یعنی تغییر ماده ببرکت نفوذ انرژی جسمی و روحی انسان در آن.
·        تولید یعنی تغییر فرم دادن به ماده عینی.
·        آهنگر آهن را در کوره حرارت می دهد و به ضرب پتک از آن گاو اهن می سازد.
·        گاوآهن تجلیگاه دیالک تیک  ماده و روح، طبیعت اول و طبیعت دوم است، آهن و انسان است.

2
انسان به همان نسبتی که در تولیدش بازتابانده می‌شود در آن مضمحل می‌شود.

·        ایراد بینشی مار این است که نیروی کار انسانی را با خود انسان عوضی می گیرد.
·        این روح انسانی است، این انرژی جسمی و روحی و فکری و روانی انسانی است که با ماده در می آمیزد تا طبیعت اول را طبیعتی ثانوی (انسانی) ببخشد.
·        تا طبیعت خام را بنا بر نیازهای خود تغییر فرم دهد.
·        آهن (ماده) همان می ماند که بوده است.
·        تنها فرم و ساختار آهن تحت تأثیر کار عوض می شود:
·        آهن به گاوآهن، پتک، تیر، تبر، طشت و غیره بدل می شود.
·        اگر همه اینها ذوب شوند، به اصل خود برمی گردند.    

3
انسان به همان نسبتی که در تولیدش بازتابانده می‌شود در آن مضمحل می‌شود.

·        ایراد بینشی دیگر مار این است که فراورده تولیدی را با روند تولید عوضی می گیرد.

·        مراجعه کنید به تولید، روند تولید در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        انسان ماهیت انسانی خود را در محصول کار خود منعکس می کند.
·        انسان لیاقت جسمی و فکری خود را (انسان وارگی خود را) در آئینه محصول کار خود می بیند و بدین طریق به خودشناسی می رسد.
·        سرچشمه لذت از کار جسمی و فکری همین خودشناسی است.
·        همین تمیز خود از زباله است.
·        همین کشف خلاقیت و انسانیت خویش است.
·        مرزبندی با جماد و جانور همین جا ست.   
4
انسان به همان نسبتی که در تولیدش بازتابانده می‌شود در آن مضمحل می‌شود.

·        ایراد بینشی دیگر مار این است که روند نفوذ روح در ماده (هگل) را، روند تولید را اضمحلال انسان مولد در آن جا می زند.
·        در قاموس مار و ابلیس کرد و کار انسانی به مقام عزرائیل ارتقا می یابد.
·        کار بدین طریق سرچشمه مرگ و اضمحلال انسان مولد محسوب می شود.  
·        مار تمامت عناصر فکری این گفتگو را از مشد احمد فراگرفته است.
·        خواهیم دید.

5
انسان به همان نسبتی که در تولیدش بازتابانده می‌شود در آن مضمحل می‌شود.

·        کار اما نه سرچشمه اضمحلال و مرگ، بلکه سرچشمه رویش و شکوفائی و زندگی است.
·        کار تنها طریق تعالی جهشی انسان واره آغازین از مرحله حیوانی به  انسانی بوده است.
·        ببرکت و در روند کار بوده که انسان به توان تفکر، تکلم و تحول جسمی و روحی خویش نایل آمده است.
·        مار ظاهرا از این روند و روال اعجازآمیز کمترین خبری ندارد.

6
این مضمحل شدن است که لذت می آفریند، که انسان را میرا می‌کند.

·        وقتی کسی شیپور خود را از سر گشادش بدمد، در بهترین حالت، همین نوای ناهنجار  بیرون می زند.
·        بزعم مار، سرچشمه لذت مرگ و اضمحلال است و نه خود کار و نه خودتحقق بخشی انسانی در روند و ببرکت کار و نه تماشای لیاقت جسمی و فکری و روحی خویش در آئینه محصول کار و نه نیل به خودشناسی و نه نیل به لیاقت های مادی و معنوی خودشناسی.

·        مار و یا ابلیس ضمنا فراموشکار تشریف دارد.

·        مار یادش رفته که خدا پس از خلق حوا و آدم در محصول کار خویش نظر کرده و به خود شناسی رسیده و فتبارک الله احسن الخالقین سر داده و اجنه و ملائکه را به سجده در برابر محصول کار خود فراخوانده است.
·        ابلیس و یا مار نفهمیده که خدا اجنه و ملائکه را نه به سجده در برابر کسی، بلکه به سجده در برابر تجسم (جسمیت یابی)  لیاقت خلاق خویش فراخوانده است.
·        خدا در سایه خودشناسی ببرکت کار، در سایه شناخت لیاقت خود در تغییر خاک به انسان اندیشنده و حساس از لذتی عظیم سرشار گشته است.
·        این همان لذت ناشی از کار خدا ست و نه ناشی از اضمحلال خدا در تولید.
·        محصول کار خدا برای او آئینه ای جهت خودشناسی و لذا منبع لذتی بی نظیر بوده است.
·        تبدیل خاک به انسان.

7
این مضمحل شدن است که لذت می آفریند، که انسان را میرا می‌ کند.

·        کار انسان را میرا نمی سازد، بلکه درست برعکس نامیرا می سازد.
·        مرگ موجودات زنده دلیلی دیگر دارد.
·        مرگ موجودات زنده نه مرگ به معنی مبتذل کلمه، بلکه به معنی سیر قانونمند سیکل عینی زایش و رشد و زوال است.
·        مرگ هر موجود زنده، زوالی است برای زایشی دیگر و سیکلی دیگر.
·        انسان ببرکت کار، خود را در محصول کار خویش ابدیت می بخشد.
·        انسان به ترفند کار، خود را در ماده لایزال پیوند می زند و به ابدیت دست می یابد.
·        مار و یا ابلیس به عبث کار را سرچشمه اضمحلال و میرائی انسانی جا می زند.

8
نامیرا لذت را نمی‌شناسد.

·        این یاوه مار اما به چه معنی است؟

·        این یاوه مار حاکی از آن است که مار به نامیرائی موجودات زنده باور دارد.
·        باور به نامیرائی موجودات زنده به معنی بی باوری به سیکل عینی زایش و رشد و زوال است.
·        این به معنی بی اعتنائی به روشن ترین حقیقت امر عینی است.
·        چون موجود زنده ای از نبات و حشره تا جانور و انسان یافت نمی شود که از این تریاد عینی زایش و رشد و زوال مستثنی باشد.

·        مار با تمام دعاوی خود مبنی بر همه چیزدانی، به یاوه های کتب مقدس ایمان آورده است و فکر می کند که در بهشت برین قانون عینی زایش و رشد و زوال اعتبار ندارد.

·        این تریاد عینی قانونی است عام که حتی شامل حال جمادات می شود.

·        فقط باید به جای زایش از مفهوم پیدایش استفاده شود:
·        هر سیستم مادی و یا حتی فکری از تنگه همین تریاد پیدایش و رشد و زوال می گذرد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر