اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
سرچشمه
راه توده
تحلیلی از شین میم شین
پ
زندگی و مرگ
ادامه
1
·
نظر
فردوسی راجع به مرگ و زندگی شاهان و قدرتمندان در شاهنامه با زندگی و مرگ پهلوانان
و بزرگان تفاوت دارد.
2
·
مرگ
شاهان شکوهمند نیست.
3
·
مرگ
شاهان عبرت انگیزاست.
4
·
فردوسی
مرتب به شاهان سرکوفت می زند که هر قدر هم گنج بیاندوزی، از مرگ گریزی متصور نیست:
سرانجام جای تو خاک است و خشت
جــز از تخـم نیکی نبـایدت کشـت
5
·
این
لحن آمرانه و این تأکید بر عبرت آموزی از فانی بودن جهان در سرتاسر شاهنامه در زمینه
مرگ همه شاهان حفظ می شود.
6
·
پندی
که فردوسی در آغاز داستان خسرو پرویز می دهد، بسیار زیبا ست:
مبادا که گســـتاخ باشی به دهـــر
که از پای زهرش فزون است زهر
مسا ایــچ با آز و با کــیـنه دســت
ز منـــزل مکـن جـایگاه نـشسـت
ســـرای سپنج است با راه و رو
تو گــردی کهــن، دیگـــر آرند نو
یکی اندر آید دگـــر بگـــــــــذرد
زمانی به منـــزل چمـــد گـر چـــرد
چو بر خیزد آواز طــبل رحـــیل
به خاک اندر آید ســر مور و پیل
ز پرویز چون داســتانی شگـفـت
ز من بشـــنوی یاد باید گـــرفــت
که چندان ســزاواری و دســتگاه
بزرگی و اورنگ و فـر و ســپاه
کـز آن بیشــتر نشــــنـوی در جهان
اگــر چـند پرســی ز دانــا مهـان
*****
چون اویی، به دسـت یکـی پیــشکار
تبـه شــد، تو تیمار و تنـگی مـدار
تو بی رنــجی از کارها بر گــزین
چو خـواهی که یابی به داد
آفـرین
که نیک و بد اندر جهـان بگذرد
زمــانه دم مــا هـمــی بشــــمـرد
اگــر تخـت یابی، اگـر تاج و گـنج
و گـــر چنـد پوینــده باشـی به رنـج
سرانجام جای تو خاک است و خشت
جــز از تخـــم نیــکی نبـایدت کشـت
7
·
با
چنین برخوردی به مرگ، قواعد زندگی نیز جز آن می شود که در اخلاق پر تزویر و مطلوب
نظم حاکم تدوین شده است.
8
·
پهلوانان
شاهنامه زندگی پر نشاط و زیبایی دارند:
·
می
خورند، می آشامند، عشق می ورزند، می رزمند و چنان آزادانه و گستاخ رفتار می کنند
که گویی حاکم مطلق کاینات اند.
9
·
در
کمتر جایی از شاهنامه به اصول اخلاقی پیش پا افتاده و کاسبکارانه بر می خوریم.
10
·
پهلوانان
شاهنامه برای زندگی و مناسبات میان خود موازین دیگری دارند که هزار بار برتر و
والاتر از اصول اخلاقی حاکم در آن دوره است.
11
·
تنها
چیزی که آنان همواره مراعاتش می کنند و لحظه ای از آن فارغ نیستند، دادجویی و
خردمندی است.
12
·
فردوسی
مدافع هر نظمی نیست.
13
·
انسان
ستوده او انسان خردمند و بزرگواری است که آزاد می زید و جز از نام و ننگ باکی
ندارد.
14
·
این
انسان در برابر قدرت حاکم سر خم نمی کند و تسلیم زور و ظلم نمی شود و هر بار که
بخواهند نامش را به ننگ بیالایند، مردانه و استوار می ایستد و مرگ را بر زندگی
ننگین ترجیح می دهد.
15
·
حکمت
فردوسی سرانجام به حکومتی می رسد، که باید در خدمت توده مردم و انسان خردمند باشد.
16
·
حکومت
باید چنان باشد که انسان خردمند در سایه آن آسوده بزید.
17
·
به
دلیل اهمیتی که حکومت داد در حکمت فردوسی دارد، ما فصل جداگانه ای را بدان اختصاص
می دهیم.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر